به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
هشام بن اسماعیل
پس از حجاج، عبدالملک خلیفه شد و او هشام بن اسماعیل را والی مدینه کرد. او چهار سال والی مدینه بود و در این چهار سال دائماً به آزار شیعیان به خصوص امام سجاد علیه السلام مشغول بود و از هر فرصتی برای فشار به شیعیان کوتاهی نمیکرد.
او پدر زن عبدالملک بود و برای همین به خود اجازهی هر جسارتی را میداد. هشام در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد میکرد. به دستور او سعید بن مسیب را که از دوست داران اهل بیت علیهم السلام بود برهنه کردند و پس از آن که هفتاد ضربه تازیانه بر بدن او زد، او را سوار بر شتری کردند و برهنه در شهر چرخاندند. هشام از قبیله بنی محزون بود. این قبیله و بیشتر افراد آن با پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت ایشان دشمنی دیرینه داشتند.
و لحظه ای از آزار و لعن امیرالمومنین علیه السلام دست برنمی داشتند و بعد از هرنماز سب آن حضرت را میگفت.

در سال ۸۷ هجری قمری، ولید جانشین عبدالملک شد. ولید بن عبدالملک خلیفهی جدید از هشام کینهی دیرینه داشت. برای همین هشام را برکنار کرده و پسر عموی جوان خود عمر بن عبدالعزیز را حاکم مدینه کرد.عمر برای باز شدن عقدهی دل مردم دستور داد هشام بن اسماعیل را در جلوی خانهی مروان نگه دارند و از مردم دعوت کرد که هرکس از هشام بدی دیده یا شنیده برای تلافی به آن محل بیاید. مردم نیز که از ظلم چهارسالهی هشام بن اسماعیل کینه به دل گرفته بودند، دسته دسته به آن جا میآمدند و دشنام و ناسزا نثار او میکردند.
اما خود هشام بن اسماعیل تنها از انتقام یک تن میترسید و ان شخص کسی جز امام سجاد علی بن حسین علیهماالسلام نبود.
او مطمئن بود که انتقام حضرت در مقابل همهی ستمها و سب و لعن هایی که نثار امیرالمومنین علیه السلام کرده بود جز مرگ نخواهد بود.
آن روز امام یاران خود را گرد آورد و به ایشان فرمود: «مبادا به هشام سخن ناروایی بگویید» و هنگامی که از جلوی او عبور کرد به او سلام کرد. هشام که این برخورد بزرگوارانه از امام سجاد علیه السلام را دید خطاب به امام گفت: «خدا بهتر میداند که رسالتش را در کجا قرار دهد.»
بعد از این ماجرا و مشاهدهی بزرگواری امام سجاد علیه السلام مردم نیز دست از توهین به او برداشتند.
از سرنوشت هشام بن اسماعیل و آن چه بعد از این اتفاق برای او رخ داد مطلبی در تاریخ نیامده است.
برگرفته از داستان راستان آقای مطهری

|