به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
درس بیستوششم: بیان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله در حقّ تفسیر و تأویل به صورت عملی و تئوری
تعریف استشهاد و استدلال
پیغمبر اكرم صلیاللّهعلیهوآله در اینجا به آیاتی استشهاد فرمودهاند. فرق بین استشهاد و استدلال این است که:
• در استدلال كسی حرفی را میزند و دلیل میآورد از آیه قرآن.
• استشهاد یعنی ادعایی میكند یا حرف استدلالی میزند آنگاه شاهد میآورد از گفتار كسی یا از آیات قرآن.
پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله در این قسمت بیشترین آیات را استشهاد میكنند و در این جا یك كاری را تئوریك و یک كار علمی را عرضه میكنند.
بیان پیامبر صلیاللّهعلیهوآله به صورت تئوری و عملی
كار تئوری این است:
فَوَاللَّهِ لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذى أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلىَّ وَشائلٌ بِعَضُدِهِ وَ رافِعُهُ بِيَدَىَّ وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌ مَوْلاهُ
این كه میفرمایند از نظر تئوریك تفسیر و بواطن قرآن را علی علیهالسلام میداند و غیر از او نمیداند. لازمه به طور ضمنی و دلالت ضمنی این مسئله این است كه پس خود من به طریق اولی میدانم! خودشان وقتی آورنده قرآن هستند، شخص دیگری را مبیّن و منه قرآن میداند.
یعنی برای خودش از نظر تئوریك حقّ تفسیر و تأویل قائل است و به طور ضمنی و دلالت تضمنی و نه التزامی؛ چون دلالت الفاظ بر معانی به سه قسم میباشد: دلالت مطابقی، دلالت تضمنی، دلالت التزامی؛
دلالت مطابقی یعنی معنا مطابق با الفاظ، این است كه میگویم: محمد برای من چای بیاور؛ این دلالت مطابق الفاظ و جملات این است كه من چای میخواهم.
دلالت تضمنی: یعنی معنا در ضمن الفاظ؛ كه من از این جمله دارم كه محمد بیا پای درس بنشین. این دلالت تضمنی است.
دلالت التزامی: یعنی لازمه این مفهوم و معنا این است كه باید افراد، همه در جلسه بنشینید تا من بحث امامت داشته باشم. در دلالت التزامی، معنا خارج از الفاظ اما لازمه الفاظ است. بسیاری از دلالتها، دلالت التزامی است.
هر سه دلالت، منطقی، عاقلانه و ادبی هستند. مثلاً به ما میگویند:
وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ (1)
دلالت مطابقی آن نماز است، دلالت تضمنی حضور قلب است. دلالت التزامی این است كه وضو هم بگیر. چون لازمهی نماز وضو است. پیغمبر اكرم وقتی میفرمایند باطن قرآن و حقیقت قرآن را جز علی نمیداند. دلالت تضمنی آن خودشان هستند. چون خودشان علی علیهالسلام را معرفی میكنند. دلالت التزامی آن اولاد علی علیهالسلام هستند و دلالت مطابقی آن خود علی علیهالسلام است.
این جملات بیان تئوریك این است كه حقایق قرآن را ایشان میدانند. بیان عملی آن این است كه عملاٌ آیات قرآن را تفسیر كردهاند به علی علیهالسلام و دوستان و دشمنان ایشان، این دلالت التزامی است. این كه صد آیه در خطابهی غدیر آوردهاند. یعنی به طور عملی خواستهاند نشان بدهند كه ما حقّ تفسیر و تأویل داریم.
دلیلی بر لزوم وجود مبیّن برای قرآن
یك دلیل جدیدی فكر كردم! برای لزوم قرآن و مبیّن و آن اینكه به دلیل " انً "؛ واژهی " انً " یعنی تَحققَ، یعنی پی بردن از معلول به علت؛ " لم " یعنی چرایی یعنی علتش چیست؟ دلیل " لم " یعنی دلیل از علت به معلول؛ نوع ادلهای كه گفته میشود برای لزوم مبیّن قرآن، دلیل " لم " است یعنی از بالا شروع میكنند و میگویند: چون قرآن محكم دارد، متشابه دارد، حروف مقطعه دارد و....... لذا مبیّن میخواهد. چون بهترین دلیل بر امكان یك شیء، وقوع آن شیء است.
اگر الان دو تا فیلسوف در اتاق خودشان بحث کنند پیرامون این مسأله كه آیا ساعت 8:32 در منزل فلان عالم، کلاس درس برقرار هست یا نه؟ بهترین دلیل این است كه بیایند و ببینند كه هست؛ لذا بهترین دلیل بر امكان یك جلسه، وقوع آن جلسه است.
شما میگویید: قرآن مبیّن نمیخواهد و ندارد! بهترین دلیل بر امكان تفسیر و تبین قرآن، وقوع آن است. آن وقت میگویم: اینکه امیرالمؤمنین علیهالسلام در صدها جا، آیه قرآن را تفسیر و تأویل و شأن نزول را بیان و معنا كردهاند خود دلیل بَر این است كه قرآن میتواند مفسّر و مبیّن داشته باشد. بنابراین یکی از بهترین دلایل برای اینكه آیات قرآن تفسیر و تأویل دارد، این است كه یك صحابی راستگویِ درستكردارِ صدیق به نام امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، آیات قرآن را تفسیر كردهاند. علاوه بر آن، افراد دیگری هم آیات قرآن را تفسیر كردهاند به روایاتی كه از پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله آمده است.
کتاب تفسیر دُرالمنثور (2) تألیف سیوطی (3) از صحابه نقل شده و کتاب تفسیر طبری (4) نیز یک تفسیر روایی میباشد و خیلی از تفاسیر دیگر روایی اهلسنت نیز چنین است. چون صحابه عادل! قرآن را تفسیر كردهاند و به پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله نسبت دادهاند و اینها صحابهیِ عادل و راستگو بودهاند پس امكان تفسیر و تأویل قرآن هست. به اضافه این كه بسیاری از آیات قرآن كه تفسیر شده، بدون تفسیر و تأویل آنها قابل فهم نیست! قرآن نور است، هدایت است، مفهوم دارد، دلالت دارد ولی به این معنا نیست که اگر الان بخواهیم در دو حوزه، بَطن قرآن را و حجیّت قرآن را به دست بیاوریم، احتیاج به تبینِ مبیّن و تفسیرِ مفسر ندشته باشیم.
معرفی با تقوا قبل از تقوا
ائمه و پیغمبران علیهمالسلام هم به حرفشان و هم به تجسم كارهایشان، حقانیتشان ثابت میشود! یعنی كسانی را كه تربیت كردهاند؛ اگر پیغمبر اكرم صلیاللّهعلیهوآله بخواهند حقانیت خودشان را در تبلور و تجسم تربیتی خودشان نشان دهند، فاطمه و علی سلاماللهعلیهما را نشان میدهد. این از نظر مكاتب یك مسئله فطری است لذا وقتی میخواهد كسی را معرفی كند، ایشان را معرفی میفرمایند؛ خود خداوند هم این كار را كرده است.
خداوند قبل از اینكه علم را عرضه كند، عالم را عرضه كرده است. علم را دو عالم عرضه كرده. قبل از این كه تقوا و صلاح را عرضه كند، متقی و صالح را عرضه كرده است. اینكه پیغمبر اكرم صلیاللّهعلیهوآله مرتب اشاره میكنند:
أَلَا إِنَّ أَوْلِیاءَهُمُ الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ
یعنی اینها تازه اولیا ائمه هستند. به خود ائمه برسید، چه هستند! چون بشر همیشه تجسم تربیت میگردد. اینها اولیا ائمه علیهمالسلام هستند. حال اولیا ائمه را معرفی میکند:
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (5)
چندتا واژه دارد كه فوق العاده است! در تعریف اولیا ائمه، وقتی اصنافی در اولیاءِ ائمه بود در خود ائمه، سطح بالای آن صفات وجود دارد و خیلی بالاترش در ایشان وجود دارد. یعنی كمال آن صفات در ائمه علیهمالسلام وجود دارد.
