به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
در ضمن مجلس نهم جامع فدک
روایات فراوانی در مورد حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ در کتب شیعی و اهلتسنن وجود دارد. اما تعمّق در این مطالب مهم است. تعبیراتی که بزرگان ما در فهم احادیث کردهاند، برای ما درس بزرگی است.
اهلبیت پیامبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ
راجع به اهلبیت پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ در آیهی مباهله اینگونه آمده است:
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ [1]
آقای وحید خراسانی اینگونه میفرمایند: «اگر مطلب چنین است، ای زمخشری، ای مرد تفسیر! و ای فخر رازی، ای مرد عقل[2]! آن یکی پهلوان تفسیر و این یکی پهلوان فلسفه است و صاحب آن کتب، صاحب مفصّل و صاحب شرح اشارات شیخ و صاحب مباحث مشرقیّه؛ ای فخر رازی! آیا فکر نکردی که این چند نفرکه دارای این ارزشند و تو با کمال تعصّبت این مسأله را طرح میکنی، بعد در ذیل قضیه این روایت را مینویسی که پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ در آنجا علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را زیر کساء جمع کرد و گفت: خدایا! اینها اهلبیت مناند و این آیه را خواند:
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا [3]
ای فخر رازی! تو این قضیه را نوشتی و ذیل آن این روایت را. بعد خودت امضا کردی که این روایت، روایتی است: "کالمتّفق علی صحّتها بین اهل التفسیر و الحدیث[4] ".»
یعنی انگار تمام اهل تفسیر و اهل حدیث، اتفاق بر این روایت دارند و آن را صحیح میدانند. اینها خیلی نکات مهمی است! زیرا که دشمنان به آن اعتراف کردهاند.
وَ الْفَضْلُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الْأَعْدَاء [5]
آقای وحید خطاب به علمای بزرگ اهلتسنن ادامه میدهند: «تو میگویی تمام اهل تفسیر و تمام اهل حدیث بر این روایت اتّفاق کردند. من از تو یک سؤال میکنم. هر شخصی و عالمی از سنیان ارزش آن را ندارد که طرف سؤال من واقع شود، اما تو ای فخر رازی! و تو ای زمخشری! در مقابل این سؤال چه جواب دارید؟ و هر دانشمندی که در عداد زمخشری و در عداد فخر رازی و در عداد قاضی بیضاوی و در عداد حاکم نیشابوری و در عداد جلال الدین سیوطی باشد، روی کلام با اوست؛»
دستهای عصمت
«من از شما میپرسم، همهی شما این را گفتید که پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ اینان را جمع کرد و به دنیا نشان داد که در درگاه خدا در اصحاب من احدی آن آبرو را که بتواند دست بلند کند و هر چه گفت بشود، این آبرو را احدی ندارد، مگر همین چهار نفر. همهتان به این اعتراف کردید. پس نشان دادید که این دستی که بلند میشود، از قلب عصمت بلند میشود. از مغز عصمت بلند میشود. شما دانشمندان گفتید، نوشتید، اما نفهمیدید.»
اگر تعمّق میکردید در این آیه و روایت، خیلی از مطالب را بهتر از این میفهمیدید. ایشان آیهای از قرآن را بیان میکنند:
إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّب [6]
اینکه پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ دعا کردند و این چهار نفر _علیهمالسلام_، آمین گفتند، اینها کلمات پاک است که بالا میرود، یعنی مستجاب میشود. ایشان میگویند: «از مغز ابیبکر و عمر، از مغز احدی از آحاد امّت حتی از مغز سلمان و ابوذر ممکن نیست آن کلمهی طیبهای برخیزد که به مقام:
وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [7]
برسد، مگر اینکه دست فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ بلند بشود، دست علی عَلَيْهِالسَّلَامُ بلند بشود، دست حسن عَلَيْهِالسَّلَامُ و حسین عَلَيْهِالسَّلَامُ بلند شود. مگر نفر پنجمی برای این چهار نفر هست؟ اگر چنین است، سؤال این است که آیا آن کسی که خلافت را به شورا گذاشت، عبدالرحمن بن عوف را عِدل چه کسی کرد؟!»
علّت آتش زدن خانهی خدا
سوال بعدی آقای وحید خراسانی از علمای تراز اول اهلتسنن این است: «ابن قتیبه تا محمد فرید وجدی، در دائرة المعارفش در مصر نوشت که: فلانی آمد درِ خانهی زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ و گفت: یا علی برای بیعت باید بیرون بیاید، یا من این خانه را با اهلش آتش میزنم. اهل این خانه که بود؟ فخر رازی! قاضی بیضاوی! زمخشری! جلال الدین سیوطی! تو مرد فهمی، چرا نفهمیدی؟ چنین کسی آمد درِ این خانه و گفت: یا علی بیرون بیاید، یا این خانه را با اهلش آتش میزنم. یکی به او گفت: در این خانه فاطمه _عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ است. این جمله خیلی معنا دارد، یعنی در این خانه آن کسی است که پیغمبر صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ در مورد او فرموده است: اذیت او، اذیت من است، اذیت من اذیت خداست.[8] ابن قتیبه[9] تا فرید وجدی[10] نوشت آن مرد گفت: خانه را آتش بزنید، هر چند که در آن خانه فاطمه _عَلَيْهِاالسَّلَامُ_ باشد[11]».
