به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
در ضمن مجلس دوم مبحث جامع فدک
مقدمه
مطالب مربوط به فدک را از کتاب اللمعة البیضاء فی شرح خطبه الزهراء عَلَيْهِاالسَّلَامُ که تألیف آقای محمدعلیبناحمد قرچه داغی تبریزی انصاری متوفی 1310 هجریقمری بیان میکنیم. ایشان در چاپهای سنگی چهارصدوهفتاد صفحهای، صدوسیوچهار صفحه مقدمه دارد که به بیان معرفی شخصیّت حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ پرداخته است.
عوالی و فدک
آقای انصاری ذیل عنوان و أما الکلام فی ذکر فدك و العوالی و غصبها عنها در دو ارث صحبت میکنند، یکی فدک و دیگری عوالی. ایشان میگوید:
فهو أنّ العوالی جمع العالیة، و هی من الأراضی فی الشهرة العرفیّة علی ما فی الصحاح ما فوق نجد إلی أرض تهامة، و إلی ما وراء مکة و هی الحجاز و ما والاها
عوالی جمع عالیه است و زمینی معروفی بوده است که وسعت آن از بالای نجد تا مدینه است.
بعد ایشان مقداری بحث لغوی کرده است و میفرماید: برخی از کتب لغت گفتهاند این عوالی، چند تا قریه است در بالای زمینهای مدینه و از زمینهای مدینه چهار میل و از نَجد هشت میل فاصله داشته است. در کتاب مغرب آمده که عوالی نیم فرسخ با مدینه فاصله داشته و در کتاب نهایه به عنوان اماکنی در بالای مدینه اسم برده شده است.
سایر مسلمین در عوالی سهمی نداشتند
در این مطلب دقت کنید! اموالی به دست پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ میرسید، دو دسته بودند:
اول؛ گاهی اوقات، اموال متعلق به مسلمین بود و مسئول آن پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بودند یعنی ایشان بین مردم و سربازان اسلام تقسیم میکردند.
دوم؛ گاهی هم متعلق به شخص خود پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بوده است که در قرآن هم بیان شده است.
آقای انصاری در اللمعة البیضاء اینگونه میفرمایند:
و الظاهر من الأخبار أنّ العوالی أیضاً کانت للنبی المختار دون سائر المسلمین
یعنی این عوالی هم مانند فدک جزو اموالی بود که سایر مسلمین در آن سهمی نداشتند.
و انّ النبی صلّیاللَّهعلیه وآله أعطاها أیضاً لفاطمة علیهاالسّلام فی حیاته بعد إعطاء فدك لها، و انّ الخلفاء لما غصبوا فدك غصبوها أیضاً معها
بعد از اینکه پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ فدک را به حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ دادند، عوالی را نیز به ایشان دادند و خلفا در زمان غصب فدک، عوالی را نیز با آن غصب نمودند.
ولکن لم یجر للعوالی ذکر کثیر فی الأخبار عند القدح علی الخلفاء الأشرار أعداء الملک الجبّار
آقای انصاری میگوید: اما به دلیل اینکه روایان اخبار در زمانی که عیب خلفای اشرار را میگرفتند، از عوالی کمتر صحبت کردهاند، خیلیها عوالی را نمیشناسند.
و نحن أیضاً نکتفی فی خصوص العوالی بالجملة التی ذکرنا و نفصّل الکلام فی تحقیق حال فدك، فیعلم فی ضمنه ما یتعلّق بها.
و ما نیز به ذکر همین مقدار از عوالی اکتفا میکنیم و تفصیل آن را در تحقیق پیرامون فدک، که مربوط به عوالی باشد، بیان میکنیم.
آقای انصاری اینطور بیان میکنند:
أمّا فَدَك _فهی بفتحتین_ قریة من قري الیهود، و کانت للنبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ، بینها و بین مدینة الرسول ثلاثة أیّام، و بینها و بین خیبر دون مرحلة
فدک از قریههای یهودی بود که به دست پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ رسید و بین فدک و مدینه، سه روز فاصله بوده و بین فدک و خیبر کمتر از یک مرحله بوده است.
