به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
رضايتطلبى غاصبین از حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آخرين اقدامى كه در حيات صديقهى طاهره عليهاالسلام از طرف غاصبين انجام گرفت و نقشهى ظريفى بود كه توسط بانوى دو جهان خنثى شد، رضايت طلبى از آن حضرت بود. اين برنامه را براى روزى ذخيره كرده بودند كه آبها از آسياب بيفتد و آتشهاى فتنه زير خاكستر قرار بگيرد، و فاطمه عليهاالسلام هم ياراى مقابله نداشته باشد، و آن زمان ايام آخر زندگى زهرا عليهاالسلام بود. راستى كسى نيست بپرسد: چرا بجاى رضايت طلبى، خود فدك را باز نگرداندند؟!!
آيا اين مسخره نيست كه ظالم در حاليكه به ظلم خود ادامه مىدهد طلب عفو كند و در همان حال ظلم را تكرار كند؟! آيا در مقابل چنين عذر خواهانى، چه راهى زيباتر از آنچه صديقهى طاهره انجام داد، مىتوان يافت؟
اجازهى عيادت فاطمه عليهاالسلام
آنها هر روز حال فاطمه عليهاالسلام را جويا مىشدند تا آنگاه كه خبر يافتند مريضى حضرت شدت يافته است. زمان مناسب فرا رسيده بود. لذا دو نفرى براى عيادت آنحضرت آمدند ولى حضرت اجازه نداد. فرداى آن روز دوباره آمدند ولى حضرت اجازه نداد.
وقتى از اجازهى مستقيم نااميد شدند به اميرالمؤمنين عليهالسلام عرض كردند: «بين ما و فاطمه آنچه كه خود بهتر مىدانى اتفاق افتاده، و ما قبلاً چندين بار براى عذرخواهى آمدهايم ولى به ما اجازه نداده است. اگر مىتوانى براى ما اجازه بگير تا از گناهمان عذرخواهى كنيم». اميرالمؤمنين عليهالسلام چند بار به آنها جواب منفى داد ولى آنها اصرار كردند. اين بار پشت در نشستند و از حضرت خواستند داخل خانه برود تا شايد بتواند فاطمه عليهاالسلام را راضى كند.
اميرالمؤمنين عليهالسلام وارد خانه شد و نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمد و فرمود: ابوبكر و عمر بارها اجازه خواستهاند و من آنها را رد كردهام و تو نيز اجازه ندادهاى. اكنون بار ديگر از من خواستهاند تا از تو اجازه بگيرم. عرض كرد: بخدا قسم به آنان اجازه نمىدهم و كلمهاى با آنان سخن نمىگويم تا پدرم را ملاقات كنم و از آنچه انجام دادهاند و ظلمى كه نسبت به من روا داشتهاند به پدرم شكايت كنم.
اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: اى خانم آزاد! اين دو نفر پشت در نشستهاند و اصرار دارند بر تو سلام كنند. عرض كرد: خانه، خانهى تو و زن آزاده، همسر توست، و زنان تابع مردانند. هرگونه مىخواهى عمل كن. فرمود: پوشش سرت را محكم كن.
عيادت غاصبين و قهر فاطمه عليهاالسلام
حضرت زهرا عليهاالسلام سر مبارك را پوشانيد و روى به ديوار گردانيد بطورى كه مقابل آنها نباشد، و اين در حالى بود كه چند زن ديگر نيز حضور داشتند.
ابوبكر و عمر وارد شدند و تا چشمشان به حضرت زهرا عليهاالسلام افتاد سلام كردند ولى حضرت جواب آنها را نداد! و اين در حالى بود كه حضرت روى خود را به طرف ديوار گردانده بود. آنها به طرف مقابل حضرت آمدند ولى حضرت روى برگردانيد، و چند بار اين كار تكرار شد. تا آنكه حضرت به اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: «پارچهاى روى صورتم بينداز»، و به زنها فرمود: «شما مرا برگردانيد»، و گويا حضرت از شدت جراحات نمىتوانستند بدن مبارك را حركت دهند. بالأخره ابوبكر شروع به عذرخواهى كرد و گفت: اى دختر پيامبر! ما براى جلب رضايت تو آمدهايم و از تو مىخواهيم آنچه از ما نسبت به تو روا شده عفو كنى. حضرت فرمود: حتى يك كلمه با شما سخن نمىگويم تا پدرم را ملاقات كنم و شكايت شما را نزد او ببرم، و از كارهاى شما و ظلمى كه به من روا داشتهايد شكايت كنم.
محاكمهى غاصبين در عيادت
گفتند: ما براى عذرخواهى آمدهايم. ما را به رفتارمان مؤاخذه مكن. حضرت رو به اميرالمؤمنين عليهالسلام كرد و فرمود: من با اينان كلمهاى سخن نخواهم گفت تا مطلبى را از ايشان سؤال كنم كه از پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدهاند. سپس فرمود: شما را بخدا قسم مىدهم، آيا از پيامبر شنيديد كه مىفرمود: «فاطمه پارهى تن من است. هركس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است، و هر كس مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است»؟ گفتند: آرى. فرمود: الحمدللَّه.
حكم نهايى فاطمه عليهاالسلام در مورد غاصبين
سپس حضرت دستان مبارك را به آسمان بلند كرد و عرضه داشت: «خدايا، من تو را شاهد مىگيرم، اى حاضرين شما هم شاهد باشيد، كه اين دو نفر در حياتم و هنگام مرگم مرا اذيت كردند. من شكايت اين دو را به تو و پيامبرت مىنمايم. نه بخدا قسم، هرگز از شما دو نفر راضى نمىشوم و با شما سخن نمىگويم تا پدرم پيامبر را ملاقات كنم و آنچه كردهايد به او خبر دهم و او دربارهى شما حكم نمايد. بخدا قسم، در هر نمازى كه بخوانم بر شما نفرين مىكنم».

|