به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
درس یازدهم: امیرالمؤمنین علیهالسلام جاینشین رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله در تفسیر قرآن
ثُمَ قَالَ: أَیهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا: بَلَى یا رَسُولَ اللّه. قَالَ: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللّهمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِی أَخِی وَ وَصِیی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّاعِی إِلَیهِ وَ الْعَامِلُ بِمَا یرْضَاهُ وَ الْمُحَارِبُ لِأَعْدَائِهِ وَ الْمُوَالِی عَلَى طَاعَتِهِ وَ النَّاهِی عَنْ مَعْصِیتِهِ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللّه وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْإِمَامُ الْهَادِی وَ قَاتِلُ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ بِأَمْرِ اللّه
معنای کلمه مولی
چه کسی از خودتان به خودتان نزدیکتر و سزاورارتر و اولی به تصرف است؟ آنهایی که آن جا بودند از این مطلب فهمیدند که معنای اولی چیست؟ حضرت از همان لغت استفاده کردند و مردم گفتند:
اللّه وَ رَسُولُهُ
در مِلاکهای امامت، مِلاک اوّلی که این جا و در این صفحه فرمودند و مردم به آن اقرار کردند عبارت:
وَ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ
است. بعد پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله از همین لغتِ اولی استفاده کردند و لغت مولی را بکار بردند. چون یکی از قرائن مولی در عبارت:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ
در معنای اولی به تصرف است نه معنای دیگری که در لغت وجود دارد.
لذا پرسش پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله که فرمودند:
مَنْ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟
یا در بعضی از نسخهها که آمده است:
أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قَالُوا اللّه وَ رَسُولُهُ
و اتفاقاً در نسخههای اهل تسنن هم
أَ لَسْتُ (1)
نقل شده است. حضرت فرمودند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ
که در این جا مولی به معنای سرپرست مطلق است.
مفهوم مطلق و مقید
بارها تذکر دادیم به دوستان که هر مفهومی یک حالت مطلق دارد و یک حالت مقید؛ در این جا که فرمودهاند:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ
مطلق است نه مقید! مثلاً من میگویم: شما که میدانید در خطابهی غدیر معلم شما هستم! در این جا معلمی مفهومی مقید به خطابهی غدیر میشود. یک وقت میگویم: شما میدانید که من معلم شما هستم. یا باید به قرائن دیگر مشخص کنم که منظور از معلم چیست؟ یا اگر به قرائن دیگر مشخص نشد، حتماً منظور از این معلم، مطلق خواهد بود یعنی در همهی مسائل، معلم هستم.
پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله در شمول معنای مولا دو گونه معنا کردهاند یک نوع مطلق فرمودند و یک نوع هم مصادیق مولویت را بیان فرمودهاند که در این جا هر دو گونه انجام شده است:
آن که مطلق فرمودهاند:
أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ
که به قرینهی:
مَنْ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟
معنای مولویت دارد نه معنایی دیگر؛ دوم این که عبارت:
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی مَوْلَاهُ
را مطلق فرمودهاند و سوم اینکه وسعت مولویت امیرالمؤمنین علیهالسلام را به اندازه وسعت مولویت خود پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله است.
جاینشینی رسول خدا صلیاللّهعلیهوآله در تفسیر کتاب خدا
بعد فرمودهاند:
اللّهمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
بعد برخی از مصادیق مولویت را در این جا بیان کردهاند و برخی را نیز در جاهای دیگر و برخی را نیز اصلاً بیان نکردهاند و فقط به صورت مطلق فرمودهاند: مولی.
از مواردی که مصادیق بیان کردند این است که
مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِی أَخِی وَ وَصِیی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّاعِی إِلَیهِ وَ الْعَامِلُ بِمَا یرْضَاهُ وَ الْمُحَارِبُ لِأَعْدَائِهِ وَ الْمُوَالِی عَلَى طَاعَتِهِ وَ النَّاهِی عَنْ مَعْصِیتِهِ
که موأخات از مصادیق نزدیک بودن و شباهت به پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله است. اینکه گفتیم جانشین پیغمبر باید کپی کامل شخصیت پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله در همه ابعاد باشد این است که اخوت و مواخات به معنای شباهت تام و کامل بین دو نفر است به طوری که وقتی در عرف میخواهند بگویند دو نفر خیلی به هم شبیه هستند معمولاً میگویند برادرند یعنی احدالشقیقین است، شقیق به معنای نصف یک سیب یا میوه است. برادر را تشبیه کردهاند به احدالشقیقین.
