به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
درس هفدهم: معرفت امام علیهالسلام بالاترین دانش
بهترین دانش معرفت اللّه و معرف الامام
به عنوان مقدمه دو نکته گذرا عرض میکنم:
یکی اینکه آن علمی نور است و باعث نورانیت قلب انسان میشود که خیر معلوم، درش ملحوظ (1) است! چون خیریت علوم به مناسب خیریت، معلوم میشود.
بعد از علم الهی و دانش توحید و معرفت اللّه، معرفت اولیاء اللّه است. برای اینکه بین إله و اولیاء اللّه هیچ واسطهای از غیر جنس خودشان نیست! بنابراین معنای ولی اللّه، یعنی کسی که ولایت خدا را بدون واسط پذیرفته و خود شده ولی اللّه بدون واسطه!
وقتی که معرفت اللّه بهترین علوم و دانشهاست، علم و معرفت اولیاءِ خدا هم، بهترین دانشها میباشد. بعد از علم و معرفت خدا به منسبة معلوم، زیرا که ارزش علم به ارزش معلوم خودش است! وقتی معرفت اللّه بالاترین علم است به مناسبت اینکه بالاترین معلوم خداوند است؛ بعد از خداوند بهترین معلوم، اولیاءاند که پیامبران و اوصیاء خداوند هستند و چون به دلایل قطعیِ نقلی و عقلی، اوصیاء پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، بهترینِ اوصیاء هستند و خود ایشان در این جا هم میفرمایند:
نَبِیكُمْ خَیرُ نَبِی وَ وَصِیكُمْ خَیرُ وَصِی
پس علم به اینها و آگاهی و دانستن از اینها، شناختن و معرفت اینها، بالاترین معرفت و بالاترین علم است! چقدر در روایات ما راجع به معرفت الائمه، معرفت الامام، بحث شده است:
مَنْ مَاتَ وَ لَا یعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً (2)
که نقیض آن است
مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً
یعنی کسی که امام خودش را بشناسد، چه درجاتی دارد.
نکته دوم که خود این نکته نشان میدهد وقتی انسان به معرفت اللّه، معرفت الائمه و معرفه النبی بپردازد، مقامش نورانی میشود؛ وجود، جلوی گناه را برای آدم میگیرد و مرتبهِی انسان را بالا میبرد. دومین مسئله که عرض کرده بودم و دوباره در این جا عرض میکنم، این است که این تذکر پیغمبراکرم صلیاللهعلیهوآله به معرفت امیرالمؤمنین علیه السلام از ابعاد مختلف، تذکر به دو نکته اساسی معرفت اللّه و معارفی است.
یکی اینکه انسانِ کمالخواه به دنبال رسیدن به کمالات متعدد است و آن که به ذات، کمال است و کمالِ بالا است، معرفت اللّه است و سپس معرفت الاولیاء؛ انسانی که حرکت میکند به سوی کمالِ بالذات و بالذاتِ کمال، وقتی ائمه علیهمالسلام را بشناسد به ایدهآل و مطلوب خودش نیل (3) کرده است. میل به مطلوب، سَرلوحه حرکت انسانهایِ کمالخواه است و فطرت انسان، کمال جویی میباشد.
نکته دوم این است که هر چقدر انسان امام را بشناسد، چون امام کپی و جانشین پیغمبر صلیاللهعلیهوآله در تمام ابعاد شخصیت اوست، هر مقدار که امام را بشناسد، پیغمبر صلیاللهعلیهوآله را شناخته است و هر چقدر پیغمبر را بشناسد، خدا را شناخته است.
معنای معرفت اللّه
وقتی که از امام حسین علیهالسلام میپرسند معرفت اللّه چیست؟ یک حدیثی است بسیار بسیار ارزشمند که ایشان میفرمایند:
بَابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَیهِ (4)
حدیثی که در کتاب بحارالانوار هم آمده است. (5) ناقل احادیث معرفتی دقیق، معمولاً اصحابی هستند که آدمهای باسوادی بودند! یکی از برترین آنها، ابو حمزه ثمالی است و این دعای ابوحمزه معروف از امام سجاد علیهالسلام که به او فرمودهاند، به خاطر معرفت فوق العاده ابوحمزه است، تقاضا میکنم این حدیث را اهمیت بدهید!
