یکی از مباحث انحرافی که اخیراً خیلی شدت گرفته، این مطلب است که به جوانان تلقین و تزریق میکنند که چه لزومی دارد پیغمبر در همه افعال معصوم باشند و چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین و ائمه معصوم علیهمالسلام باشند؟ ریشه این اشکال در میان مسلمین از کجاست؟ ریشه این اشکال از آن جایی است که متکلمین اهل تسنن و بنیانگذاران سقیفه و مکتب خلفا وقتی ابوبکر و عمر و عثمان را به عنوان جانشین پیامبر صلیاللّهعلیهوآله و به جای امیرالمؤمنین علیه السلام نشاندند و ازآنجا که این خلفا شایستگی نداشتند، باعث بروز مشکلات میشدند.
یک بار یک مرد یهودی وارد مسجد شد، پرسید پیغمبرتان کجاست؟ ابوبکر روی منبر بود، مردم گفتند پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله از دنیا رفته، گفت چه کسی را به جای خودش گذاشت؟ گفتند همین کسی را که روی منبر است. گفت من یهودی هستم و سوالی دارم؛ خدا از نظر اسلام و از نظر پیغمبر شما کجاست؟ ابوبکر گفت: خدا در آسمان است! یهودی گفت: اینکه تو میگویی پس یعنی زمین، خدا ندارد؟! (1) با این طرز تفکر پس پیغمبرتان و خودتان فایده ندارید! وقتی که مرد یهودی خواست مسجد را ترک کند، امیرالمؤمنین علیهالسلام که در مسجد بودند، بلند شدند دست او را گرفتند و به گوشهای بردند، سپس از او پرسیدند که سوالت چه بود ای برادر یهودیان؟ دقت کنید! حضرت نفرمودند: ای برادر! بلکه فرمودند: برادر یهودیان، این یک اصطلاح است یا اخی الیهود؛ در احادیث است که وقتی کسی مسیحی، یهودی و یا زرتشتی است به او نمیگویند: برادرم! بلکه میگویند: برادر یهودیان،...، یعنی اسم برادر را میبرد و آن را اضافه میکند به یهویان؛ مرد یهودی پرسید خدا کجاست؟ حضرت فرمودند:
وَ هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ (2)
سپس آن مرد چند سوال دیگر پرسید و جوابهای خود را دریافت کرد، آن وقت گفت: پس چرا آن مرد -ابوبکر- جانشین پیامبر صلیاللّهعلیهوآله است و شما جانشین ایشان نشدهاید؟
جعل احادیث برای پایین آوردن مقام پیامبر صلیاللّهعلیهوآله بوده است
بنیانگذاران سقیفه برای اینکه بتوانند به این سوال جواب بدهند که ابوبکر و عمر و عثمان که نه در علم، نه در تقوا، نه در شخصیت، نه در اخلاق و نه در قدرت معنوی، هیچ مناسبتی به پیامبر صلیاللّهعلیهوآله نداشتند، چرا جانشین او شدهاند، اقداماتی را انجام دادند؛ خدا رحمت کند سید مرتضی عسکری میگفت: آنها هر چه حدیث جعل کردند و هر چه فضیلت جعل کردند، نتوانستند خلفا را بالا ببرند! لذا دیدند بهترین راه برای اینکه بین آنها و پیامبر صلیاللّهعلیهوآله مشابهت ایجاد کنند، این است که مقام و شأن پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله را پائین بیاورند.
تمام احادیثی که برای پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله جعل کردهاند: مثل آن که پیامبر صلیاللّهعلیهوآله، عایشه را انداختند روی دوش خود و و حبشیها را تماشا کردند و کف میزدند! (3) یا اینکه پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله در حین نماز یادش افتاد که غسل جنابت نکرده و نمازش را شکست و رفت غسل کرد و در حالی که از موهایش آب میچکید نماز را ادامه داد! (4) تمام اینکارها را بهخاطر این انجام دادند که شأن پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله را پایین بیاورند تا با آنها هم سطح بشود! برای اینکه این طبیعت بشر است که میخواهد نایب با منبوب عنه (5) مشابهت تام داشته باشد. مردم پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله را میشناختند هم به شناخت حضوری، در شهر و مملکت خود و هم به شناخت قرآنی، لذا کمالات ایشان را میدانستند.(6)
امیرالمؤمنین علیهالسلام مدافع دین خداوند متعال
زمانی که پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله میخواهند جانشین خودشان را مشخص کنند برای این کار باید تمام اجزای کمالات و شخصیت را بیان کنند - مثل قرار دادن اجزای یک پازل - و این کار را کردهاند. بیشتر مطالبی که پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله راجع به امیرالمؤمنین علیهالسلام گفتهاند مربوط به علم و اخلاقیات و کمالات امیرالمؤمنین علیهالسلام است، که چند تا را این جا فرمودهاند:
هُوَ نَاصِرُ دِینِ اللّه
او یاری کننده دین خداست.
