به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
درس بیستم: جعل و شناخت مقال امامت از جانب خداوند متعال
وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا بَلَّغْتُ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یشْهَدْ وَ لَمْ یولَدْ فَلْیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
معرفی و ابلاغ امام مانند خود امام، حجّت است
از این جمله استنباط میشود که غیر از اینکه امام حجت است، معرفی امام و ابلاغ مقام امام به مردم هم حجت است. پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله میفرمایند که من تبلیغ کردم ماموریت خودم را در تبلیغ که این تبلیغ من، بر هر حاضر و غائب حجت است؛ یعنی من برهانم را تمام کردم، رسالتم را ابلاغ کردم.
رسالت من چه بوده است؟ معرفی امام! لذاست که برای ما دو چیز واجب است:
ابتدا معرفت امام است.
مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیة (1)
این مفعول مطلق است که نوع را بیان میکند یعنی نوع مرگش، مرگ جاهلی است. از این جا معلوم میشود که معرفت امام برما واجب است.
و دوم تبلیغ امام به دیگران بر ما واجب است.
این وجوب معرفت امام و تبلیغ امام برما به اعتبار این فرمایش ایشان است:
وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یولَدْ فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ.
اهمّیت امامت در اسلام
شناختن و شناساندن پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله به اندازه شناختن و شناساندن امام واجب نیست! البته داریم که:
اللّهمَ عَرِّفْنِی رَسُولَكَ (2)
ولی در روایتی نداریم که باید پیغمبرتان را ابلاغ کنید به دیگران. مخصوصاً در اسلام. چرا ؟ برای اینکه اسلام، خاتم الادیان است. لذا چون خاتم الادیان است، مسئلهِی امامت جایگاه بخصوصی دارد. برخلاف آن شخصی که گفت : امامت با خاتمیت نمیسازد؛ اتفاقاً امامت که اینقدر در اسلام، نسبت به ادیان دیگر -نواب حضرت موسی علیهالسلام اسباط و نقبا بودهاند که دوازده نفرند، حواریون نیز که نایبان و جاینشینان حضرت عیسی علیهالسلام بودهاند، هم دوازده نفرند- پُر رنگ است و استرسی که روی امامت اسلام شده است، روی آنها نشده، به دلیل خاتمیّت اسلام است.
خاتمیت پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله، کتابِ قرآن، جامع بودنِ قرآن و احتیاج به مبیّن در طول زمان، باعث میشود که مسئلهی امامت بیشتر پرُ رنگ گردد.
الان دورهی امامت است! این تأکیدی که در زمان غیبت به خصوص و در زمان پیغمبر آخر الزمان بر شناخت امام شده است، در مسائل دیگر مطرح نیست.
شما نگاه کنید در روایات، چهمقدار در معرفت نبی آمده است -که آمده!- و چقدر ما را مأمور کردهاند که امام زمانمان را بشناسیم؟ چون دوره، دورهی آنهاست لذا امام زمانمان را باید بشناسیم. چون وقتی امام زمان علیهالسلام را شناختیم، خواهناخواه پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله را هم میشناسیم. چون ایشان جانشینشان است یعنی کپی و نایبشان است و در هر زمانی هم هستند.
لذا در اینجا فرمودهاند:
وَ قَدْ بَلَّغْتُ مَا أُمِرْتُ بِتَبْلِیغِهِ حُجَّةً عَلَى كُلِّ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ
تبلیغ کردم مأموریت خودم را در تبلیغ؛ فرمایشات پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله در خطابهی غدیر برای کل اسلام است. ولی استرس و خط اصلی، معرفی امامت و امام است. لذا فرمودند:
فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
یعنی نقطه اصلی وجوب تبلیغ، وجوب تبلیغ و تعریف و شناساندن امام زمان علیهالسلام است. مرحوم حاج آقا بسیار تأکید میکردند که مریدهای امام زمان علیهالسلام را و دوستداران، هوا خواهان و طرفداران ایشان را بیشتر کنیم؛ نوکری این است که محبّت امام زمان علیهالسلام را به مردم بفهمانیم.
در روایات دارد که ائمه علیهمالسلام میفرمایند:
حَبِّبُونَا إِلَى النَّاسِ (3)
یعنی کاری کنید که مردم ما را دوست داشته باشند.
أَحْیوا أَمْرَنَا (4)
کار ما را احیا کنید.