إِنَّمَا یعْبُدُ اللّه مَنْ یعْرِفُ اللّه (6)
کسی که خدا را میشناسد، بندگی و عبادت میکند
إِنَّمَا
یعنی این است و جز این نیست یعنی فقط کسی که خدا را میشناسد عبادت میکند
مَنْ لَایعْرِفُ اللّه فَإِنَّمَا یعْبُدُهُ هكَذَا ضَلَالًا
که اشاره کرده وقتی کسی خدا را نشناسد، مثل این اکثر مردم، به گمراهی خدا را عبادت میکند! کسی که خدا را بشناسد خدا را عبادت میکند. چون در قرآن، سورهی مبارکه یوسف آمده است:
وَ ما یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّه إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ (7)
عبادت نمیکنند اکثر مردم خدا را مگر اینکه شرک دارند.
امام باقر علیهالسلام میفرمایند کسی که خد را نمی شناسد:
هكَذَا ضَلَالًا
ادامهِی حدیث
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللّه (8)
قربان شما بروم معرفت اللّه چیست؟
شما میفرمایید خدا را عبادت میکند کسی که خدا را میشناسد، شناخت خدا چیست؟
نکته دوم از عرایض من چه بود، معرفت الامام یعنی معرفت النبی، معرفت النبی یعنی معرفت اللّه؛ معرفت اللّه، معرفت الامام است بنابر تعبیر امام باقر علیهالسلام در چند تا حدیث ائمه فرمودند:
إن معرفة اللّه هی معرفة الإمام (9)
نه اینکه معرفت الامام یعنی معرفت اللّه و نه اینکه منجر به معرفت اللّه است بلکه معرفت الامام، معرفت اللّه است!
قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللّه قَالَ تَصْدِیقُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ (10)
یعنی باور کردن خدا، این باور همان معرفت فطری است. برای اینکه باور قلبی است معزی (11) نیست.
وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ صلیاللهعلیهوآله
باور کردن رسول صلیاللهعلیهوآله
وَ مُوَالاةُ عَلِی علیهالسلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ
معرفت اللّه یعنی پذیرش سرپرستی و محبّت علی علیهالسلام واقتداء به علی علیهالسلام؛ یعنی معرفت از مقوله عمل هم هست.
امام صادق علیهالسلام فرمود:
الْإِیمَانُ عَمَلٌ كُلُّهُ (12)
این برند است! تمام ایمان، عمل است. پس معرفة اللّه، تصدیق اللّه و تصدیق رسوله و مُوَالات عَلِی علیهالسلام است.
وَ الِائْتِمَامُ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى علیهالسلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ (13)
بیزاری از دشمنان و تباه بودن به خدا ، اینها همش قلبی است. این معرفت اللّه است. من چند مورد این حدیث را در منبر خواندهام، گفتم که گویا ابوحمزه فکر کرده امام علیهالسلام، بیتوجهی کردند که صحبت او چه بوده هست! که معرفت اللّه چیست؟
وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ
حضرت برای اینکه به او بفهمانند که یکدرهزار فکر نکند من خوابم و توجه ندارم! در آخر میفرمایند:
هَكَذَا یعْرَفُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
این بالقوی معرفت اللّه است یعنی اگر بخواهیم یک بالقوی معرفت اللّه بکشیم
تَصْدِیقُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ ص وَ مُوَالاةُ عَلِی علیهالسلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى علیهالسلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا یعْرَفُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ..
معرفت امام، شرط ایمان است
حدیث بعدی هم برای تاکید میخوانم: زمان امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نزدیک بوده است و بسیاری از صحابهی ایشان، مشترک بودهاند. گاهی اسم میبردند که از کدام امام نقل میکنند و گاهی به خاطر اختصار یا بخاطر اینکه یادشان نبوده است اسم نبردهاند. جالب است! میگویند: علیبنابراهیم قمی (14) که یکی از تفسیرهای معتبر ما از اوست؛ ما دو تفسیر قدیمی داریم یکی تفسیر فرات کوفی (15) و یکی هم تفسیر عیاشی (16) است؛ پس علیبنابراهیم وقتی خودش چیزی را در تفسیرش نقل میکند و مثلاً میگوید: تفسیر فلان آیه این است. گفتهاند اینکه از خودش چیزی میگوید، یعنی یا از امام باقر علیهالسلام است یا امام صادق علیهالسلام است! اینقدر معتبر است، اینقدر ذهنش پر از حدیث است، اینقدر گفتارش، سند است! در این جا میفرماید:
حَدَّثَنَا غَیرُ وَاحِدٍ
یعنی خیلیها نقل کردهاند
لَا یكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى یعْرِفَ اللّه (17)
بنده مؤمن نمیشود مگر اینکه خدا را بشناسد
وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّةَ كُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ یرُدَّ إِلَیهِ وَ یسَلِّمَ لَهُ
و امام زمانش را بشناسد، کارهایش را به او رد کند و تسلیم خواست او باشد
ثُمَّ قَالَ كَیفَ یعْرِفُ الْآخِرَ وَ هُوَ یجْهَلُ الْأَوَّلَ
چگونه میشود کسی آخری را بشناسد و اولی را نشناسد!
یعنی شناختن امام زمان علیه السلام با شناختن خدا یکی است یا شناختن امام اول با امام آخر یکی است. این باب چهارده حدیث دارد (18) و همهاش همین است؛ یک جمله دیگر از حدیث، امیرالمؤمنین علیهالسلام به شخصی فرمودند بگویم در مورد آیه
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزَى الَّذينَ عَمِلُوا السَّيِّئاتِ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (19)
گفتم: بفرمایید یا امیرالمؤمنین!
فَقَالَ الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَایةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیتِ (20)
یعنی این جا، معرفت خدا را نگفته چون اگر گفته است:
وَ السَّیئَةُ إِنْكَارُ الْوَلَایةِ وَ بُغْضُنَا أَهْلَ الْبَیتِ ثُمَّ قَرَأَ عَلَیهِ هَذِهِ الْآیةَ
یعنی خداوند.
حسنه، معرفت ولایت است
چرا حسنه، معرفت الولایه است؟ ولایت یعنی سرپرستی ائمه بر ما که خود ائمه علیهمالسلام هم تحت سرپرستی خدا هستند؛ پس هر جا صحبت از ولایت است یک سرش خداست! لذا در روایات ما، معرفت الامام و معرفت النبی همان معرفت اللّه است!
ممکن است استغفرالله در ذهن شما بیاید آنطوری که خیلی از عرفا و قلندر درویشها میگویند، این اتحاد و وحدت است! خیر! اینکه مثلاً گفته میشود: علی علیهالسلام جنب اللّه است، نور اللّه یا یداللّه است، این همسایگی خدا یعنی وقتی بروی در خانه علی علیهالسلام، مانند این است که رفتی در خانه خدا! جنب اللّه هم به معنی همجوار است.
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى- عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللّه (21)
برای اینکه در زندگی علی علیهالسلام، در نگاه ایشان و در حرکاتشان جز خدا نیست. اینکه ما میگوییم: علی علیهالسلام مظلومترین هستند به خاطر این است که علی علیهالسلام این است و آنها میشناختند تا حدود زیادی! خود امیرالمؤمنین میفرمایند:
أنّ الدّهر... أنزلنی ثمّ أنزلنی حتّى قیل معاویة و علىّ (22)
این مظلومیت است! اینکه عرض میکنم مظلومیت، برای این است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد ایشان، اینقدر صحبت کردند و این حرفها را فرمودند اما وقتی گفته شد که علی علیهالسلام در مسجد کشته شد، پرسیدند: مگر علی هم مسجد میرفت ؟! ببینید چقدر مظلومیت است با این همه کمالاتی که پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمودند.
تأکید پیامبر صلیاللهعلیهوآله در بسط کمالات اخلاقی امیرالمؤمنین علیهالسلام
در خطابهِی غدیر و در بقیه مدارک، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای شناخت امام و امیرالمؤمنین علیهالسلام سه تا فاکتور دادهاند. فاکتور اول اخلاقیات؛ فاکتور دوم علم؛ فاکتور سوم قدرت؛
فاکتور اخلاقیات برای مردم معمولی بیشتر نمایان است چون مردم از دانش خیلی خبر ندارند و نمیتوانند امتحان کنند که مثلاً علی علیهالسلام چقدر دانش دارد، این بیشتر برای خواص است.
وَ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا عَلَّمْتُهُ عَلِیاً
اما فاکتور اخلاقی که آن را هم خیلی بسط دادهاند. اینقدر که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله در خطابه برای فاکتورهای اخلاقی بسط دادهاند برای علم بسط ندادهاند! علم را بطور کلی فرمودهاند و عرض کردم که حدود دویست فضیلت از فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام که برخیاش تکراری است مخصوصاً در چهار واژهی وراثت، وصایت، خلافت و امامت را خیلی تأکید کردهاند. برای اینکه وراثت، وصایت، خلافت و امامت، همهی اینها را از نظر لغوی هم که بشکافیم! از آن، این دو بیرون میآید که شخصیت علی علیهالسلام تمام شخصیت پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. حالا این جا میفرمایند:
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
چون در اینجا واژهی
عَنْ
دارد و واژهی
عَنْ و مِنْ
هر دو به معنی "از" هستند. اما زمانی که عَنْ میآید، طوری تجاوز و رفتنِ از جاییبهجای دیگر را میرساند.
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
یعنی در غیاب رسول اللّه برای اثبات رسول اللّه جدال میکند! شما میدانید که ابزارهای دفاع و دعوت مردم بسوی خداوند، سه تا هستند. در قرآن داریم:
ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ (23)
حکمت یعنی دانش غیر قابل بطلان، چرا چون حکمت از محکم، از حُکم، از استحکام است. اینکه حکیم را حکیم میگویند و قاضی را حاکم، به خاطر این است که وقتی قضاء میکند، فصل الخطاب است. علم را حکمت میگویند به خاطر اینکه
لا یأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (24) یؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یشاءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً كَثیراً. (25) بِالْحِكْمَةِ
یعنی با دانش درست دعوت کن؛ یعنی برای رسیدن به هدف از نردبان باطل استفاده نکن!
ماتریالیستها (26) میگفتند هدف وسیله را توجیه میکند! در اسلام هیچوقت، هدف وسیله را توجیه نمیکند مگر جاهایی استثناء که آن هم خودش هدف است مثلاً دفع افسد به فاسد.(27)
ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ (28)
با موعظه نیکو دعوت کن؛ نیکو را تعریف نکرده بلکه کلی گفته است. زیرا در سال 2010 برای مردم، نیکو یک چیز است و در سال 2020 یک چیز دیگر! یعنی مثلاً اگر در سال 2010 نیکو ایناست که مردم را با اساماس موعظه کنیم! در سال 2020 نیکو ایناست که با تکنولوژی آن روز موعظهشان کنیم.
وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
در واقع موعظهی نیکو یعنی آنکه، تکنولوژی روز و زمان است.
وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ
و با بهترین ازار و راه با آنها جدال میکند.
جدال احسن در دفاع از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله
در این جا میفرماید:
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
یعنی در غیاب رسول خدا در دفاع از رسول خدا، جدال احسن میکند؛ جدال احسن چیست؟ یعنی از عقاید خودشان استفاده میکند برای اثبات حقانیت خویش و ابطال عقیده آنها! همان دلیل نقضی که قرآن و روایات هم گفتهاند که فطریست و در منطق هم هست. یک معنای عبارت:
وَ الْمُجَادِلُ عَنْ رَسُولِ اللّه
یعنی جدال میکند از طرف رسول خدا و هر چه دارد از طرف رسول خدا است؛ این هم درست است برای اینکه هر چه دارد از رسول خداست و رسول خدا هر چه دارد از اللّه است.
حُبّ علی علیهالسلام ملاک تقوا و بغض علی علیهالسلام ملاک شقاوت
بعدی رسیدم به قسمت بعدی
لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِىٌّ
بغض علی علیهالسلام را درون نمیگیرد إلا شقی و آدم بدبخت.
وَلا يُوالى عَلِيّاً إِلاَّ تَقِىٌّ، وَلايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّمُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ
محبت و ولایت علی علیهالسلام را به دل نمیگیرد مگر آدم باتقوا و ایمان به علی علیهالسلام نمیآورد إلا مؤمن مخلص!
مگر علی علیهالسلام کیست؟ چرا بغض علی علیهالسلام شقاوت است و حُبّ او تقوا است؟ چرا ایمان به ایشان مخصوص مؤمن مخلص است؟ برای اینکه علی علیهالسلام، میزان ایمان و میزان کفر است! یعنی کفر و ایمان با علی علیهالسلام مشخص میشود. برای اینکه علی علیهالسلام قبل از حقّ است و مدار حق است! این را گفتهام.
معنای اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ
ائمه طاهرین علیهمالسلام عبارت:
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ (29)
سه شکل معنا کردهاند:
یک معنا اینکه صراط مستقیم راهی است که ائمه روی آن هستند یعنی علی و اولادش علیهمالسلام در صراط مستقیم هستند.
یک معنای دیگر این است که صراط مستقیم، خودِ ائمه هستند.
و معنای سوم این است که ائمه، صراط مستقیم سازنند! یعنی هر جا آنها بروند، آنجا صراط مستقیم است. که این خیلی در روایات ما هست همانطور که در مورد علم و دانش وقتی صحبت از ائمه میشود و صحبت از امام زمان علیهالسلام، میگوییم:
السَّلَامُ عَلَیكَ أَیهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (30)
شما علم هستید! نه فقط عالم بگوییم که امام زمان عالم است، درست است. اما بالاتر از عالم، علم است. یعنی ذات امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف البته بإذن اللّه، علم است. لذا در این جا میفرماید:
لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِىٌّ
حتما آن روایت علل الشرایع (31) را مطالعه بفرمایید که در هفده گفتار (32) هم آمده است. در تفسیر صافی هم آمده که مفضلبنعمر از امام صادق علیهالسلام میپرسد که یا بن رسول اللّه! آیا
عَلِی قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ (33)
است؟ ایشان فرمودند: بله! عرض کرد
قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ (34)
چطور ایشان تقسیمکننده بهشت و جهنم است؟ چرا که یک عدهای از اهل آتش و اهل بهشت قبل از علی علیهالسلام بودهاند! حضرت فرمود: علی علیهالسلام مِلاک است. مِلاک ایمان و مِلاک کفر است. یعنی کسی که علی علیهالسلام را قبول کند، ایمان دارد و کسی که او را قبول نکند، کفر دارد. پس مِلاک حق است.