پس آتش زدن درِ خانهی حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ به خاطر گرفتن بیعت بوده است. حال مشخص میشود که چه خیانتی میکنند افرادی که نان امام زمان عَلَيْهِالسَّلَامُ را میخورند ولی مدام میگویند: وحدت، وحدت! بله، ما هم طبق فرمایش اهلبیت علیهمالسلام از لحاظ سیاسی، تقیّه داریم یعنی باید خون شیعیان را حفظ نماییم. اما اینکه در مجالس خصوصی و در خلوت خویش هم مثلاً زیارت عاشورا نخوانیم یا لعنهای آن نخوانیم تا وحدت حفظ شود، حرف غلطی است. با کمی دقت در همین شبهاتی که در فضاهای مجازی نیز مطرح میشود، میبینیم که اشکالات فقط به شیعه و امیرالمؤمنین عَلَيْهِالسَّلَامُ و حدیث شیعی است و حتا یک اشکال به خلفای سگانه مطرح نیست!
بعد آقای وحید ادامه میدهند: «اگر چنین است من یک سؤال دارم. خوب دقت کنید! به خدا قسم اگر کسی برای این مصیبت، خون گریه کند کم است. این چه بیعتی بود که گفت: یا علی بیرون بیاید، یا خانه را با اهلش آتش میزنم. این همان بیعتی بود که خود همین کسی که بر درِ این خانه آمد و این کلمه را گفت، خودش بعد گفت:
بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً، وَقَى اللَّهُ شَرَّهَا [12]
یعنی بیعت با ابوبکر یک لغزشی بود
به خدا حجت بر تمام عالمیان تمام است. ای مرد! اگر به اعتراف تو این بیعت غلط بود، ای عالم سنی! این مردی که این کلمه را گفته است، عاقل است یا دیوانه است؟ اگر دیوانه است، بحثی نیست. اگر "إقرارُ العُقَلاءِ عَلى أنفُسِهِم جائِزٌ [13]" بیعتی که به اعتراف خود این مرد غلط بود، برای حفظ این بیعت آمد فاطمه عَلَيْهِاالسَّلَامُ را بسوزاند؟! آیا مظلومتر از این مخدّره در عالم کسی هست؟ به خدا هر چه فکر کنیم، مصیبت از این بالاتر هست؟!»
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
[1] آلعمران (3) آیه 61
ترجمه: به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را؛
[2] فخر رازی جزو متکلمین تراز اول اهلتسنن است. به افرادی که بحث عقلی و فلسفی با توجه به دین و اعتقادات دارند، متکلم میگویند. تفاوت علم فلسفه و علم کلام در این است که کلام، بحثهای عقلی عقاید با توجّه به فرمولهای دینی است اما فلسفه، بحثهای عقلی بدون توجّه به عقاید دینی میباشد.
[3] الاحزاب (33) آیه 33
ترجمه: خداوند فقط میخواهد آلودگی را از شما اهلبیت دور نگه دارد و آن طور که باید پاک گرداند.
[4] واعلم أن هذه الروایة کالمتفق علی صحتها بین أهل التفسیر والحدیث؛ بدان که این روایت، همانند. روایتی است که اهل تقسیر و حدیث بر صحت آن اتفاق دارند. تفسیر الرازی، فخر الرازی، ج ٨، ص 85
[5] مناقب آل أبي طالب عليهمالسلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 351
[6] الفاطر (35) آیه 10
ترجمه: سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود.
[7] الحجر (15) آیه 21
ترجمه: و هیچ چیز نیست مگر اینکه خزائن آن نزد ماست و ما آنرا جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
[8] در منابع دیگر از اهل تسنن: فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ج ٢، ص ٩٤٧ (عبارته: ابنتی منی؛ یریبنی...)؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج ٤، ص ٣٢٨؛ صحیح البخاری، البخاری، ج ٦، ص ١٥٨؛ صحیح مسلم، مسلم النیشابوری، ج٧، ص ١٤١؛ سنن ابن ماجه، محمد بن یزید القزوینی، ج ١، ص ٦٤٤ سنن الترمذی، الترمذی، ج ٥، ص ٣٥٩ (قال الترمذی:هذا حدیث حسن صحیح)؛ مقتل الحسین،٩٢؛ (عبارته: فانها ابنتی بضعة منی...)، (قال الخوارزمی: سمعت-هذا الحدیث-علی، الخوارزمی، ج ١فخر القضاة الأرسابندي-بروایة-المسور بن « أمالي » الإمام الأجل رکن الإسلام أبي الفضل الکرماني في مخرمة أیضا، و قال: هذا حدیث متّفق علی صحته)؛الآحاد و المثانی، الضحاک، ج ٥، ص ٣٦١؛انساب الاشراف، البلاذری، ج ١، ص ٤٠٣؛ فضائل الصحابة، النسائی، ص ٧٨؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان،؛ ج ١٥، ص ٤٠٦؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج ٢٢، ص ٤٠٤؛ السنن الکبری، البیهقی، ج ٧، ص ٣٠٧ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج ٥٨، ص١٥٩؛ ذخائر العقبی، احمد بن عبدالله الطبری، ص ٣٧؛ التذکرة الحفاظ، الذهبی، ج ٢، ص ٧٣٥؛ و در منابع شیعه: شرح الاخبار، القاضی النعمان المغربی، ج ٣، ص ٦٠؛ مجمع البیان، الشیخ الطبرسی،ج ٢، ص ٣١١؛ العمدة، ابن بطریق، ص ٣٨٥؛ نهج الایمان، ابن جبر، ص ٦٢٣؛ الصراط المستقیم، العاملی البیاضی، ج ١، ص ١٧٠؛ و..