و فی شرح المواقف: انّها قریة بخیبر و قیل: هی بلدة بقرب المدینة بینها و بین خیبر، و انّها من بلا خیبر، و فی المصباح: انّها بلدة بقرب مدینة النبی صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ یومان، و یقال: انّها من بلاد خیبر و بینها و بین خیبر دون مرحلة
در شرح مواقف آمده است که فدک، قریهای بوده در خیبر و برخی گفتهاند که نزدیک مدینه که بین آن و بین خیبر فاصلهای است و از بلاد خیبر است.
فدک ملک شخصی پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ
و انّها ممّا أفاء اللَّه علی رسوله
این قسمت مهم است! در مورد عبارت وَ ما أَفاءَ اللَّهُ دو آیه سورهی حشر را در قرآن داریم:
{وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير} [1]
{ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب} [2]
أَفاءَ از لغت فیء به معنای سرمایه و امکانات ملکی میآید. خداوند در اینجا میفرماید: شما زحمتی نکشیدهاید، جنگی نکردهاید بلکه آنها خودشان تسلیم شدهاند و برای مصالحه این اموال را دادهاند. یک کار جالبی که پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ هم در مورد این املاک انجام دادند این بود که یکنفر را از خود آنها به عنوان نماینده انتخاب کردند که سرپرست باشد و خود یهودیان روی باغ و زمینها کار نمایند و حاصل را تقسیم نمایند. خود این امر موجب رغبت و میل یهودیان نسبت به اسلام شد زیرا یهودیان بسیار با اسلام سخت بودند.
آیهی هفتم سورهی حشر، چندین گروه را مستحق أَفاءَ اللَّهُ معرفی میکند اما در آیهی ششم همین سوره، میفرماید: آنکه فیء مسلمان است و شما شمشیری نکشیدهاید، فقط مختص رسول صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ میباشد.
آقای انصاری اینطور ادامه میدهند:
و تنازعها علیّ و العباس فی خلافة عمر
امیرالمؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ و عباس در زمان خلافت عُمر در مورد ارث با هم اختلاف کردند. البته امیرالؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ به عنوان ارث همسرشان و عباس هم به عنوان اینکه ما هم از پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ ارث میبریم.
فقال علیّ: النبی جعلها لفاطمة و ولدها
پس امیرالمؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ فرمودند: پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ قرار داده است آن را برای حضرت فاطمه _عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ و فرزندان ایشان
فدک تنها به دست پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام فتح شد
آقای انصاری در مورد فتح فدک اینگونه مینویسند:
و کانت لرسول اللَّه صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ لأنّه فتحها هو و أمیرالمؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ لم یکن معهما أحد
پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام با هم فدک را فتح کردند. زمانی که اهل خیبر شکست خوردند، اهل فدک داخل قلعه شدند و درها را بستند. امیرالمؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ به دستور پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ به بالای برجِ قلعه رفتند و شروع به اذان گفتن، نمودند. یهودیان قلعه به تصور اینکه مسلمانان وارد قعله شدهاند، تسلیم شدند و به عنوان مصالحه نیمی از فدک را تسلیم کردند.[3]
فزال عنها حکم الفیء و لزمها إسم الأنفال
آقای انصاری میگوید: فدک در اینجا حُکم فیء را نیز ندارد بلکه اسم آن انفال است. انفال جمع نفل به معنی مستحب است. یعنی چیزهایی که اضافهی بر مالکیّتهای خصوصی پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بوده است،. مانند ارتفاعات کوهها و عمق درّهها که مالکی ندارد، جزو انفال است و در اختیار حاکم اسلامی است.
فلمّا نزل {وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ[4]} أي أعط فاطمة فدکاً أعطاها رسولاللَّه إیّاها
زمانی که این آیه نازل شد. حضرت فدک را به حضرت فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ اعطا کردند.
و کانت فی ید فاطمة الی أن توفی رسول اللَّه صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ، فاُخذت من فاطمة علیهاالسّلام بالقهر و الغلبة
زمانی که پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ وفات کردند، با قهر و غلبه از ایشان گرفته شد.