علی علیهالسلام پیشوای حق است نه خودش فقط حق باشد! لذا دیگران هم که قبل از علی علیهالسلام بودهاند، بهشت و جهنم ایشان به مِلاک پذیرش و عدم پذیرش علی علیهالسلام است. لذا این جا آمده است:
لايُبْغِضُ عَلِيّاً إِلاّشَقِىٌّ، وَلا يُوالى عَلِيّاً إِلاَّ تَقِىٌّ، وَلايُؤْمِنُ بِهِ إِلاّمُؤْمِنٌ مُخْلِصٌ
تمام وجود امیرالمؤمنین علیهالسلام حق و صبر است
ایمان به علی علیهالسلام یعنی ایمان به خدا برای اینکه علی علیهالسلام غیر از خدا، هیچ چیزی ندارد.
وَ فِی عَلِی أَنْزَلَ اللّه سُورَةَ الْعَصْرِ
پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در خطابهِی غدیر چند جا قسم خوردهاند. آن جاها که قسم میخورند از اهمیت ویژه برخوردار میباشد. حضرت سه جا وقتی میخواهند قرآن بخوانند بسماللّه را کامل گفتهاند یک جا در سوره حمد در فراز هفتم و یکجا وقتی میفرمایند:
یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیكَ مِنْ رَبِّكَ (35)
به جهت اهمیتی که دارد و جای سوم هم در:
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ... وَ تَواصَوْا بِالْحق وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ
که آنرا به این صورت ترجمه فرمودهاند:
إِلَّا عَلِی الَّذِی آمَنَ وَ رَضِی بِالْحق وَ الصَّبْرِ
یعنی تمام وجود علی علیهالسلام حق است و تمام وجود علی علیهالسلام صبر است.
تَواصَوْا بِالصَّبْرِ
را ترجمه کردهاند در وجود علی علیهالسلام، که ایمان آورده و راضی شده است، هم خودش صبر است و هم راضی شده به صبر، یعنی هم سرای حق است و هم مدار صبر!
این نشان میدهد که ائمه طاهرین علیهمالسلام درمسئله صبر، بالاترین سکو را طی کردهاند.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یوقِنُون (36)
طبق این آیه، امامت دو تا صفت شده است! یعنی امامتی که خدا اهدا کرده، هبه کرده است، یکی صبر و دیگری یقین است.
بعد میفرماید:
إِلَّا عَلِی الَّذِی آمَنَ وَ رَضِی بِالْحق وَ الصَّبْرِ
همه انسانها در زیان هستند مگر علی! یعنی علی علیهالسلام خُسران ندارد و این جا بالاتر از مقام عصمت برایش ثابت شده است.
آمَنَ وَ رَضِی بِالْحق وَ الصَّبْرِ
یعنی نه تنها ایمان آورده، نه تنها مؤمن است بلکه آخرین و بالاترین مقام صبر و حق را نیز دارا است. اینکه خداوند متعال عنایت کرده به اینها مقام امامت را، این مقام امامت نتیجهی صبر است!
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یوقِنُون
از آنها ائمهای قرار دادیم که هدایت میکنند به واسطه أمرِ ما یعنی دست در عالم أمرِ ما دارند ماصبر و در گذشته صبر کردند
وَ كانُوا بِآیاتِنا یوقِنُون
به آیات ما یقین داشتند.
امامت هِبهای است نتیجه صبر و ایقان که از لغت ایقان یک نکتهی اضافه هم فهمیده میشود. یعنی اینکه خودشان یقین دارند و دیگران را هم وارد یقین میکنند. چون ایقان باب إفعال است، دیگران را هم وارد یقین میکنند.
صبر، نتیجهی ایمان
پس اینکه فرمودهاند:
إِلَّا عَلِی الَّذِی آمَنَ وَ رَضِی بِالْحق وَ الصَّبْرِ
ایمان آورده، نتیجهی ایمان این است که راضی شده به صبر؛ هر جا در قرآن کریم صحبت از صابران و شاکران و صحبت از حق است، امیرالمؤمنین علیهالسلام است! بعد میفرمایند:
مَعاشِرَالنّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَبَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى
رسالت من این بوده که علی را معرفی کنم و بگویم معرفت علی چیست؟
وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّالْبَلاغُ الْمُبينُ (37) مَعاشِرَالنّاسِ، إتَّقُوااللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَلاتَموتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
یعنی کسی که این تقوا را رعایت نکند میمیرد در حالی که مسلمان نیست!
وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (38)
از آیه این در میآید اگر بمیرید در حالی که انکار علی کنید، مسلمان نمیمیرد! یعنی کسی که ولایت و معرفت علی علیهالسلام را نداشته باشد و بمیرد، مسلمان نیست.
انطباق معرفت اللّه و معرفت الرسول و معرفت الحجة
مَعاشِرَالنّاسِ، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَالنَّورِ الَّذى أُنْزِلَ مَعَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ
پیامبر صلیاللهعلیهوآله در اینجا از دو آیه استفاده کردهاند، آنها را با هم ترکیب کردهاند. یکی ثبوتی و دیگری سلبی است. یکی تعریف است، یکی نقد است! یکی وعده است، یکی وعید است!
خلاصهی عرضم این است که معرفت امام، معرفت النبی و معرفت اللّه یکی است. حوزهی معرفت اللّه، معرفت النبی و معرفت الامام یکی است.
میگویند شیعیان به ائمه پرداختهاند و از توحید باز ماندهاند، این عین دروغ است!
اینکه به ما میگویند: شیعیان به ائمه پرداختهاند و از توحید باز ماندهاند این عین دروغ است! عینِ اتهام است. اصلاً تفکیک ندارد و چون بشر ذاتاً دنبال تجسم توحید و خداشناسی میگردد، اگر اصلاً آنها را نشناسد، خواهناخواه به دیگران پناه میبرد؛ که بردهاند! اگر علی شناس نباشد، ابوبکر شناس میشود! اگر اقتدا به علی نکنند، اقتدا به عمر میکنند، اقتدا به معاویه میکنند! لذا میبینید. اینکه سنیها میگویند: اینقدر به ائمه علیهمالسلام پرداختهاند که از توحید بازماندهاند؛ خودشان عملاً رفتهاند درِ خانه یزید و معاویه و فلان و فلان!
یک تحقیقی دارند آقای عسکری درباره واژهی خلیفة اللّه و خلیفة الرسول؛ خلیفة اللّه و خلیفة الرسول از نظر ما یکی است ولی از نظر آنها نه!
اینها اولی که آمدند، به خلفای اولیه میگفتند: خلیفة الرسول؛ یواش یواش مقامشان را بالاتر بردند و به خلفای بعد گفتند: خلیفة اللّه! و بعد برای اختصار، گفتند: خلفاء و خلیفه؛ این خیلی نکته مهمی است! یعنی اول میگفتند که اینها، جاینشین پیغمبر هستند اما بعد گفتند: جاینشین پیغمبر، برایشان کم است! و باید به اصطلاح پیغمبر را یدک بکشند و باید با پیغمبر نسبت داشته باشند، لذا لفظ پیغمبر را برداشتند و گفتند: خلیفة اللّه! و بعد برای اختصار گفتند: خلیفه؛
پس خلیفه یعنی خلیفة اللّه؛ منظور آنها از خلیفه یعنی خلیفة اللّه! وقتی ائمه معصوم را رها کردند، ناچار پناه بردند به این جور افراد!
تعریف صحابه از دیدگاه اهلتسنن
همان طوری که از عصمت ائمه که به تصریح قرآن (39) عصمت دارند، آنها قائل به عدالت تمامی صحابه شدند! (40) برای خاطر اینکه بالاخره یک جایی باید گارانتی شوند و بگویند این افراد، مورد اعتماد هستند؛ لذا پناه بردن به عدالت تمام صحابه! یعنی اگر شخصی در آن طرف عالم باشد و به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان آورده باشد و فقط یک ساعت آن در زمانِ حیاتِ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بوده باشد، بنا به تعریف خیلی از اهلسنت، او جزو صحابه است (41) و چون همهِی صحابه عادل هستند، وی هر چه بگوید، درست گفته است و مجتهد است! و اگر کاری کرد، مثاب (42) است و ثواب میبرد!
و اینکه گفتند معرفت اللّه، معرفت الرسول و معرفت الامام یکی است، به خاطر این دعای زمان غیبت است.
اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي (43)
این که ما حدیث میخوانیم اگر موفق شویم این نسخه.... دعای
اللّهمَ عَرِّفْنِی حُجَّتَكَ (44)
است خدا رحمت کند آقای عصارمی گفتند شیخ محود حلبی میرزا مهدی اصفهانی ما را بردهاند لب دریای کلمات ائمه هرچه میخواهیم بگوئیم از ائمه علیهم السلام بگوئیم.
