«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»
«خداوندی جز او نباشد و اوست ارجمند و حکیم.»
«لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»: هیچ خدایی غیر از او نیست. معمولاً «اِلاه» را به معبود معنا میکنند. این معنا غلط نیست، ولی معنای «اِلاه» معبود نیست؛ بلکه لازمهی معنای «اِلاه» است. «اِلاه» یا از «اِله» یا از «وله» گرفتهشده که خدای مورد حیرت و یا خدای مورداحتیاج همهی موجودات است.
خدایی است که همه صفات را بهطور جامع داراست؛ خدایی که رازق، محیی، ممیت، عالم، شافی، معافی، کافی و... است. اگر این صفات را به خدا نسبت دهیم و معنا کنیم، در معنای «اِلاه» صحیحتر است. عموماً لازمهی معنای لغوی را که همان معبود است، معنا میکنند و حال اینکه معبود، یکی از قسمتهای معنای «اِلاه» است.
پس باید اینگونه بگوییم که: خدایی نیست، مدیری نیست، مدبّری نیست، خالقی نیست، رازقی نیست و...، مگر «اِلاه» مخصوص که همان «اَلله» است.
«اَللّه» خدای معبود و مورد وَله و مستور از حواس است. «اَلعَزِیزُ الحَکیمُ» : عزیز، از لغت عزاز است.
(ارضٌ عِزازٌ) یعنی زمین سخت که آب در آن نفوذ نمیکند. به چیزهایی که غیر قابلنفوذ است، (عَزیزُالوُجُودِ) میگویند؛ یعنی وجودش به گونه ای است که کمپیدا میشود و دستیابی به آن ممکن نیست. خدای «اَلعَزِیز»، غیر قابلنفوذ است؛ به این معنا که به ذات خدا و به صفات خدا نمیشود راه پیدا کرد.
«اَلحَکیمُ» : خدا حکیم است به این معناست که دارای علم غیر قابلنفوذ است. حکمت به معنای دانش غیرقابل بطلان است. یکی از اسمهای قرآن و علوم دین «حکمت» است : ﴿ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاء ﴾(1) . علمهایی که امروز در دست بشر است، به خاطر فرضیه و قابل بطلان بودنش، قابلنفوذ است؛ لذا حکمت نیست.
حکمت، تمامش اصول مفروضه مطابق با واقع و حقایق است. به قاضی که حکم میکند، میگویند حکیم؛ زیرا پس از صدور حکم، حکم او قابل بطلان و برگشت نیست.
به اطبای قدیم هم حکیم میگفتند، چراکه علم آنها را غیرقابلنفوذ میدانستند.
«لَا اِلَاهَ اِلَّا هُوَ العَزِیزُ الحَکیمُ» یعنی خداوندِ جامعی که همه صفات را دارد، غیر از «اَلله» نیست که «العَزِیزُ» است؛ لذا غیر قابلنفوذ است و قابل شناخت نیست، مگر اینکه خودش معرّفی کند. همچنین «اَلحَکیمُ» است؛ یعنی دارای حکمت است و حکمتش غیرقابل بطلان است.
والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاتُه