به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
چه شتابیست ای عمر ؟!
به کجا چنین میتازی؟!
چرا با دلم نمیسازی؟!
بهار از پس بهار رفت؛ اما بهارت را ندیدی ... حال چه شده که مشتاق خزان شدهای؟!
چه زود خودت را باختی ! چه آسان میگذری! چه شد آن تب و تاب و دلتنگی؟
کجا شد آن تپشهای شیرین انتظار؛ .... آن عصر جمعهها؛ ... آن نگاههای بیقرار؟
میدانم ... میدانم صبرت به آخر رسیده ... هجر و دوری بی سر و سامانت کرده... امّا آرام باش عزیز!
هنوز امیدی هست ... هنوز جمعهها هستند .. ندبه هست .... عهد هست ... هنوز سمات را داریم.
آرام باش! جان دلم بیا سرت را روی پایم بگذار تا قرار گیری. با من و دل امیدوارم راه بیا بگذار با هم انتظار بکشیم.
ای عمر شیرینم نرو..
بمان!
بَر گرد!
مرا به انتهای راه نرسان من سفر کرده دارم و تا نبینمش ... آرام نخواهم گرفت ...
با آرزوی تعجیل أمر فرج مولایمان، امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف، شما همراهان را به مطالعه صدوپنجاهودومین شماره مجله الکترونیک ۱۸۴۱ دعوت مینماییم.
|