لذا این دعا هم که در زمان غیبت خوانده شد یعنی اگر حجت خود را به من نشناسانی، من از دینم گمراه میشوم. ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
پس دین یعنی معرفت الامام، معرفت النبی و معرفت اللّه
راه شناخت ائمه علیهمالسلام
پس هرچه قدر که ائمه علیهمالسلام را بشناسیم و از خدا بخواهیم که ائمه را بما بشناساند؛ اگر امام شناس بشویم، این لذت امامشناسی و خداشناسی موجب می شود انسان از گناه، شرک و گمراهی فکری دور شود. یکی از راههای شناخت ائمه علیهمالسلام، خواندن قرآن، خطابهها و احادیث اهلبیت علیهمالسلام است که در مقامات خودشان فرمودهاند.
مدتی قبل در یک جلسه از مستمعین قول گرفتم که تعهد کنند به مدت یکسال روزی حداقل نیمساعت دربارهی امام زمان علیهالسلام یعنی حدیث یار و حدیث محبوب مطالعه کنند و کنیم!
از صدای سخن دوست ندیدم خوشتر **** یادگاری که در این گنبد دوار بماند
هو المسك ما كررته (45)
توضیح مشک است هرچقدر که بازی کنی بوی آن جان انسان را میگیرد.
افرادی که در خدمت ائمه علیهمالسلام بودند، لذت میبردند زیرا که ائمه علیهمالسلام صحبت میکردند و آنان از تشعشعات وجود ایشان استفاده میکردند؛ قسمت زیادی از این تشعشعات نیز از اُنس با احادیث است. لذا اُنس با حدیث و کتب حدیثی اگر چه در حد بودن در خدمت ائمه علیهالسلام نیست اما برکات بسیاری دارد. خدا رحمت کند علمایی که ما را بهجای خواندن کتب فلسفه و عرفان به خواندن حدیث تشویق مینمودند.
خدا رحمت کند مرحوم میرزا را که یکجا در کتابها، وقتی درس میگفت گاهی تا پنجاه حدیث میگفت؛ این حدیثهای مکرر که انسان نگاه میکند، برکت زندگی زیاد میکند البته خواندن کتاب حدیث احتیاج به معلم و راهنما دارد.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) ملاحظهشده؛ دیدهشده؛ به نقل از فرهنگ فارسی عمید
2) الكافی (ط - الإسلامیة): ج2، ص 20، باب دعائم الإسلام
3) رسیدن به مطلوب؛ به دست آوردن مطلوب؛ رسیدن به مراد و مقصود خود؛ به نقل از فرهنگ فارسی عمید
4) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 180، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
5) بحارالانوار، ج23ص83حدیث22
6) الكافی (ط - دارالحدیث): ج1، ص442، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
7) یوسف(12) : 106
8) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 180، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
9) بحار الأنوار (ط - بیروت): ج23، ص 93، وجوب معرفة الإمام و أنه لا یعذر الناس بترك الولایة و أن من مات لا یعرف إمامه أو شك فیه مات میتة جاهلیة و كفر و نفاق
10) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 180، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
11) تسلیت دهنده؛ به نقل از فرهنگ فارسی معین
12) الكافی (ط - الإسلامیة): ج2، ص 34، باب فی أن الإیمان مبثوث لجوارح البدن كلها
13) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 180، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
14) ابو الحسن، على بن ابراهيم بن هاشم قمى، از روات بزرگ شيعه در قرن سوم هجرى است. او از ياران امام حسن عسكرى عليه السلام و از مشايخ معتبر ثقة الاسلام كلينى به شمار مى آيد.
15) ابو القاسم، فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى از شخصيتهاى دوران غيبت صغرى مى باشد. وى از راويان حديث به شمار مى آيد و روايات فراوانى از مشايخ بزرگ شيعه روايت كرده و از معاصران ثقة الاسلام كلينى است. فرات بن ابراهيم در كوفه به دنيا آمد و شايد به همين دليل هم نام او را فرات گذاشته اند.
16) محمد بن مسعود بن محمد بن عياشى سمرقندى كوفى، كنيه اش ابو النضر و معروف به «عياشى»، فقيه بزرگوار و عالم وارسته اى است كه در رشته هاى: فقه، ادب، حديث و تفسير تبحر فراوان داشته است. او از اعيان علما و از اكابر فقهاى شيعه در عهد مرحوم ثقة الاسلام كلينى و استادِ كلينى بوده است.
17) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، 180، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
18) بَابُ مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْه؛ الكافي (ط - الإسلامية)، جلد 1 از صفحه 180 الی 185
19) القصص(28) : 84
20) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 185، باب معرفة الإمام و الرد إلیه
21) الزمر(39): 56
22) حدیقة الشیعة ج1 208 فصل چهارم: دلائل تعیین امام علیه السلام..... ص: 53 و منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج10، ص: 9
23) النحل(16): 125
24) فصلت(41): 42
25) البقرة(2): 269
26) مادهباوری یا ماتریالیسم (به انگلیسی: Materialism) یا مادهگرایی به دیدگاهی گفته میشود که بر این باور است که هر آن چه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه چیزها از ماده تشکیل شدهاند و همه پدیدهها (از جمله آگاهی) نتیجه برهمکنشهای مادی است.
27) افسد یعنی؛ آنچه فاسدتر و تباهتر است و فاسد یعنی؛ امری که تباه و ضایع است. یکی از قواعد در اصول فقه امامیه، قاعده "اهم و مهم" و "دفع افسد به فاسد" است.
28) النحل (16): 125
29) الفاتحة(1): 6
30) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی): ج2، 493، ذكر طرف مما خرج أیضا عن صاحب الزمان علیهالسلام من المسائل الفقهیة و غیرها فی التوقیعات على أیدی الأبواب الأربعة و غیرهم
31) عِلَلُ الشَّرائِع، کتابی به زبان عربى، تألیف شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ ق) فقیه برجسته و راوی شیعی قرن چهارم هجرى قمری است. علل الشرائع، مشتمل بر روایاتى از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام است که موضوع آنها علت و فلسفه برخى از احکام شرعی و عقیدتى است، مانند عللِ وضع اسامى اشیا و اشخاص، عوامل حوادث و وقایع، علل گرایش به عقاید و اعمال و چگونگى خلق حیوانات. شیخ صدوق در این کتاب، به علت برخى از کارهاى پیامبران، پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام نیز اشاره کرده است.
32) کتاب هفده گفتار در علوم قرآنی مجموعه هفده مقاله به قلم سه مفسر گرانقدر شیعی، شیخ ابوالفتوح رازی، ملا محسن فیض کاشانی و شیخ محمد جواد بلاغی است که توسط آقای سید حسین حسینی ترجمه، ویراستاری، ساده نویسی و مدرک یابی شده است.
33) تفسیر القمی: ج2، ص 324، [سورة ق(50): الآیات 21 الى 24].
34) تفسیر القمی: ج2، ص 324، [سورة ق(50): الآیات 21 الى 24].
35) المائدة(5): 67
36) السجدة(32) : 24
37) العنكبوت(29): 18
38) آل عمران(3): 102
39) آیه اول، بقره(2) آیه124: وَإِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِمامًا قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظّالِمينَ؛ عالمان شيعه نيز به تبعيت از پيشوايان معصوم خود در بحث از عصمت امام به آن استناد كرده و به بررسى آن پرداختهاند. مرحوم طبرسى رحمةاللّه در اين باره مىنويسد: إستدلّ أ صحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلاّ معصوماً عن القبائح; لأنّ الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إمّا لنفسه، وإمّا لغيره (تفسير مجمع البيان: 1 / 377). آیه دوم، اعراف(7) 181: وَمِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ آیه سوم،آلعمران(3) 103: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ الله جَميعًا وَلا تَفَرَّقُوا و آیه چهارم آیه تطهیر است و...
40) الكفايه في علم الروايه: 46 ـ 49. اين سخن را ابن حجر عسقلانى در الاصابه: 1 / 162 و 163 از او نقل كرده است و الاستيعاب: 1 / 117، 118 و 129، اسد الغابه: 1 / 110، احياء علوم الدين: 1 / 93 و 115؛ گفتنى است كه ابن عبدالبرّ، ابن اثير جزرى، غزالى و ديگر دانشمندان اهل سنّت نيز به اين گفتار تصريح كرده اند.( الاستيعاب: 1 / 117، 118 و 129، اسد الغابه: 1 / 110، احياء علوم الدين: 1 / 93 و 115.) و از طرفى، برخى از عالمان اهل سنّت هم چون ابن حجر عسقلانى و ابن عبدالبرّ ادّعا كرده اند كه اين ديدگاه مورد اتّفاق نظر تمام دانشمندان است. (الاصابه: 1 / 162، الاستيعاب: 1 / 129)
41) هر مسلمانى كه دوران پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله را درك كند؛ گرچه آن حضرت را نبيند، صحابى است؛ مقباس الهدايه: 3 / 298
42) پاداشگرفته؛ اجر و پاداشیافته؛ پاداشدادهشده؛ به نقل از فرهنگ فارسی عمید
43) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 337، باب فی الغیبة
44) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 337، باب فی الغیبة
45) بحار الأنوار - العلامة المجلسی: ج 17، ص 166

|