|
1 |
آن حضرت جلو آمد و جابر دکمه های پیراهن ایشان را باز کرد و دست بر سینه اش نهاد و.... |
مجله شماره هشتاد و چهار |
2 |
روزی عربی بادیه نشین به نزد امام حسین علیهالسلام آمد و عرض کرد: «ای پسر... |
مجله شماره هشتاد و پنج |
3 |
مرد فقیر به گوشهی مسجد که خلیفه به آن اشاره کرده بود، نگاه کرد... |
مجله شماره هشتاد و شش |
4 |
میدانست همسرش یزید که لقب خلیفهی مسلمین را بر دوش میکشید سرمست از این پیروزی،.... |
مجله شماره هشتاد و هفت |
5 |
امام صادق عليهالسلام دستور دادند تا خوشهاي انگور به مرد نيازمند دهند مرد گفت: «احتياج به انگور... |
مجله شماره هشتاد و هشت |
6 |
در کنار مسجد دکانی گرفت و سرمایه و کالای خود را در آن جا جمع کرده و تجارت مینمود.... |
مجله شماره هشتاد و نه |
7 |
امام موسی کاظم علیه السّلام فرمودند: «اگر حدود اصلی اش را به من برگردانی آن را از تو میگیرم ولی نخواهی داد.»... |
مجله شماره نود |
8 |
فرمودند: تو کجا و لقمان حکیم ما کجا! سلمان لقمان ماست اگر نمیدانی از خود او بپرس... |
مجله شماره نود و دو |
9 |
تصمیم گرفت تمامی اموال خود را در راه خدا انفاق کند. زمینهای خود را فروخت و... |
مجله شماره نود و سه |
10 |
او هنگام کار مشاهده میکرد که حضرت فاطمه سلاماللهعلیها هر روز به سر مزار شهدای... |
مجله شماره نود و چهار |
11 |
از این رو وضعیت مالی ایشان بسیار بد بود و حتی گروهی از ایشان در مسجد میخوابیدند و... |
مجله شماره نود و پنج |
12 |
امامت و قرآن معاویه به من بگو کجای قرآن هست که فضائل علیبنابیطالب نیست؟... |
مجله شماره نود و شش |
13 |
و اگر علی را به رهبری انتخاب کنم مردم را به شاهراه سعادت هدایت میکند و چنان چه مردم از او اطاعت کنند آنها را به بهشت میبرد ولی... |
مجله شماره نود و هفت |
14 |
مامون دستور داد بزرگان حکومت و افسران و فرماندهان لشکر عباسی برای بیعت با ولیعهد حاضر شوند..... |
مجله شماره نود و هشت |
15 |
او نزدیک به چهار سال در شهر مدینه حکمرانی کرد و در این سالها در ظلم و ستم به مردم.... |
مجله شماره نود و نه |
16 |
امام باقر علیه السلام به صورت ناشناس در میان آنها نشستند. جاسوسان هشام نیز در میان جمعیت نشستند تا خبر این واقعه را به هشام برسانند.... |
مجله شماره صد |
17 |
روزی در مکه مشغول طواف خانه ی خدا بود. یک دور از طواف خود را گذرانده بود که.... |
مجله شماره صد و یک |
18 |
امام به شخص قاتل نگاهی کردند و چون او را مومنی فهمیده دیدند از صاحب خون خواستند که او را.... |
مجله شماره صد و دو |
19 |
او را شناخت و خطابش کرد: «شنیدم تو علی را بر ابوبکر و عمر و عثمان برتری میدهی؟»... |
مجله شماره صد و سه |
20 |
شغل محمد بزازی بود و چون از متولیان شهر بود به شیعیان فقیر بسیار کمک میکرد حکومت..... |
مجله شماره صد و چهار |
21 |
معاویه که از خلافت امیرالمومنین علیه السّلام ناراضی بود به بهانهی قتل عثمان با ایشان بیعت نکرد و.... |
مجله شماره صد و پنج |
22 |
در این مدت ضعف ناشی از بیماری او را از پا انداخته بود ولی در فراق و دوری امیرالمؤمنین علیهالسلام.... |
مجله شماره صد و شش |
23 |
اهل قبیلهی نخع بود و از راه دور خود را به شهر مدینه رسانده بود. سالهای طولانی عمرش را.... |
مجله شماره صد و هفت |
24 |
او به همراه کاروان امام به شهر طبس رسید. هنگام عبور از کوچههای طبس متوجه شدند که از.... |
مجله شماره صد و هشت |
25 |
خادمِ امام به عیادتش آمد او به همراه خود ظرفی داشت که شربتی در آن بود و با پارچه.... |
مجله شماره صد و نه |
26 |
همسایهی من هر بار به بهانهی چیدن خرماها بدون اجازه وارد حیاط خانهی من و حریم اهل.... |
مجله شماره صد و ده |
27 |
وقتی عدالت بی نقص آن حضرت را می دیدند از ترس از دست دادن منافع خویش.... |
مجله شماره صد و یازده |
28 |
او معتقد بود پس از شهادت امام زین العابدین علیهالسّلام کسی در فضل و علم و عبادت به.... |
مجله شماره صد و دوازده |
29 |
هنگامی که در کارزار احد عرصه بر امیرالمومنین علیه السّلام تنگ گشت، ایشان غلاف... |
مجله شماره صد و سیزده |
30 |
هنگامی که امام به دمشق رسیدند، دربان کاخ هشام سه روز از ورود ایشان به کاخ..... |
مجله شماره صد و چهارده |
31 |
حضرت به یارانشان فرمودند برای شناخت شخصیت این فرد و ارزش واقعی او باید به طورناشناس او را زیر نظر گرفت و کارهای او را از نزدیک دید.... |
مجله شماره صد و شانزده |
32 |
پس از آن کاروان اسلام منزل به منزل گام نهاد تا در ایستگاه "الیوم اکملت لکم دینکم" بار بر زمین افکند. غدیر مقصود اکمال دین گشت و.... |
مجله شماره صد و بیست و پنج |
33 |
در طول سفر به هر منزل و اقامتگاهی که میرسیدند و کاروان قصد استراحت داشت داوطلبانه جلو میآمد و از مال شخصی خود یک گوسفند ذبح میکرد و.... |
مجله شماره صد و بیست و شش |
34 |
در تاریخ آمده است که مردم مدائن -که به تجملات حکام پیشین عادت کرده بودند- پیرمردی را دیدند که تنها و سوار بر الاغ به شهرشان آمد و.... |
مجله شماره صد و بیست و هفت |
35 |
ایشان در سال های آغازین هجرت در مدینه مانند نیازمند ترین مردم شهر زندگی کرده بودند و هیچ گاه خدمتکاری نداشتند. ولی می دانستم پس از بهبود وضع..... |
مجله شماره صد و چهل و نه |
 |