حکایتی خواندنی
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
ماندگاري محبت
پس از مدت ها كار وتلاش شبانه روزي، روي زمين هاي كشاورزي و برداشت محصول وفروش آن، دو دوست برای تفریح به ییلاق های خارج از شهر رفتند.
در بین راه و نزديك به يك رود خانه ی خروشان كه رسيدند بر سر موضوعي اختلاف نظر پیدا کرده و یکی از آن ها در اثر عصبانیت بر روی دیگری سیلی محکمی زد. آن دوستي که سیلی خورده بود سخت آزرده شد، اما بدون آن که چیزی بگوید روی شن های کنار رودخانه نوشت:
" امروز بهترین دوستم به من سیلی زد. "
سپس براي ادامه ی راه مجبور به عبور از عرض رودخانه بودند كه با هم به داخل آب رودخانه زدند و به قسمت عمیق رودخانه رسیدند.
آن دوستی که سیلی خورده بود پایش لغزید و داخل آب افتاد و نزدیک بود با جریان آب به سمت پرتگاهی خطرناک برود که دوستش او را نجات داد.
وقتی نفسش بالا آمد سنگ تیزی برداشت و به زحمت روی صخره ای نوشت:
" امروز بهترین دوستم، جانم را نجات داد. "
دوستش با تعجب پرسید: «چرا آن دفعه روی شن ها نوشتی و این بار روی صخره؟» دیگری لبخند زد و گفت:
" وقتی بدی می بینیم باید روی شن ها بنویسیم تا به راحتی با جریان آب شسته شود و وقتی محبتی در حق ما می شود باید روی سنگ سختی حک کنیم تا برای همیشه بماند. "

|
تاریخ درج: 29/05/1392 | کد مطلب: 2 | تعداد نظرات: 2 | تعداد بازدید: 2657