نکته دوم در عبارت:
وَ وَصِیی
است که یعنی این علی است برادر و وصی من
نکته سوم هم در عبارت:
وَ وَاعِی عِلْمِی
است که یعنی ظرف دانش من است. هم ظرف و هم نگهدارنده چون واعی به معنای ظرف است ولی اصل معنایش به معنی ظرف نگهدارنده است. حافظ و نگهبان علم من است و هر چه شما از علم من میخواهید در وجود علی علیهالسلام پیدا میشود.
وَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی
جانشین من در میان شماست.
دوباره ایشان با واژه جانشین آن شباهت تام را بین خود و امیرالمؤمنین علیهالسلام بیان میکند. بعد میفرماید:
مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِی أَخِی وَ وَصِیی وَ وَاعِی عِلْمِی وَ خَلِیفَتِی عَلَى أُمَّتِی وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
وسعت خلافت را یک بار دیگر این طور بیان میفرمایند که
وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
که در تفسیر کتاب، هم وسعت معنای مولویت را بیان میکند و هم نشان میدهد که یکی از نِمودهای مهم خلافت و وصایت و نگهداری علم و دانش در تفسیر کتاب اللّه عزّوَجل است.
در این دو نکته سابق دقت کنید که پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله میفرمایند: که این علی، وصی و برادر من است؛ نگهدار دانش من است و جانشین من است بر امّتم که به من ایمان آوردهاند و در تفسیر کتاب اللّه عزوجل.
یعنی مطلقاً جانشین در مسئله علم است و به طور اختصاصی در مسئله تفسیر کتاب نیز جانشین من است. این تعبیر توضیح دیگری است از حدیث ثقلین؛ در حدیث ثقلین پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمودهاند که این دو یعنی کتاب و عترت با هم هستند تا در حوض بر من وارد شوند. و بیان شد که این دو بر هم منطبقاند و مفسر یکدیگرند.
جملاتِ:
وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَاعِی عِلْمِی
نوعاً هم در نسخههای اهل تسنن وجود دارد و هم در نسخههای شیعه؛ به هر حال میخواهم عرض کنم:
وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
تفسیر کتاب خدا یک بخشی از مولویت امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
یکی از دلایل اثبات وجود امام، نیاز به تفسیر کتاب است
امروز یکی از نکتههایی که ما اثبات ولایت میکنیم و میگوییم که وجود امام واجب و ضروری و حتمی است، مسئله تفسیر کتاب خداست. برای اینکه خداوند متعال بهوسیله پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله کتاب را در میان ما به یادگار باقی گذاشته است و آن قطعاً احتیاج به تفسیر دارد. یعنی اگر کسی نباشد که علم این کتاب را بیان کند در واقع یادگار پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله دم بریده میماند! لذا پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله به عبارت:
وَ عَلَى تَفْسِیرِ كِتَابِ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
خیلی اهمیت میدهند و تأکید میکنند. بعد میفرمایند:
وَ الدَّاعِی إِلَیهِ
هم میتواند به این معنا باشد که این دعوت به خدا برمی گردد و هم به کتاب خدا، چون هر دو آمده است و این دعوت به کتاب خدا یک اصل است. در موارد مختلفِ بیان کمالات ائمه طاهرین صلواتاللّهعلیهماجمعین دارد که ما قطب قرآن هستیم و ما هر چه داریم از قرآن بیان میکنیم که این روایات در مقدمه تفسیر صافی (2) هم هست.(3)
بررسی سه خصلت امیرالمؤمنین علیهالسلام
در ادامه حضرت کمالات امام را میفرمایند:
وَ الْعَامِلُ بِمَا یرْضَاهُ وَ الْمُحَارِبُ لِأَعْدَائِهِ وَ الْمُوَالِی عَلَى طَاعَتِهِ وَ النَّاهِی عَنْ مَعْصِیتِهِ خَلِیفَةُ رَسُولِ اللّه وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْإِمَامُ الْهَادِی وَ الْعَامِلُ بِمَا یرْضَاهُ
عمل میکنند به آن که خدا را راضی میکند.
وَ الْمُوَالِی عَلَى طَاعَتِهِ
مردم را بر طاعت خدا سرپرستی میکنند.
وَ النَّاهِی عَنْ مَعْصِیتِهِ
از معصیت خدا نهی میکنند.
بهواسطه خلیفهی رسولاللّه بودن، تمام وظایف رسالت بَر گردن امیرالمؤمنین علیهالسلام است
سه مورد از کمالات امیرالمؤمنین علیهالسلام را در این جا بیان میکنند:
خَلِیفَةُ رَسُولِ اللّه وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْإِمَامُ الْهَادِی مِنَ اللّه بِأَمْرِ اللّه
این خلیفه رسول اللّه صلیاللّهعلیهوآله نکتهای دارد. ادبا میگویند: که تعلیق حکم بر وصف مشعر و دالِ بر علیت است. اگر من گفتم که آقای درخشان معلم جلسه هستند و احترامشان واجب است این مشعر بر علیت است چرا که ایشان به این دلیل احترامشان واجب است که معلم جلسهاند. یا میگویم با مهندس مشورت کن، چون مهندس است و در کار مهندسی میتواند کمک کند، میگویم. این جا پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمودهاند:
إنه خلیفة رسول اللّه (4)
یعنی تمام وظایف رسالت برگردن امیرالمؤمنین علیهالسلام است چون فقط خلیفه نبی اللّه نیست، خلیفه محمد صلیاللهعلیهوآله نیست بلکه خلیفه رسول اللّه است یعنی این خلافت و جانشینی به وصف رسالت برمی گردد، مثلاً میگویند: به یتیم ترحم کن این مطلب یعنی چون یتیم است باید به او ترحم کرد. این یکی از قانون های عمومی ادبی است که در فصاحت و بلاغت بکار میرود. میفرمایند:
إنه خلیفة رسول اللّه
یعنی خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام مربوط به جنبه رسالت پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله است. لذا ما در ایام عاشورا گفتیم الرسول کارش رسالت است و الامام که در رسالت جانشین پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله است و کارش التبلیغ و الابلاغ است. یا اینکه در تعبیرات دیگر دارد که رسول کارش آوردن قانون و امام نگهداری و نگهبانی قانون است. لذا میفرماید:
إنه خلیفة رسول اللّه
کما اینکه خدای متعال به رسول صلیاللّهعلیهوآله میفرمایند:
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ (5)
این هم، مشعر برعلیت است.
میفرماید: ای رسول! تبلیغ کن چون رسول هستی. نمیفرماید:
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ
به قول آقای سیدی که گفت خداوند متعال آخرین مقامی که به پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله داد تاج افتخاری بود که به ایشان بعد از رسالتش داد و آن هم ابلاغ این امر در مورد امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
اولین باری که تأکید شده روی لقب امیرالمؤمنین علیهالسلام
اولین باری که تأکید شده روی لقب امیرالمؤمنین علیهالسلام این جاست:
وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ
چرا که خلیفه من است و جانشین من است، مولویت دارد همان طوری که منِ پیغمبر، امیرالمؤمنین هستم. البته تعبیر امیرالمؤمنین علیهالسلام در مورد پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله هم بکار نرفته است ولی پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله فرمودند: بعد از من کسی که امیرالمؤمنین است فقط این شخص است. امیرالمؤمنین یعنی فرمان فرمای المؤمنین. این الف و لامِ استقراق است یعنی همه مؤمنین را پر میکند!
یعنی هیچ مؤمنی از این امر مستثی نیست. آن که عقلاً و شرعاً و به قرینه میدانیم استثناست، خود پیغمبرصلیاللّهعلیهوآله است که امیرالمؤمنین بر پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله، امیر نیست چون جانشین پیغمبر و شاگرد ایشان است.