امامت ما را به مردم بگویید. البته توی مغز امامت ما، توحید و نبوّت هم هست! بلکه شناختن و تصدیق ما و بیزاری از دشمنان ما، عین معرفت اللّه است! در کافی جلد یک روایاتی هست از ائمه علیهمالسلام که معرفت اللّه، معرفت الامام است و معرفت اللّه، بیزاری از دشمنان امام است. معرفت اللّه ائْتِمَامُ به امیرالمؤمنین علیهالسلام واولاد ایشان است. ایتمام یعنی قبول امامت ایشان (5)
نکتهای در اینجا هست. اینکه پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله میفرمایند:
وَ قَدْ بَلَّغْتُ
اینقدر تاکید میکنند! حتماً ابلاغ کردم و رساندم مأموریت خودم را در تبلیغ و این رساندن من، حجت است بر:
كُلِ حَاضِرٍ وَ غَائِبٍ وَ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْ لَمْ یشْهَدْ وُلِدَ أَوْ لَمْ یولَدْ فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
این تبلیغ من حجت شده است؛ یعنی غیر از اینکه امام حجت است، تبلیغ من هم حجّت است. من حجت را تمام کردم. آن وقت میفرماید:
فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
که "والد" هم به معنی فرزند دار است. والدین یعنی دو تا پدر؛ "والد" یعنی فرزند دار و "والدین" یعنی دوتا فرزند دار. به مجاز به "والد" و "والدین" میگویند: تثنیه والد و والده و اگر نه تثنیه والد و والده که والدین نمیشود! والدین یعنی دو تا والد؛ در تعبیر آیهی
وَ اعْبُدُوا اللّه وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیئاً وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً (6)
والدین را روایات تعبیر میکنند بوجود پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام، این خیلی جالب است! یعنی از نظر لغوی دقیق با لغت میخواند. هیچ مجازی هم در کار نیست. یعنی تعبیر والدین به پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام فقط مجازش در این است که این والدین بودن آنها از نظر معنوی است و نه از نظر صلبی و فیزیکی و جسمانی و إلا از نظر اطلاق، اطلاق والدین تثنیه به دوتا پدر کاملاً حقیقت است. در اینجا پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله میفرماید:
فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
پس این امامت را باید همه تبلیغ کنند.
خط اصلی امامت است
از مدینه هم حرکت میکردند پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله فرمودند که به آخرین حجام میروم که مردم بیایند حجِ خودشان را از ما یاد بگیرند و یکی هم اینکه من مسائل امامت را تبلیغ خواهم کرد. از اینجا معلوم میشود که خط اصلی و هدف اصلی از بعدِ حجة الوداع، معرفی امیرالمؤمنین علیهالسلام و امامت است.
البته خط امامت جدای از خط نبوّت و توحید نیست برای اینکه وقتی امامت را معرفی میکنند در واقع تجسمهای توحید را معرفی میکنند.
پاسخ به این شبهه که شیعیان توحید را رها کرده و با اشخاص پرداختهاند
به ما میگویند شما شیعیان توحید ناب را رها کردید و به اشخاص پرداختهاید؛ به پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله، به شهادت، و تولد ایشان پرداختهاید. به ولادت و شهادت امام حسن علیهالسلام و مخصوصاً شهادت امام حسین علیهالسلام خیلی مفصل پرداختهاید؛ نیمهی شعبان جشن گرفتن و این مراسم چیست؟ این کارها که پرستش و پرداختن به اشخاص است، شما را از توحید ناب باز داشته است. ما در پاسخ به این سوال چهار جواب میدهیم:
پاسخ اول: قرآن مجسم، پیغمبر و اهلبیت علیهمالسلام هستند
اصلاً اینکه خداوند، پیغمبر و امام قرار داده است، برای چیست؟ یک وقت هست که پیغمبر و امام فقط پُستچی هستند یعنی نامهبَر اند. خدا رحمت کند سید مرتضی عسکری را، گفت: «رفته بودم به سفر حج با با چند تا از علمای بزرگ وهابی -البته این مسئله بیشتر مربوط به وهابیهاست و سنیهای معمولی این جوری نیستند- من جلسه داشتم و در آنجا صحبت پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله شد. مفتی آن روز عربستان که در آن جلسه بود، عصایی داشت، آن را بلند کرد و گفت: «فایدهی این عصای من، الان بیشتر از پیغمبر است! برای اینکه به این عصا تکیه میکنم و راه میروم ولی پیغمبرمرده و خاک شده است و هیچکاری از او ساخته نیست!» در آن جلسه، آن عالم بزرگ اهلسنت گفت: پیغمبر یک پُستچی بیشتر نبوده و یک نامه آورده و رفته و بقیهاش، ما خودمان هستیم! همان حرف را مصطفی طباطبایی بارها زده است و ضبط شده از او که ایشان پُستچی بوده و نامه را آورد و خوب یک چیزهایی هم داشته ولی ما الان باید روی قرآن فکر و تدبّر کنیم. دقت بفرمایید که گفتند:
فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ (7)
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیلَةِ الْقَدْرِ (8)
و یک روایت هم دارد که این قرآن را بر قلبت نازل کردیم.
لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون (9)
یکی از فایدههای بحثهای علامه طباطبایی با اینکه خیلی هم بحثهای فلسفی دارند که خوب ما آنرا قبول نداریم! اما یکی از مهارتهای علامه طباطبایی این است که چون قرآن را یک طوری بحث میکند که خیلی وقتها در مقابل وهابیها اگر روایت هم نیاوریم، اهلبیت اثبات میشوند، که یکی از آنها این آیه است.
لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون (10)
آقای طباطبایی میگویند: اولاً مماس را در نظر بگیرید، مماس یعنی چه؟ اگر یک کاغذی با کاغذ دیگری با هم تماس داشته باشند این مَس نیست؛ اگر مَس قرآن با مطهرون است یعنی جانِ مُطهرون با حقیقت قرآن است. البته ظاهر آیه ایناست که وقتی قرآن را مس میکنید، وضو داشته باشید. آیا قرآن این را گفته؟! اینکه چیزی نیست. با توجه به اینکه حقایق قرآن خیلی بیشتر از اینهاست. یک خرده دقت کنیم در
لا یمَسُّهُ
یعنی مماس نمیشود با خود قرآن؛ خود قرآن این نیست، بلکه این الفاظ قرآن است. با خود قرآن مماس نمیشوند مگر پاکان.
الْمُطَهَّرُون
ایشان چه کسانی هستند؟
إِنَّما یریدُ اللّه لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَكُمْ تَطْهیراً
در واژهی
یطَهِّرَكُمْ
این خداوند است که میشود مُطهِر، و یک عدهای میشوند مُطهَر؛ لذا:
مطهرون
اولاً معلوم میشود که یک نفر نیستند و جمع هستند. در اینجا هم که میفرماید:
لا یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون
یعنی حقیقت قرآن با جان مُطهّرون مماس میشود. اینکه حقیقت قرآن با جان مُطهّرون مماس میشود، اگر بخواهیم با اصطلاح امروز حرف بزنیم باید بگوییم که حقایق قرآن ریخته شده است در هاردِ وجود مُطهّرون و ذخیره شده و هیچوقت هم جدا نمیشود؛ این مسئله ایجاب میکند غیر از آیات دیگری که در خود قرآن هست مانند:
فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ (11)
الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (12)
و غیر از اینکه در قلب تو نازل شده و غیر از اینکه در قرآن داریم:
ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (13)
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى (14)
و مقاماتی که برای پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله دارد، و غیر از آیات بسیاری که در مقام پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله نازل شده است و در مقام کسانی که "علم الکتاب" دارند، که معلوم میشود آورندگان و مُبلغین این قرآن فقط، نامه بَر نیستند.
این را میخواهیم بگوییم: قرآن مجسم، پیغمبر و اهلبیت علیهمالسلام هستند. به ائمه میپردازید، نکتهی اولش این است که ائمه علیهمالسلام حقیقتِ قرآن هستند، آنوقت به ما میگویند: شما به اینها پرداختهاید و از توحید باز ماندهاید!