در جای دیگر یعنی اول بخش پنجم میفرمایند:
مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِی أَنْصَرُكُمْ لِی وَ أَحقكُمْ بِی وَ أَقْرَبُكُمْ إِلَی وَ أَعَزُّكُمْ عَلَی
درباره امام زمان علیهالسلام هم اگر یادتان باشد یکی از جملاتی که پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله فرمودند:
إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللّه أَلَا
این که کسی یاورترینِ دینِ خدا باشد جزء کمالات آن شخص است و جانشین پیغمبر باید نسبت به پیغمبر، یاورترین باشد. بعد فرمودهاند:
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
یعنی در غیاب و حضور رسول، جدال میکند از طرف رسول خدا برای اثبات حقانیت رسول خدا، برای اثبات حقانیّت دین رسول خدا از جانب رسول اللّه مجادله میکند و جدال أحسن میکند.
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
دو معنا دارد: یکی اینکه نسبت به اثبات مقام پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله جدال احسن میکند. معنای دیگرش این است که هر چه جدال احسن میکند از جانب رسول خداست و رسول خدا یادش داده است. یعنی هم شاگردیش را نسبت به رسول خدا تبیین میکند و هم اینکه رسول خدا را با جدال احسن، بیان میکند. جدال هم یعنی
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ * وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ (7)
مردم را با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله كن
این سه، فاکتورهای دعوت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله هستند که ما باید به یاد داشته باشیم.
حکمت علم غیر قابل بُطلان
حکمت یعنی دانش غیر قابل بطلان! حکمت یعنی
وَ مَنْ یؤْتَ الْحِكْمَة فَقَدْ أُوتِی خَیراً كَثیراً (8)
خیلی جاها، قرآن را حکمت نامیدهاند! یکی از اسمهای قرآن، حکمت است و حکمت از حکم است. قاضی را میگویند حاکم چون وقتی حکم داد دیگر غیر قابل بطلان است. خدا را میگویند حکیم، چون دانش خدا به مفاسد و مصالح غیر قابل بطلان و غیر قابل نفوذ است. حکمت علم، غیر قابل بطلان است. اسم علوم دینی حکمت است. اسم قرآن، حکیم است. اسم خدا، حکیم است. اسم کسانی که حکم قاطع میکنند یعنی فصل الخطاب هستند، حکیم است.
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
حکمت یکی از فاکتورهای مبارزه با مردم است.
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ (9)
قرآن کریم اگر مطلبی از بیولوژی آورده باشد یا چیزی از طبیعت شناسی، نجوم، تکامل آورده باشد حتماً باید به حکمت رسیده باشد تا مثال بزند! قرآن هیچ وقت فرضیه یعنی علم حدسی و قابل بُطلان، نمیآورد.
وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (10)
موعظه نیکو
موعظهی نیکو را قرآن و پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تعریف کردهاند؛ موعظهای که همراه با اخلاق و ملایمت باشد.
وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ (11)
با آنها مجادله کن به بهترین مجادله؛ مجادله یعنی جواب نقضی دادن با توجه به استفاده از عقاید خود اهل عقیده، جدال را در منطق این گونه تعریف کردهاند. (12) مردم هم جدال را این طور تعریف میکنند، بهترین راه مجادله استفاده کردن از عقائد طرف مقابل است. در این جا حضرت میفرمایند:
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
امیرالمؤمنین علیهالسلام ویژگیشان این بوده است که در دفاع از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، مجادله میکردند و یا مجادلههایی که میکردند با تعلیم و تربیت و استفاده از تعالیم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بوده است، آن وقت میفرمایند:
وَ هُوَ التَّقِی النَّقِی الْهَادِی الْمَهْدِی
تقی یعنی اهل تقوا و خود نگهدار.