هر کس دیگری که مؤمن باشد، امیرش میباشد لذا در مؤمنین غیر از امام حسن و حسین و دیگر ائمه علیهمالسلام که امیرالمؤمنین، امیر آنها هم هست، ایشان امیر حضرات ابراهیم و موسی و عیسی علیهمالسلام هم می باشند و این را در روایات ما داریم که امیرالمؤمنین علیهالسلام از تمام اینها بالاتر هستند.(6)
امیرالمؤمنین علیهالسلام دست در عالم ملکوت و أمر دارد
استفاده میشود از عبارت
مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِی
که به همان اندازهای که من مولویت دارم، امیرالمؤمنین هم مولویت دارد. یکی از جهات مولویت این است که
وَ الْإِمَامُ الْهَادِی مِنَ اللّه
یعنی امام است، هادی است و من اللّه است.
این سه مورد در این جمله مستتر است! یعنی کارش هدایتگری است چون خلیفه رسول اللّه است. رسول در رسالت خودش وظیفهاش هدایت است و امیرالمؤمنین هم
وَ الْإِمَامُ الْهَادِی مِنَ اللّه
است و مِن اللّه هدایت میکند. یعنی در جنبه هدایتش دستش در عالم ملکوت و امر است و اگر هدایت میکند از کس دیگری تعلیم ندیده است و فرمانش از جانب خداست.
امیرالمؤمنین علیهالسلام جنگ کننده به أمر خداوند متعال
وَ قَاتِلُ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ بِأَمْرِ اللّه
پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله پیشگویی کردهاند! کشنده و جنگ کننده با کسانی که عهد شکستند و ظلم کردند و آنهایی که از دین بیرون رفتند که ما معنا کردیم، پیکار کنند با پیمان شکنان و روی گردانان از راستی و درستی و دَر رفتگان از دین که اشاره به جنگ جمل صفین و نهروان است که جنگ جمل، ناکثین بودند. قاسطین جنگ صفین و سپاه معاویه بودند و مارقین هم خوارج بودند. چون دقیقاً معنای مَرَقَ یعنی خَرَجَ (7). پیامبراکرم صلیاللّهعلیهوآله این مطلب را هم پیشگویی کردهاند که مهمترین مطلب در این جاست. لذا لقب:
وَ قَاتِلُ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ بِأَمْرِ اللّه
را به امیرالمؤمنین علیهالسلام داده است.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) نفحات الأزهار : ج9 ، ص 45 ، قول النبی صلى اللّه علیه و آله و سلم فی صدر الحدیث أ لست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟
2) تَفسیرُ الصّافی یکی از آثار ملامحسن فیض کاشانی در تفسیر قرآن است که بیشتر از روش تفسیر روایی یعنی تفسیر آیات به کمک روایات بهره گرفته است و به علت اختصار و جامعیت، در زمانهای مختلف مورد توجه بوده است.
3) تفسیر الصافی: ج1، ص24، المقدمة الثالثة فی نبذ مما جاء فی أن جل القرآن إنما نزل فیهم و فی أولیائهم و أعدائهم و بیان سرّ ذلك. هفده گفتار در علوم قرآنى : ص 125 گفتار ششم قطب و محور قرآن، ترجمه مقدمه سوم از «تفسیر صافى» نوشته ملا محسن فیض كاشانى
4) الیقین السید ابن طاووس: ص 352.
5) المائدة(5): 67.
6) «الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْهَاشِمِی عَنْ فُرَاتِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِی الْهَمْدَانِی عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اللّه الْبُخَارِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِی عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّه ص إِنَ اللّه فَضَّلَ أَنْبِیاءَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِكَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ النَّبِیینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ الْفَضْلُ بَعْدِی لَكَ یا عَلِی وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ وَ سَاقَ الْحَدِیثَ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ إِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ آدَمَ فَأَوْدَعَنَا صُلْبَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ بِالسُّجُودِ لَهُ تَعْظِیماً لَنَا وَ إِكْرَاماً وَ كَانَ سُجُودُهُمْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُبُودِیةً وَ لآِدَمَ إِكْرَاماً وَ طَاعَةً لِكَوْنِنَا فِی صُلْبِهِ فَكَیفَ لَا نَكُونُ أَفْضَلَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ قَدْ سَجَدُوا لآِدَمَ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ الْخَبَر»؛ بحار الأنوار (ط - بیروت): ج11، ص139و عیون أخبار الرضا علیهالسلام
7) مرق: الميم و الراء و القاف أصلٌ صحيح يدلُّ على خروج شيءٍ من شيء؛ معجم المقاييس اللغة، ج5، ص: 313

|