پاسخ دوم: خود قرآن هم به اشخاص پرداخته است
اینکه اگر شما قرآن را قبول دارید، ما این کار را از قرآن گرفتهایم! در قرآن خیلی به اشخاص پرداخته شده است. قرآن به پیغمبران پرداخته، به ابراهیم علیهالسلام، به موسی علیهالسلام؛ اصلاً حضرت ابراهیم و موسی در قرآن سوگلی خداوند هستند! برای اینکه از بَس در مورد ایشان صحبت شده است. مخصوصاً حضرت موسی و ابراهیم علیهماالسلام بیشتر از بقیهی انبیاء؛ یک سوره در قرآن به نام حضرت یوسف علیهالسلام است که صدویازده آیه دارد و داستان حضرت یوسف و یعقوب و برادران یوسف علیهالسلام را نقل کرده است؛ در سورهی انبیاء نیز بیستوهشت یا سیوسه نفر از انبیاء اسم برده شدهاند. نام بسیاری از انبیاء در قرآن برده شده است. پس ما به اشخاص نپرداختهایم، قرآن هم پرداخته است. خداوند متعال در قرآن داستان گفته است. نحوهی داستان گفتن هم به این نحو است:
لَقَدْ كانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ (15)
داستان سرایی قرآن مثل داستان سرایی تورات نیست. چون میدانید که نسبت به انجیل، کتاب تورات خیلی داستان دارد. اولاً حجمش هفت،هشت،ده برابر است. دیدید که! اسفار تورات چقدر است! عهد قدیم چقدر است و عصر جدید چقدر است! خیلی داستان دارد. البته کتاب خداست و خیلی جاهایش هم که تحریف نشده، درست است ولی این غیر از تاریخ ویل دورانت (16) است، غیر از تاریخ ایران باستان است. اینها در تاریخ فقط نکات تاریخی را میگویند. اما در قرآن کریم داستان به صورت وقایعنگاری نیست بلکه به صورت نکتهنگاری است. یعنی یکوقت هست که تاریخ میگوییم و یکوقت، فلسفهی تاریخ میگوییم. در قرآن که تاریخ گفته شده بیشتر از تاریخ، فلسفهی تاریخ گفته شده است. فلسفهی تاریخ یعنی از تاریخ، قانون در آورده است؛ لذا فرموده است:
لَقَدْ كانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبابِ (17)
یعنی یک خط تاریخ گفته است و از دو کلمهِیِ تاریخ، استنتاج کرده و قانون در آورده است. این را نمیگویند: علم تاریخ بلکه میگویند: فلسفهی تاریخ؛ مثلاً یکی از فرمولهایش این است:
إِنَّ اللّه لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (18)
بعد هم از قوم عاد و ثمود و نوح و از طرفداران فرعون و کلی از اینها صحبت کرده است. برای اینکه از آنها قانون در بیاورد و قانون بگوید. اینکه به ما میگویند: به اشخاص پرداختهاید، چرا به ائمه علیهمالسلام میپردازید؛ نکتهی اولش این است که ائمه علیهمالسلام حقیقتِ قرآن هستند و نکتهی دوم اینکه در خود قرآن هم که شما قبول دارید به اشخاص پرداخته شده است. قرآن به لقمان، به ذیالقرنین پرداخته است. دربارهی اینکه لقمان پیغمبر است یا نه اختلاف است، ذی القرنین هم قطعاً پیغمبر نبوده و شخصی بزرگی بوده که از او اسم برده است. پس قرآن هم به اشخاص پرداخته است.
پاسخ سوم: انسان طبعاً به دنبال الگو و تجسم مفاهیم است
انسان طبعاً برای مفاهیم معنوی خود دنبال تجسمهای فیزیکی و مادی میگردد و شاید یکی از سنتهایی که خداوند خانهای را به عنوان خانهی خدا قرار داده است که چند تا سنگ است و به مردم فرموده است: دور آن چرخ بزنید و بگویید:
لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ لَا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَكَ وَ الْمُلْكَ لَا شَرِيكَ لَك (19)
به خاطر این بوده است که انسان دلش میخواهد قربان صدقهِی کسی برود! وقتی خدا ملموس نیست دو کار کرده است: یکی اینکه مکانهایی را قرار داده که مردم در آنجا قربان صدقه بروند و بزرگترین آنها خانهی کعبه است بعد مدینه و بعد مساجد است. اما از نظر تجسم انسانها، آمده یک سری انسانهای گارانتی شده را به ما معرفی کرده است به نام معصوم، فرموده: قربان صدقهِی آنها بروید! گفته هر چه عشق داری بریز در کانال وجود آنها؛ این طبیعت بشر است.