النقی یعنی کسی که صفا پیدا کرده در اثر تقوا، نقاوه شده و نقاوه یعنی عصاره پاکی (13)
التقی یعنی خود نگهدار.
النقی یعنی کسی که خالص شده در اثر رعایت تقوا.
الهادی یعنی کسی که شأن او هدایت است.
المهدی یعنی کسی که هدایت میکند و خداوند او را دستگیری کرده و تمام هدایت را از خدا یاد گرفته است.
لِلْحق أَ فَمَنْ یهْدی إِلَى الْحق أَحق أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاَّ أَنْ یهْدى فَما لَكُمْ كَیفَ تَحْكُمُون (14)
آیا آن كه به حق راه مىنماید به متابعت سزاوارتر است یا آن كه به حق راه نمىنماید و خود نیز نیازمند هدایت است؟ شما را چه مىشود؟ چگونه حكم مىكنید؟
از این آیه، علمای ما اثبات میکنند (15) که ائمه طاهرین ما که هادی و راهنما هستند باید از طرف خدا هدایت شده باشند، اینها کسانی هستند که خدا دست اینها را گرفته و هدایت کرده است لذا میگویند امام نباید هدایت شده از جانب دیگری باشد، نباید معلم داشته باشد بلکه باید معلم باشد و هدایت کنندهاش خدا باشد.
نَبِیكُمْ خَیرُ نَبِی وَ وَصِیكُمْ خَیرُ وَصِی
پیامبر شما بهترین پیامبر و وصی شما بهترین وصی است.
وَ بَنُوهُ خَیرُ الْأَوْصِیاءِ
و فرزندان آن بهترین اوصیاء هستند.
پیغمبر صلیاللهعلیهوآله، ابتدا این مسئله را که خودشان، بهترین پیغمبر هستند را بیان میکنند و بعد میفرمایند: وصیِ شما نیز، بهترین وصی است و سپس تمام ائمه علیهم السلام را بهترین اوصیاء معرفی میکنند.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) إحقاق الحق و إزهاق الباطل ج8 240 رجوع أبى بكر الى علمه و عمله برأیه..... ص: 237
2) الزخرف(43): 84
3) قشیری نیسابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر جلد 3 صفحه 22
4) روى البخارى عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ أُقِيمَتِ الصَّلاَةُ، وَعُدِّلَتِ الصُّفُوفُ قِيَامًا، فَخَرَجَ إِلَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَلَمَّا قَامَ فِي مُصَلاَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ جُنُبٌ فَقَالَ لَنَا : مَكَانَكُمْ. ثُمَّ رَجَعَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيْنَا وَرَأْسُهُ يَقْطُرُ، فَكَبَّرَ فَصَلَّيْنَا مَعَهُ. تَابَعَهُ عَبْدُ الأَعْلَى عَنْ مَعْمَر عَنِ الزُّهْرِيِّ. وَرَوَاهُ الأَوْزَاعِيُّ عَنِ الزُّهْرِيِّ؛ صحيح البخاري، ج 1، ص73، كتاب الغسل، باب إذا ذكر في المسجد أنّه جنب.
5) کسی که در کاری نایب و جانشین دیگری شده است به نقل از فرهنگ لغت معین
6) ر.ک: نقش ائمه علیهم السلام در احیای دین تالیف علامه سید مرتضی عسکری
7) النحل(16): 125
8) البقرة (2): 269
9) النحل(16): 125
10) النحل(16): 125
11) النحل(16): 125
12) جدال در اصطلاح علم منطق عبارت است از آن که انسان از مسلّمات طرف مقابل، علیه او بهرهبرداری کند؛ در مقام استدلال از مقدماتی که طرف قبول دارد استفاده کند که این روش برای قانع کردن یا خاموش کردن طرف مقابل بسیار مؤثر است؛ علامه مظفر، محمدرضا؛ المنطق، نشر دارالتفسیر (اسماعیلیان)، چاپ اول، 1379ش، ج3، ص257.
13) النون و القاف و الحرف المعتلّ أصلٌ يدلُّ على نظافةٍ و خلوص؛ معجم المقاييس اللغة، ج5، ص: 464
14) یونس(10) : 35
15) الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 202
