به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
روزها و سالها و قرون متمادی است که من یکایک لحظات غربت شما را دیدهام. نه تنها شما بلکه لحظه به لحظه همراه اجدادتان بودم و خون گریستهام. آخر مگر نه این است که شما حکمت خلقت عرش کبریا هستید؟ مگر نه این است که عالم از برای شما آفریده شده و زمین مهریه مادرتان است، پس چرا این گونه غریبانه قدم بر میدارید؟ اینک که شما همچون همیشه آهسته و گریان بر مزار مادرتان آمدید، علی را به خاطر آوردم که چگونه شبها با دلی خونین آرام آرام قدم بر میداشت و خود را به مزار جانانش میرساند تا سفره دل از برای آن چراغ محفل خویش بگشاید و از خانه بی فاطمه بگوید. از آن لحظات سخت فراق و از عروج روح قرآن دم زند.
آقا جان! من به چشم خود دیدم که چگونه زهر به جان ختم المرسلین ریختند. من دیدم که حبیب خدا چگونه از شدت ضعف گهگاهی از هوش میرفت و دوباره چشم میگشود. تمام ملائک و عرشیان نگران روح قرآن بودند اما در دیار مدینه از همان لحظاتی که ندای "َ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه" طنین افکند، بذر نفاق و کینهی منافقان، همان فراریان جنگ احد، در مدینه کاشته شد و در نهایت خلافت از خانهی وحی ربوده شد.
آقا جان! .....
با عرض تسلیت به آستان مقدّس حضرت حجّت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از خداوند متعال درخواست داریم که جهت تسلای دل امام و مولایمان، فرج حضرتش را نزدیک بفرماید. إنشاءالله
مخاطب ارجمند از شما دعوت مینماییم که مجله الکترونیک ۱۸۴۱ را در صد دوازدهمین شمارهاش مطالعه نمایید.
|