پاسخ چهارم: آیا خود شما به اشخاص نپرداختهاید؟
شما که میگویید به اشخاص نپردازید و به مفاهیم بپردازید، بفرمایید ببینم! شما خودتان فقط به مفاهیم پرداختهاید و یا به اشخاص هم پرداختهاید؟ چقدر در کتابهای رجال و تراجم خودتان از ابوبکر، عمر، عثمان، معاویه، عایشه، حفصه گفتهاید؟ بعد از اینکه دوران محاصره علمی تمام شد، در زمان عُمر بن عبدالعزیز (20) که سال 99 هجرِیقمری بوده است، شماها تازه احادیثتان را از نیمهی قرن دوم نوشتید. تمام صحاح سته (21) از نیمهی قرن دوم به بعد است؛ چون نمیشود انسان به اشخاص نپردازد، شما وقتی میگویید به اشخاص نپردازید در واقع دارید اشخاص خودتان را جایگزین اشخاص ما میکنید! یک دلیلش هم این است که شما میگویید اینقدر به اشخاص نپردازید و نگویید ائمه معصوم هستند. پس آمدید به خاطر اینکه عصمت ائمه را رد کنید و از طرفی احتیاج دارید اسلام را از عدهای که امن و امین باشند، بگیرد لذا آمدید و همگی اصحاب را عادل معرفی کردید! آیا این حرف درست است؟ آمدید و همهی صحابه را عادل معرفی کردید برای اینکه بتوانید دین را از آنها بگیرید.
نیاز فطری بشر به راهنما
چون بشر ذاتاً احتیاج دارد به اینکه دینش را از کسی بگیرد و ما که به اشخاص میپردازیم و از جمله به شخصیت حضرت زهرا سلاماللّهعلیها؛ برای اینکه حضرت زهرا سلاماللّهعلیها مربی اشخاص(22)(22) (22) VIPVIP هستند.
یک بحث جدید مطرح کردم و بحث این بود که در بحث امام عصر ارواحنافداه یکی از استرسهایی که پیغمبر و ائمه علیهمالسلام نشان میدهند این است که مهدی فرزند فاطمه سلاماللّهعلیها است. به چه دلیل؟!
آنوقت آقای صافی گلپایگانی (23) صد و نود و دو حدیث پیدا کردهاند، دائر بر اینکه مهدی علیهالسلام فرزندِ فاطمه سلاماللّهعلیها است و پیغمبر اکرم صلیاللّهعلیهوآله وقتی که حضرت زهرا سلاماللّهعلیها ناراحت هستند، یکی از بشارتهایی که به ایشان میدهند و ایشان خوشحال میشوند، این است که میفرمایند:
الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِكَ (24)
در خطابهی غدیر میفرماید:
إِنَ خَاتِمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِی
روی اینکه حضرت مهدی فرزند فاطمه است استرس نشان داده شده است، برای اینکه میخواهند بگویند: حضرت مهدی که برنامه جهانی دارد باید مادرش فاطمه سلاماللّهعلیها باشد و پدرش امیرالمؤمنین علیهالسلام؛ باید از نسل امام حسین علیهالسلام باشد. اینقدر که روی مادری حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها نسبت به حضرت مهدی علیهالسلام توجه شده است، روی مادری حضرت نرجس خاتون سلاماللّهعلیها توجه نشده است البته آن را هم گفتهاند ولی مثلاً سیصد روایت داریم راجع به اینکه مادر حضرت مهدی علیهالسلام، حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها است و اینکه به خود حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها گفتهاند که از فرزندانتان، حضرت مهدی عجلاللّهتعالیفرجهالشریف است.
مفاهیم تئوری دین باید به صورت مجسم نشان داده شود
یکی از افتخارات حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها لوح جابر است که لوح فاطمه هم به آن میگویند. در لوح فاطمه سلاماللّهعلیها مفصلتر از خود پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله و بحث توحید، راجع به امام زمان علیهالسلام بحث شده است و این افتخار حضرت فاطمه سلاماللّهعلیها است.
میخواهم بگویم که ائمه علیهمالسلام و پرداختن به اشخاص برای تجسم مفاهیم تئوریک دین است. مفاهیم تئوریک توحید، صلاح، تقوا، گذشت و نبود حسادت و تواضع...است. اینها را باید در قیافه چه کسی مجسم ببینیم؟ چون بشر ذاتاً دنبال قهرمان میگردد.
دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی که خیلی از مطالبش هم انحرافی و غلط است! یک کتابی دارد به اسم رهبری و قهرمان سازی، در آن جا نوشته است که از نظر جامعهشناسی، قهرمانخواهی یک مسئلهی فطری است. انسان ذاتاً دنبال قهرمانها میگردد. البته یک حرفهای چرت و پرت هم گفته است! که شیعه به خاطر داشتن این روح و فکر طبیعیِ قهرمانخواهی و قهرمانسازی، وقتی امام حسن عسکری علیهالسلام از دنیا رفته، برایش فرزندی درست کرده است! در حالی که این خواستن قهرمان و قهرمانجویی، فطرت بشر است.
هماهنگی نیاز و رافع نیاز در دنیا
خداوند متعال هم قول داده هر چه فطرت تو میخواهد، من برای شما تهیه کردهام! اصلاً نیاز و رافع نیاز در دنیا با یکدیگر بالانس هستند. خلاصه میخواهم بگویم مسئلهی امامت و امام و مسئلهی قهرمانهای مجسم، مفاهیم تئوریک و ارزشهای معنوی در دین باید از نظر فطری، باشند.گاهی انسان فکر میکند
اسلام یک دین مردسالار است در حالی که من فکر میکنم نه تنها مرد سالار نیست البته مدیریت را به مرد داده اما در اسلام نشان داده که یک زن، سیزده برابر مرد میتواند کار کند! حضرت زهراسلاماللّهعلیها ام الائمه شدهاند، حجت برای ائمه شدهاند و ائمه میفرمایند: ما حجت بر شما هستیم و حضرت زهرا سلاماللّهعلیها حجت برماست. (25) لذا میخواهم بگویم تجسم ارزشها و معنویات و مفاهیم تئوریک دین و حقایق معنوی در وجود یک انسان و تجسم آن، یک مسئلهِی کاملا طبیعی است. خداوند هم در قرآن میفرماید:
فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیا (26)
برای حضرت مریم سلاماللهعلیها هم، فرشته به صورت بشر آمد تا اینکه احتیاجاتش را بر آورد و خداوند متعال هم فرموده است که ما پیغمبران را از جنس خودتان برایتان فرستادیم.
حرف من کلاً در پاسخ به این اشکال این است که خود قرآن این کار را کرده است. فطرت انسان این را میخواهد که مفاهیم، مجسم شود در چیزهای فیزیکی و انسانهای مادی تا بشر بتواند با آنها تماس برقرار کند و این مفاهیم بلند معنوی را در وجود انسانها ببیند. لذا ائمه علیهمالسلام مقامِ جمع الجمعی دارند.
یعنی به قول عرفا -البته تعبیر عرفاست ولی تعبیر قشنگی است!- ائمه و پیغمبر علیهمالسلام دو تا مقام دارند، یکی مقام یل الخلقی دارند که با شما هستند و یکی مقام یل الحقی دارند یعنی یک دستشان در خزانهی غیب است.
وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم (27)
که یعنی خزائن پیش خداست ولی به اندازه پایین میآورد. اینها دست در خزائن خدا دارند. دست در عالم ملکوت دارند. به امر خدا هدایت میکنند. به امر خدا یعنی کلید عالم امر را خدا به دست ایشان داده است. آن وقت پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در این جا میفرمایند:
به جز خداوند متعال کسی مقام امامت را نمیتواند بشناسد و جعل کند
فَلْیبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى یوْمِ الْقِیامَةِ
مقام را جز خدا نمیتواند جعل کند و بشناسد، دو تا حرف است! امامت به جعل و تعریف الهی است یعنی چونکه به جعل الهی است، به تعریف الهی هم است! چرا؟ چون این همه مقامات را چه کسی میتواند جز خدا بشناسد؟
امام رضا علیهالسلام در آن حدیث معروف در اصول کافی میفرماید:
فَكَیفَ لَهُمْ بِاخْتِیارِ الْإِمَامِ (28)
با این همه مقامات امام، مردم چگونه میتوانند امام را اختیار کنند؟ امامت به جعل خداوند است.
إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً. (29)
وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا (30)
ما آنها را ائمهایی قرار داریم که کلید عالم امر ما دست، ایشان است.
لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یوقِنُون (31)
هم جعل امامت بدست خداست و هم تعریف امامت؛ آن وقت حضرت میفرمایند:
وَ سَیجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ بَعْدِی مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً
اینها دوتا خلاف کردند در مقابلِ دو کار خداوند! خدا امامت را جعل کرد و معرفی کرد و اینها آمدند در مقابل امامت، امام را جعل کردند.
