به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
رنگ از رخ شب پرید و محراب مسجد، رنگ شفق به خود گرفت. مسجد کوفه سکوت کرد تا آخرین کلام امیر را تا ابد در لابه لای خشتهایش حفظ کند. صدایی در مسجد طنین افکند: «فُزتُ وَ ربِّ الکَعبه» به خدای کعبه که رستگار شدم. و با این نوای حزین، بغض سی و چند سالهی مسجد به یک باره ترکید و هم نوا با فرشتگان مرثیه خوان شد. آری آن هنگام که تیغ جهل مردمان پایین آمد و فرق آفتاب را شکافت، شب نوزدهم ماه رمضان بود.
شبی که قرار بود فرشتگان، سبد سبد نعمت بر زمینیان فرود آورند ولی چه شد که این گونه جهانی باید از داشتن خورشیدی چون علی علیهالسّلام محروم بماند. مگر شب اجابت دعا نبود آن شبها،؟ پس چه شد که انسان این گونه محروم شد از انسانیت. آخرین کلام امیر خود گویای دردی است که این شب با خود حمل میکرد. «به خدای کعبه که رستگار شدم.» آری مستجاب شد ولی این بار دعای امیرالمؤمنین علیهالسّلام در حق خودش.
هنگامی که در شب بیستم ماه رمضان، اثر زهر شمشیر ابن ملجم مرادی به قدمهای حضرتش رسید، قامت مولا توان ایستادن نداشت. چه کسی باور میکرد که کوه مردی چون علی علیهالسلام نماز را نشسته اقامه کند. مولا در آن لحظات وصیت میکرد و اهلبیت را تسلی میداد. رو به مردمی که برای ملاقاتش آمده بودند فرمود: «سوال کنید و بپرسید از من، پیش از آن که مرا نیابید و سوالهای خود را سبک کنید برای مصیبت امام خود» و اهل معرفت دانند که به راستی ضربتی که پسر مرادی بر پیکر اسلام وارد کرد، نه ضربتی بر سر خلیفه بود، که شکافی برسر عدالت و پیشانی اهداف عالی انسانی وارد کرده بود (بحار الانوار- جلد ۴۲- علامه مجلسی). حضرت رو به مردم فرمودند: «اما وصیت من: خدا! چیزى را شریک او نیاورید و محمد! صلّیاللهعلیهوآله سنت او را ضایع مگذارید! این دو ستون را بر پا بدارید و این دو چراغ را افروخته نگه دارید، و نکوهشى بر شما نیست مادام که پراکنده نیستید و پایدارید.»
با عرض تسلیت به آستان مقدّس حضرت حجّت عجلاللهتعالیفرجهالشریف، از خداوند متعال درخواست داریم که جهت تسلای دل امام و مولایمان، فرج حضرتش را نزدیک بفرماید. إنشاءالله
مخاطب ارجمند از شما دعوت مینماییم که مجله الکترونیک ۱۸۴۱ را در صد وبیستوپنجمین شمارهاش مطالعه نمایید.
|