در اینجا برخی صفات اولیاءِ ائمه علیهمالسلام بیان شده است:
الَّذِینَ آمَنُوا
ایمان آورند.
وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ
در صافی معنا كردهاند.
و لم یخلطوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ (6)
خلط نکردهاند، قاطی نکردهاند ایمانشان را به ظلم!
أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ
اینها فقط كسانی هستند كه دارای امنیتاند .
وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (7)
اینها لباس هدایت پوشیدهاند. یعنی با تعبد قبول كردهاند و هدایت را پذیرفتهاند. فرق بین مهدی و مهتدی كه به ما گفته میشود این است كه ما در مهتدی یک نوع قبول برای ما هست یعنی هدایت را از جانب خداوند متعال پذیرفتهایم؛ میتوانستیم نپذیریم، ولی پذیرفتهایم! اما مهدی از جانب خداست یعنی خداوند نعمت هدایت را بر سرشان ریخته است! ما چون میتوانستیم غیر مهدی باشیم، غیر مهتدی باشیم. لغت اهتدایشان میدهد كه با یك و فعالیت و كوششی این لباس هدایت را پذیرفته ایم. لذا میفرماید: دوستان آنها كسانی هستند.
اختلاط ایمان به شرک
وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ
روایاتی ذیل این آیه در کتاب تفسیر صافی آماده است:
فی المجمع عن أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه (8) - من تمام قول ابراهیم علیهالسلام-
یعنی این
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا
بقیه گفتار ابراهیم علیهالسلام است كه در آیات قبل گفته است. چرا بترسیم از آن شركی كه شما دارید؟ خودتان از شركتان نمیترسید؟ شرك ورزیدهاید به چیزهایی كه خداوند به آنها قدرت نداده است. -این جا با دلیل تضمنی خداوند را اثبات كرده است- و پیغمبر اكرم صلیاللّهعلیهوآله میفرمایند: اینها جزو صفات اولیاءِ ائمه است.
در روایت دوم از ابن مسعود (9) نقل میکند که وقتی این آیه نازل شد، برای مردم خیلی سخت آمد كه همهی ما ستمكاریم؟! اگر چه ما ستمكار هستیم و ایمان ما نباید مخلوط شود كه خیلی كارمان بَد است.
وَ قَالُوا یا رَسُولَ اللّه وَ أَینَا لَمْ یظْلِمْ نَفْسَهُ (10)
یعنی كدامیک از ما به خودمان ظلم نكردهایم؟! چون كوچكترین گناه هم ظلم به نفس است. پس اولیاءِ ائمه كسانی هستند كه ایمان آوردهاند و لباس ظلم به ایمانشان نپوشاندهاند. اگر لباس ظلم بپوشانند، مهتدی نیستند. لذا سخت آمد بر آنها.
فَقَالَ علیهالسلام إِنَّهُ لَیسَ الَّذِی تَعْنُونَ
لذا این طور كه شما فكر میكنید نیست.
أَ لَمْ تَسْمَعُوا إِلَى مَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ یا بُنَی لا تُشْرِكْ بِاللّه إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (11)
پسرك من به خدا شرك نورز كه شركِ ظلم، عظیم است.
یعنی پیغمبر صلیاللّهعلیهوآله میخواهد بفرمایند: ای مردم! نگران نباشید.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ
یعنی
إِیمانَهُمْ بشرك
هر گناهِ كوچكی، ظلم هست ولی شرك نیست. ولی منظور از این ظلم، شرك است. این تفسیر است دیگر؛
و العیاشی عن الصادق علیهالسلام فی هذه الآیة قال الظلم الضّلال فما فوقه. (12)
ظلم عبارتست از گمراهی و بالاتر از گمراهی كه میرود تا درجات بالای شرك.
و عنه علیهالسلام أنّه سئل الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ الزّنا منه
یكی از اقسام ظلم، زنا است كه شرك و مشرك خفی است. بعضی از مراجع كه فتوا میدهند عرقِ جُنب از حرام، نجس است به خاطر این استدلال است كه در حین ارتكاب این گناه، انسان دارای شرك است و چون دارای شرك شد پس عرقش نجس میشود!
قال أعوذ باللّه من أولئك لا و لكنه ذنب إذا تاب
تاب اللّه علیه میفرمایند كه توبه اش قبول میشود.
و قال مدمن الزّناءِ و السّرقة و شارب الخمر كعابد الوثن
در روایت دیگر دارد كه اینهایی كه این گناهان را انجام دهند مانند عبادت كنندگان بُت میباشند.
و فی روایة قال أولئك الخوارج و أصحابهم.
آنهایی كه ظلم دارند در ایمانشان، خوارج و اصحاب آنها هستند.
ظلم و شک
و فی الكافی و العیاشی عنه علیهالسلام أنّ الظلم هنا الشّكّ.
و پافشاری كردن كه روح من شك شود در واقع لازمه شك انكار است. در قرآن هم هر جا عبارت:
لا رَیبَ فیه (13)
آمده، منظور كسی كه شك دارد، مشرك باشد، نیست بلکه شكی كه در آن بماند و نرود که به آن برسد. لذا تمام شكهایی كه آمده، منظور شكی است كه در آن بماند.
و عنه علیهالسلام وَ لَمْ یلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ قال آمنوا بما جاء به محمّد صلّىاللّهعلیهوآلهوسلم من الولایة و لم یخلطوها بولایة فلان و فلان.. (14)
ایمان به ولایت بیاورند و ایمانشان را مخلوط نكنند به ولایت و سرپرستی اولی و دومی و سومی.
اینها تفسیر است كه ائمه علیهمالسلام فرمودهاند و ایشان عادل و راستگو بودهاند. حتی در نظر بدترین منكران، ائمه علیهمالسلام، انسانهای دروغگو نبودند یعنی علم و تقوایشان و درستی ایشان را همه قبول دارند. ایشان قرآن را این طور تفسیر كردهاند، درست است؟ پس این دلیل نشان میدهد كه قرآن نیازمند تفسیر است و تفسیری كه ایشان كردهاند درست است.
بعد پیغمبر صلّىاللّهعلیهوآله میفرمایند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا (15)
لم یشكوا (16) ( صافی ج 5 ص 56 ) لَمْ یرْتابُوا
یعنی
لم یشكوا
یعنی ایمان آوردند و شك ندارند.
پیغمبر اكرم صلّىاللّهعلیهوآله در این جا فرمودهاند:
الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا
یعنی اولیاءِشان ایمان دارند و ریب و شك ندارند.
القمّی قال نزلت فی امیر المؤمنین علیه السلام
وقتی این آیهی دربارهی اولیاءِ امیرالمؤمنین علیهالسلام باشد، به طریق اولی در مورد خود امیرالمؤمنین علیهالسلام است. یعنی لُژ نشینان این صفات، خود ائمه علیهمالسلام هستند و بَعد تابعینِ ایشان هستند. درباره تفسیر قمی (17) گفتیم که هر وقت قمی خودش چیزی گفت یا از امام باقر علیهالسلام است یا از امام صادق علیهالسلام؛ تمام دانشمندانی که بعد از علیبنابراهیمقمی تفسیر نوشتهاند، سخنان علیبنابراهیم را به عنوان روایت طلقی میكنند.
سپس پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله فرمودند:
ألا إنّ أولیاءهم الذین یدخلون الجنّة بسلام آمنین (18)
كه اینها چند تا آیه هستند. اولیاءِ ایشان كسانی هستند كه داخل بهشت میشوند به سلام یعنی در حالی كه در ایمنی هستند. میگویند: در بهشت در آیید، بهشت پاداش دوستانِ امامان است.
الَّذِینَ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ... بِغَیرِ حِسابٍ (19)
فعل ماضی است یعنی در دنیا و الان كه در بهشت آمدید!