نتیجه جابجایی امامت و پادشاهی
وَ سَیجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ
به زودی آنها جعل امامت میکنند.
و یک عبارت دیگر هم:
وَ سَیجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ بَعْدِی مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً
امامت را پادشاهی قرار میدهند در حالی که امامت یک مقام معنوی است. پادشاهی و حکومتداری، یکی از اجزاء و عناوین جزئیاش است و نه از فاکتورهای اصلی.
یکی از اقسام شرک که در روایات گفته شده غیر از شرکِ ذاتی خداوند این است که کسی در مقابل قانونی که خدا جعل کرده است، یک قانون جعل کند. اینها نه تنها قانون جعل کردند بلکه رفتند بالاتر و امام جعل کردند!
گفتند: ابوبکر بعد از پیامبر صلیاللّهعلیهوآله امام است! آن وقت غیر از اینکه امام جعل کردند، امامت را ملک و اغتصاب قرار دادند یعنی به پادشاهی تبدیل کردند؛ بنابراین هم غصب و هم پادشاهی.
وَ سَیجْعَلُونَ الْإِمَامَةَ بَعْدِی مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً
یعنی هم غصب و هم ملک و پادشاهی
لَعَنَ اللّه الْغَاصِبِینَ
آگاه باشید که خداوند غاصبین را لعن کرده است. فقط غاصبین را لعن کرده است؟ خیر! کسانی که حرف غاصبین را نیز قبول کردهاند، آنها را هم لعن کرده است. عبارت:
وَ الْمُغْتَصِبِینَ
از باب افتعال است یعنی کسانی که غصب آنها را قبول کردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از اینکه در شورای سقیفه، ابوبکر را به خلافت جعل کردند، چهل شب حضرت زهرای اطهر علیهاالسلام را بر مرکبی سوار میکردند و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را دنبال ایشان و خودشان میرفتند درِ خانهی مهاجرین و انصار، میفرمودند: ما مظلوم هستیم! خیلی از اینها گفتند: یا علی! اگر زودتر از اینها میآمدی و میگفتی، ما قبول میکردیم ولی حالا دیگر ما بیعت کردهایم و تمام شده است! (32) اینها چه کسانی هستند؟ مغتصبین! لذا غاصب یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و مغتصب یعنی کسانی که قبول کردند و با آنها بیعت کردند.
أَلَا لَعَنَ اللّه الْغَاصِبِینَ وَ الْمُغْتَصِبِینَ وَ عِنْدَهَا یفْرُغُ لَكُمْ أَیهَ الثَّقَلانِ مَنْ یفْرُغُ فَ یرْسَلُ عَلَیكُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ فَلا تَنْتَصِرانِ
در اثر قبول این جعل و غصب، ای ثقلان (ثقلان یعنی ای جن و انس!) برای شما فرو خواهید ریخت زبانههای آتش جهنم و مس گداخته که آن وقت دیگر یاری پیدا نخواهید کرد. بنابر این پیامبر صلیاللهعلیهوآله در این جا، تبلیغ امامت را واجب کردهاند.
یک پیشگویی نیز کردهاند و فرمودهاند: اینها امامت را غصب میکنند و با پادشاهی عوض میکنند. و دیگر فرمودهاند: اینان در مقابل
إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً (33)
خودشان جعل امامت میکنند و هم امامت را به پادشاهی تبدیل کنند. ببینید چه مقدار نکات ریز دارد که پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله با بهترین الفاظ آنها را مطرح کردهاند.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج23 / 76 / باب 4 وجوب معرفة الإمام و أنه لا یعذر الناس بترك الولایة و أن من مات لا یعرف إمامه أو شك فیه مات میتة جاهلیة و كفر و نفاق
2) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 337، باب فی الغیبة
3) بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج71 / 163 / باب 10 حسن المعاشرة و حسن الصحبة و حسن الجوار و طلاقة الوجه و حسن اللقاء و حسن البشر..... ص:154
4) بحار الأنوار (ط - بیروت): ج71، ص 352، تزاور الإخوان و تلاقیهم و مجالستهم فی إحیاء أمر أئمتهم ع
5) الكافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج1 ؛ ص180 _ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام إِنَّمَا یعْبُدُ اللّه مَنْ یعْرِفُ اللّه فَأَمَّا مَنْ لَا یعْرِفُ اللّه فَإِنَّمَا یعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا «1» قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللّه قَالَ تَصْدِیقُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِیقُ رَسُولِهِ ص وَ مُوَالاةُ عَلِی علیهالسلام وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى علیهالسلام وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللّه عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا یعْرَفُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ
6) النساء(4): 36
7) العنكبوت(29) : 49
8) القدر(97): 1
9) (56) الواقعة: 79
10) (56) الواقعة: 79
11) العنكبوت(29) : 49
12) النساء (4): 162
13) النجم(53): 11
14) النجم (53): 13
15) یوسف(12): 111
16) تاریخ تمدن (به انگلیسی: The Story of Civilization) نام مجموعه کتابی ۱۱ جلدی است که ویل دورانت بههمراه همسرش آریل دورانت دربارهٔ تاریخ زندگی انسان از دوران پیش از تاریخ تا پایان سدهٔ هجدهم نوشتهاند.