[9] «أنّ أبا بكر تفقّد قوما تخلّفوا عن بيعته عند عليّ کرماللهوجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم و هم في دار عليّ، فأبوا أن يخرجوا، فدعا بالحطب، و قال: و الّذي نفس عمر بيده، لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها. فقيل له: يا أبا حفص، إنّ فيها فاطمة؟ فقال: و إن!!...»
ترجمه: ابوبکر گروهی را جویا شد که از بیعت با او تخلف کرده و نزد علی _علیهالسلام_ میباشند پس عمر را به سوی آنها فرستاد؛ عمر نزد آنها آمده و آنها را صدا زد و حال آنکه ایشان در خانهی علی _علیهالسلام_ بودند. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند؛ پس عمر هیزم طلب کرد و گفت: به آن خدایی که جان عمر در دست اوست، یا از خانه خارج میشوید یا خانه را با تمام کسانی که در آن هستند میسوزانم. به عمر گفته شد: ای اباحفص، فاطمه _سلاماللهعلیها_ در این خانه است. عمر گفت: اگرچه {فاطمه _سلاماللهعلیها_ در خانه باشد.} به نقل از الامامة و السیاسة، ابن قتیبة الدینوری، تحقیق الزینی، ج ١، ص ١٩
[10] دائرة معارف القرن العشرین، محمد فرید وجدی ج ٣، ص ٧٥٧ مادۀ خلف.
[11] و همچنین قریب به همین مضمون در دیگر منابع اهل تسنن: السقیفة و الخلافة، عبد الفتاح عبدالمقصود، ص14 و الشافی فی الامامة،. ٢٤١؛ منبع اهل تسنن: انساب الاشراف، البلاذری، ج ١، ص ٥٨٦، الشریف المرتضی، ج 1 صفحه 586
[12] صحیح البخاری، ج ٨، ص ٢٦ و همچنین با اختلاف کم: المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، ج ٥، ص ٤٤١ و ص ٤٤٥؛ المصنف، ابن؛ أبی شیبة الکوفی، ج ٧، ص ٦١٦ و ج ٨، ص ٥٧٠؛ السیرة النبویة، ابن هشام الحمیری، ج ٤، ص ١٠٧٣ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج ١، ص ٥٥؛ تاریخ الطبری، الطبری، ج ٢، ص ٤٤٦؛ الثقات، ابن حبان، ج ٢، ص ١٥٣ و ص ١٥٦؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج ٢، ص ١٤٨ و ص ١٥٥؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج ٣٠، ص ٢٨٣؛ الکامل في التاریخ، ابن الأثیر، ج ٢، ص ٣٢٧؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبی؛ الحدید، ج ٢، ص ٢٣؛ تاریخ الإسلام، الذهبی، ج ٣، ص ٨؛ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج ٥، ص ٢٦٦ السیرة النبویة، ابن کثیر، ج ٤، ص ٤٨٧؛ کنز العمال، المتقی الهندی، ج ٥، ص ٦٤٩؛ السیرة الحلبیة،؛ الحلبی، ج ٣، ص ٤٩٠؛ عمدة القاری، العینی، ج ٢٤، ص ٧. و همچنین: و لذلك قال عمر: کانت بیعة أبي بکر فلتة وقاه الله شرها. المعیار و الموازنة، الإسکافی، ص ٣٨ دعائم «کانت بیعة أبي بکر فلتة، وقی الله شرها فمن عاد لمثلها فاقتلوه»؛ همچنین در منابع شیعه: الإسلام، القاضی النعمان المغربی، ج ١، ص ٨٥؛ الإیضاح، الفضل بن شاذان الأزدی، ص ١٣٤ المسترشد، محمد بن جریر الطبری، ص ٢١٣ و ص ٢٤٤؛ التعجب، الکراجکی، ص ٥٤؛ الاحتجاج، الشیخ الطبرسی، ج ١، ص ٣٨١؛ الطرائف، السید ابن طاووس، ص ٢٣٧؛ الصراط المستقیم، العاملی النباطی البیاضی، ج ٢، ص ٣٠٢؛ بحار الأنوار، العلامة المجلسی، ج ٢٧، ص 319
[13] این یک فرمول فقهی است که اگر فرد عاقلی بر علیه خودش اقرار نماید، پذیرفته است.

|