به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
آهسته آهسته قدم بر میدارم و از سر ادب سر به زیر افکنده و شرمسار و خجل از هر آنچه که با خود آوردهام. چشمانم که به باب الرضا منور میشود اندکی میایستم. آخر چگونه میتوانم با این کوله بار عصیان، قدم در بهشت برین گذارم؟ چگونه میتوانم با این قلب زنگار گرفته از طغیان نفس، بابِ بیتِ ولایت را بکوبم؟ اما میدانم که هرگز درِ این آستان به رویم بسته نخواهد شد; چرا که گوهری گرانبها همراه من و در میان کوله بارم است. پس باز حرکت میکنم و باب الرضا را پشت سر گذاشته و قدمهایم را در صحن رضوی سکنی میدهم. آخر باید اذن دخول بخوانم، باید اذنم دهند، نگاهم کنند، تا بتوانم قدمهای آلودهام را روانه فردوس کنم. به راستی که اگر نگاهم نمیکردند و اگر اذنی نبود اکنون من اینجا در بهشت چه میکردم؟ اینجاست که فراز زیارت جامعه برایم اشکار میشود: عَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ
با آرزوی تعجیل در امر فرج حضرت حجت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از شما مخاطبین ارجمند دعوت میکنیم مجله الکترونیک ۱۸۴۱ را در صد وپنجمین شمارهاش مطالعه نمایید.
|