به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
برگ برگ میکنم شقایق خاطرم را... تا تمام کنم با يادكردنت، غصههایم را؛
وجودم تشنه است و بی تابتر از همیشه، دلم را راهی آستان عشقت میکنم، و رو به آسمان میجویمت با همان حال شیداییام؛
و تو ای عشق، تو نیز به من سلام میکنی . اين گونه گوهر عبودیتم شکل می گیرد و اشك شوق وصالت چون عطر روحافزا بر گونههایم سرازیر میشود،
شکوهت بر تار و پود دلم مینشیند، و صدایت میکنم؛
ای آنکه از پليديها دوري، خالص و نابی ...
تنها من نیستم که میپرستمت لیک تو تنها معبودی و الهی جز تو نیست؛
استنکاف مرا از فرمانت، پوزش پذیر؛ ای پذیرای برگشت کنندگان و ای عشق...
با آرزوی قبولی طاعات، شما را به مطالعه هفتاد و هشتمین شماره از مجله ۱۸۴۱ دعوت میکنیم.
|