سردار بی سپاه
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
سردار بی سپاه
بر پشت دیواره های کاخ کوفه، خسته از نبرد، لحظه ای ایستاد و به میدان جنگ نگریست. اندیشید به تمامی آن هزاران مردی که با او عهد بسته بودند، به آنان که به هنگامه ی بلا عهد شکستند.
نامش مسلم پسر عقیل فرزند ابوطالب علیه السلام بود. مسلم برادر زاده ی امیرالمومنین علیه السّلام و پسر عموی حضرت حسین بن علی علیهما السّلام بود.
با شمشیر اخته ی خود به دشمنان حمله کرد. دشمنان از پیش رویش فرار می کردند. گروهی از این دشمنان، دیروز در صف دوستانش بودند و عجب آن که چه زود فراموش کرده بودند. قطره ای اشک از چشمانش فرو غلتید. برای خود نمی گریست که ایمان داشت به خداوند و راهش.
گریه اش برای امام حسین علیه السّلام و خاندانش بود که به سوی این بی وفایان به عهد می آمدند!

روز به پایان می رسید مسلم بن عقیل زخم خورده، با اندک یارانی که برایش مانده بود به مسجد پناه برد و نماز مغرب را آغاز کرد.
بیش از سی نفر از یارانش در پشت او به نماز ایستادند. اندیشید سی نفر از هزار و هشتصد نفری که با حسین علیه السّلام بیعت کردند باقی مانده اند.
عده ای از ترس جان و عده ای از ترس نان فرار کرده بودند و جمعیت زیادی او و پسر عمویش را به زر و نقره ی عبید الله بن زیاد فروخته بودند.
بار سنگینی را بر دوش احساس می کرد. پیشوا و امامش او را به کوفه فرستاده بود تا از مردم کوفه بیعت بگیرد.
وقتی نامه های فراوان از کوفه به امام حسین علیه السّلام رسید و از او برای خلافت در کوفه دعوت کردند امام خواستند کسی را به کوفه بفرستند تا گزارش دقیقی از وضعیت شهر به او بدهد مناسب ترین فرد برای این ماموریت محرمانه را مسلم بن عقیل دید که هم آگاهی سیاسی و هم درایت کافی را داشت و فرمودند:
من برادر و پسر عمویم مسلم را با شما به کوفه می فرستم تا از مردم کوفه بیعت بگیرد. اگر مردم با او بیعت کردند من نیز خواهم آمد. (1)
مسلم در هنگام ورود به کوفه با خیل بیعت کنندگان با امام حسین علیه السّلام روبه رو شد پس به امام علیه السّلام نامه ای نوشت و او را با خبر کرد و از ایشان خواست که به سمت کوفه بیایند. ولی به ناگاه ورق برگشت و عبید الله بن زیاد از سوی یزید و به جای نعمان بشر حاکم کوفه شد.
یاران مسلم یکی پس از دیگری قتل و عام می شدند و بقیه اسیر زر و پول عبید الله شدند. مسلم نخست خانه نشین شد و در خانه ی هانی بن عروه پنهان شد ولی جاسوسان تا خانه ی نزدیک ترین یار مسلم هم پیش آمدند و مخفیگاه مسلم را پیدا کردند.
هانی ابن عروه و مختار ثقفی اسیر شدند و مسلم مجبور شد با اندک یارانش برای آزاد کردن هانی به کاخ کوفه حمله کند. (2)
اکنون زخم خورده به نماز ایستاده بود و با هر رکعت احساس می کرد سبک تر می شود هنگامی که نماز تمام شد روی بازگرداند و فهمید این سبکی رهایی از اهل دنیاست و علتش شکستن بیعت بی وفایان کوفی است. دیگر کسی پشت سر مسلم نبود همه او را ترک کرده بودند و مسلم تنها ماند با شهری که مردانش بویی از وفا نبرده بودند. (3)
منابع:
1 _تاریخ طبری جلد 4
2 خوارزمی _مقتل الحسین علیه السلام
3 بحار الانوار جلد 44

|
تاریخ درج: 20/04/1393 | کد مطلب: 4 | تعداد نظرات: 1 | تعداد بازدید: 2263