فَادْخُلُوها خالِدِینَ (20)
این در اثر ولایت و قبول سرپرستی امیرالمؤمنین علیهالسلام است كه دو روایت دیدم كه میفرماید: موالید (21) شما، تولد شما، سن شما، نطفهی شما پاك است و لذا چون پاك بوده، ولایت و سرپرستی امیرالمؤمنین علیهالسلام را قبول كردهاید. (22)
جمع بندی
پس نكتههای اساسی كه گفتیم این بود كه پیغمبر اكرم صلّىاللّهعلیهوآله هم به طور عملی و هم تئوری ثابت كردند كه حقِّ تفسیر و تأویل با ایشان و اهلبیتشان صلواتاللّهعلیهاجمعین است. ما بیان كردیم كه تفسیر و تأویل قرآن لازم و ممكن است و واقع نیز شده است، چون اشخاصی كه شما اهلتسنن آنها را صالح میدانید و ما آنها را امام میدانیم، قرآن را تفسیر و تأویل كردهاند. پس بنابراین این تفسیر و تأویل واقع شده و لازم است و باید انجام شود.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) البقرة(2): 110
2) این کتاب تفسیر به روش روایی است و احادیث پیامبر اسلام صلیاللّهعلیهوآله، صحابه و تابعان را نقل میکند.
3) عبدالرحمن بن الکمال ابیبکر بن محمد سابقالدین الخضیری الأسیوطی متولد ۸۴۹ در قاهره و متوفی ۹۱0 هجریقمری مشهور به جلالالدین سُیوطی و ابن کتب -فرزند کتابها- از دانشمندان مصری مسلمان اهل سنت شافعی مذهب است.
4) محمد بن جریر طبری در سال ۲۲۴ هجری قمری برابر با ۲۱۸ هجری شمسی در آمل به دنیا آمد.
5) الأنعام (6): 82
6) شواهد التنزیل لقواعد التفضیل: ج1، ص 262، [سورة الأنعام(6): آیة 82]
7) الأنعام (6): 82
8) تفسیر الصافی: ج2، ص136
9) عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب الهُذَلی متوفی ۳۲هجریقمری
10) بحار الأنوار (ط - بیروت): ج66، ص 150، فی عدم لبس الإیمان بالظلم
11) لقمان(31): 13
12) تفسیر الصافی: ج2، ص136
13) البقرة(2) : 2
14) تفسیر الصافی: ج2، ص136
15) الحجرات(49) : 15
16) تفسیر الصافی: ج5، ص56
17) تفسیر على بن ابراهیم قمى: تفسیرى مأثور از على بن ابراهیم بن هاشم قمى( زنده در 307)، محدّث و فقیه امامى
18) طرف من الأنباء و المناقب: ص 599، مبغض علی و آل علی فی النار، و محب علی و آل علی فی الجنة
19) الیقین باختصاص مولانا علی علیه السلام بإمرة المؤمنین: النص، ص 356، الباب فیما نذكره عن هذا أحمد بن محمد الطبری المعروف بالخلیلی من روایته للكتاب الذی أشرنا إلیه فی حدیث یوم الغدیر و تسمیة مولانا علی علیهالسلام فیه مرارا بلفظ أمیر المؤمنین
20) طرف من الأنباء و المناقب: ص 599، مبغض علی و آل علی فی النار، و محب علی و آل علی فی الجنة
21) مولود؛ فرزندان؛ به نقل از فرهنگ فارسی معین
22) حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ الْكُوفِيُّ وَ أَبُو يُوسُفَ يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ الْأَنْبَارِيُّ الْكَاتِبُ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْغِفَارِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى أَوَّلِ النِّعَمِ قِيلَ وَ مَا أَوَّلُ النِّعَمِ قَالَ طِيبُ الْوِلَادَةِ وَ لَا يُحِبُّنَا إِلَّا مَنْ طَابَتْ وِلَادَتُهُ؛ الأمالي(للصدوق)، النص، ص: 475 / علل الشرائع، ج1، ص: 141 باب في أن علة محبة أهل البيت ع طيب الولادة و أن علة بغضهم خبث الولادة / الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 456 / بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج27، ص: 146

|