حدود فدک
و قد حدّها علیّ عَلَيْهِالسَّلَامُ، حدّ منها جبل اُحد، وحدّ منها عریش مصر، وحدّ منها سیف البحر، وحدّ منها دومة الجندل یعنی الجوف، إنتهی
وقتی از علی عَلَيْهِالسَّلَامُ حَدِّ فدک را پرسیدند، حضرت فرمود: یک حِّد آن کوه اُحد است، یک حدِّ آن عریش مصر است، یک حدِّ آن سیف البحر است و حدِّ دیگر آن دومة الجندل است. البته فدک اینمقدار بزرگ نبود اما حضرت به نوعی میخواستند بفرمایند که پیامبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ با استفاده و کمک از منافع فدک، قدرت پیدا کردند و تمام این مناطق را به اسلام دعوت نمایند.
آقای انصاری یک روایتی از ابناسباط به این شرح نقل میکند:
أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ
هارون عباسی _ملعون_ به حضرت موسیبنجعفر عَلَيْهِالسَّلَامُ عرض کرد، فدک را میخواهید تا به شما بدهم؟
فَيَأْبَى
حضرت فرمودند: خیر
حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ
هارون عباسی _ملعون_ خیلی اصرار کرد
فَقَالَ عَلَيْهِالسَّلَامُ لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا
حضرت فرمودند: نمیگیرم مگر اینکه تمام مرزهای آن را بدهی
قَالَ وَ مَا حُدُودُهَا
هارون عباسی _ملعون_ گفت: حدود آن چیست؟
قَالَ إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدُّهَا
حضرت فرمودند: اگر بدانی حدود آن را، به من نمیدهی
قَالَ بِحَقِّ جَدِّكَ إِلَّا فَعَلْتَ
هارون عباسی _ملعون_ گفت: به حقِّ جدِّ شما که آن را خواهم داد
قَالَ أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ
حضرت فرمودند: یکطرف آن، کشور عدن است
فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ قَالَ إِيهاً
چهرهی هارون عباسی _ملعون_ تغییر کرد و گفت: إِيهاً [5]
قَالَ وَ الْحَدُّ الثَّانِي سَمَرْقَنْدُ
حضرت فرمودند: طرف دیگر آن سمرقند است
فَارْبَد وَجْهُهُ
چهرهی هارون عباسی _ملعون_ سیاه شد
وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ هِيهِ
حضرت فرمودند: طرف دیگر آن افریقا است. چهرهی هارون سیاه شد و گفت: هِیه!
قَالَ وَ الرَّابِعُ سِيفُ الْبَحْرِ مِمَّا يَلِي الْجُزُرَ وَ أَرْمِينِيَةَ
حضرت فرمودند: طرف چهارم آن دریای خزر و ارمنستان است.
قَالَ الرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْءٌ
هارون عباسی _ملعون_ گفت: دیگر چیزی برای ما نماند
فَتَحَوَّلْ إِلَى مَجْلِسِي
هارون عباسی _ملعون_ گفت: تشریف بیاورید در مجلس خصوصی من
قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِي إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا
حضرت کاظم عَلَيْهِالسَّلَامُ فرمودند: من میدانستم که اگر حدود فدک را بگویم، آن را به من نمیدهی.
فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِه
همین موضوع باعث به شهادت رساندن حضرت کاظم عَلَيْهِالسَّلَامُ به دست هارون عباسی ملعون شد.
نظر علامه مجلسی پیرامون بیان امام کاظم عَلَيْهِالسَّلَامُ در مورد حدود فدک
آقای انصاری خیلی با أدب و با عبارتِ فاضل مجلسی از مرحوم علامهی مجلسی یاد میکند. اینطور مینویسد:
قال الفاضل المجلسی رحمهاللَّه: و هذان التحدیدان خلاف المشهور بین اللغویّین
مرحوم فاضل مجلسی میگوید: اگر لغت فدک را ببینیم، اینها حدود فدک نیست
و لعلّ مراد المعصوم عَلَيْهِالسَّلَامُ انّ تلک کلّها فی حکم فدك، و کان الدعوي علی جمیعها، و إنّما ذکروا فدك علی المثال أو تغلیباً
و شاید مراد معصوم عَلَيْهِالسَّلَامُ این باشد که کُلِّ این حدود، در حُکم فدک است و شما آنرا غصب کردهاید.
یعنی اگر میخواهید فدک را بر گردانید، باید کُلّ اموال حکومت را که متعلق به ما است و بعد از وفات پیامبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ غصب شده است را بر گردانید!