17) یوسف(12): 111
18) الرعد (13): 11
19) الكافي (ط - الإسلامية)، ج4، ص: 250
20) عُمَر بن عَبدالعَزیز بن مَروان خلیفه اموی. (حک: ۹۹-۱۰۱)
21) صحاح سته عنوان عمومی شش مجموعه بزرگ از کتب حدیث در اهل تسنن است. این کتب در نزد اهل سنت از موفق ترین و معتبرترین کتب حدیث می باشد. که عبارتند از: صحیح بخاری؛ صحیح مسلم؛ سنن ابوداود؛ جامع ترمذی؛ سنن نسائی؛ سنن ابی ماجه
22) Very Important Person : شخص بسیار مهم
23) لُطفُ الله صافی گُلپایگانی زاده ۱۳۳۷قمریهجری، از مراجع تقلید شیعیان و از اساتید درس خارج فقه و اصول در قم. او از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی و عضو شورای استفتای وی بوده و کتاب منتخب الاثر درباره امام دوازدهم شیعیان را به توصیه استاد خود نوشته است.
24) وسائل الشیعة: ج16، ص 241، باب تحریم تسمیة المهدی علیهالسلام و سائر الأئمة علیهالسلام و ذكرهم وقت التقیة و جواز ذلك مع عدم الخوف.
25) نحن حجج اللّه على خلقه، و جدّتنا فاطمة حجة اللّه علينا؛ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآيات و الأخبار و الأقوال (مستدرك سيدة النساء إلى الإمام الجواد، ج11-قسم-2-فاطمةس، ص: 1029)
26) مریم(19) : 17
27) الحجر (15): 21
28) الكافی (ط - الإسلامیة): ج1، ص 202، باب نادر جامع فی فضل الإمام و صفاته
29) البقرة(2): 124
30) الأنبیاء (21): 73
31) السجدة(32): 24
32) ثُمَّ رَوَى مِنْ كِتَابِ السَّقِيفَةِ لِأَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْن إِسْحَاقَ عَنِ ابْنِ عُفَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّ عَلِيّاً ع حَمَلَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا عَلَى حِمَارٍ وَ سَارَ بِهَا لَيْلًا إِلَى بُيُوتِ الْأَنْصَارِ يَسْأَلُهُمُ النُّصْرَةَ وَ تَسْأَلُهُمْ فَاطِمَةُ ع الِانْتِصَارَ لَهُ فَكَانُوا يَقُولُونَ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ مَضَتْ بَيْعَتُنَا لِهَذَا الرَّجُلِ لَوْ كَانَ ابْنُ عَمِّكِ سَبَقَ إِلَيْنَا أَبَا بَكْرٍ مَا عَدَلْنَاهُ بِهِ فَقَالَ عَلِيٌّ ع أَ كُنْتُ أَتْرُكُ رَسُولَ اللَّهِ مَيْتاً فِي بَيْتِهِ لَا أُجَهِّزُهُ وَ أَخْرُجُ إِلَى النَّاسِ أُنَازِعُهُمْ فِي سُلْطَانِهِ وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ مَا صَنَعَ أَبُو الْحَسَنِ إِلَّا مَا كَانَ يَنْبَغِي لَهُ وَ صَنَعُوا هُمْ مَا اللَّهُ حَسِيبُهُمْ عَلَيْهِ؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج28، ص: 351 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج6، ص: 13
33) البقرة(2): 124

|