و حاصله أنّ فدك عنوان للأراضی التی تجري علیها ید الخلافة الإسلامیّة، فیکون مصداقه بهذا الإعتبار جمیع بلاد الإسلام، فمن أراد فدك فلابدّ أن یردّ أمر الخلافة برمَّته إلی محلّه و منزلته، و من لا فلا
نتیجه آنکه فدک یک عنوان است برای زمینهایی که دست خلافت اسلامیه بر آن جاری است، پس مصداق آن میشود همهی بلاد اسلامی و کسی که بخواهد فدک را باز گرداند، باید کُلِّ امر خلافت را به محل و جای آن بر گرداند و همه چیز را شامل میشود و هیچچیز استثناء نیست.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
[1] الحشر (59) آیه 6
ترجمه: و آنچه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، [شما براى تصاحب آن] اسب يا شترى بر آن نتاختيد، ولى خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست.
[2] الحشر (59) آیه 7
ترجمه: بخواهد چيره مى گرداند، و خدا بر هر كارى تواناست. آنچه خدا از [دارايىِ] ساكنان آن قريه ها عايد پيامبرش گردانيد، از آنِ خدا و از آنِ پيامبر [او] و متعلّق به خويشاوندان نزديك [وى] و يتيمان و بينوايان و درراه ماندگان است، تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده [او] به شما داد، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت، باز ايستيد و از خدا پروا بداريد كه خدا سخت كيفر است.
[3] زَيْدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ عُبَيْدِ بْنِ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِالسَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ، شَدَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ سِلَاحَهُ وَ أَسْرَجَ دَابَّتَهُ، وَ شَدَّ عَلِيٌّ عَلَيْهِالسَّلَامُ سِلَاحَهُ وَ أَسْرَجَ دَابَّتَهُ، ثُمَّ تَوَجَّهَا فِي جَوْفِ اللَّيْلِ- وَ عَلِيٌّ عَلَيْهِالسَّلَامُ لَا يَعْلَمُ حَيْثُ يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ- حَتَّى [انْتَهَيَا] إِلَى فَدَكَ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ: يَا عَلِيٌّ! تَحْمِلُنِي أَوْ أَحْمِلُكَ؟. فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِالسَّلَامُ: أَحْمِلُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ: يَا عَلِيُّ! بَلْ أَنَا أَحْمِلُكَ، لِأَنِّي أَطُولُ بِكَ وَ لَا تَطُولُ بِي. فَحَمَلَ عَلِيّاً عَلَيْهِالسَّلَامُ عَلَى كَتِفَيْهِ، ثُمَّ قَامَ بِهِ، فَلَمْ يَزَلْ يَطُولُ بِهِحَتَّى عَلَا عَلَى سُورِ الْحِصْنِ، فَصَعِدَ عَلِيٌّ عَلَيْهِالسَّلَامُ عَلَى الْحِصْنِ وَ مَعَهُ سَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ، فَأَذَّنَ عَلَى الْحِصْنِ وَ كَبَّرَ. فَابْتَدَرَ أَهْلُ الْحِصْنِ إِلَى بَابِ الْحِصْنِ هُرَّاباً، حَتَّى فَتَحُوهُ وَ خَرَجُوا مِنْهُ، فَاسْتَقْبَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ بِجَمْعِهِمْ، وَ نَزَلَ عَلِيٌّ إِلَيْهِمْ، فَقَتَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِالسَّلَامُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ مِنْ عُظَمَائِهِمْ وَ كُبَرَائِهِمْ، وَ أَعْطَى الْبَاقُونَ بِأَيْدِيهِمْ، وَ سَاقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ ذَرَارِيَّهُمْ وَ مَنْ بَقِيَ مِنْهُمْ وَ غَنَائِمَهُمْ يَحْمِلُونَهَا عَلَى رِقَابِهِمْ إِلَى الْمَدِينَةِ. فَلَمْ يُوجِفْ فِيهَا غَيْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ، فَهِيَ لَهُ وَ لِذُرِّيَّتِهِ خَاصَّةً دُونَ الْمُؤْمِنِينَ؛/ بحار الأنوار (ط - بيروت)، جلد29، صفحه110
[4] الإسراء (17) آیه 26
ترجمه: و حق خويشاوند را به او بده.
[5] کلمهی تعجب و اعتراض در زبان عرب

|