مناسبت
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
سپاه کوچک پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله
بیست و چهار ذی الحجه بود و روز مهمی برای امت اسلام . بیابان های اطراف مدینه مملو از مسلمانانی بود که برای مشاهده ی حادثه ای عجیب گرد آمده بودند . حادثه ای که تا آن روز سابقه نداشت؛ « مباهله »...
هیأتی شصت نفره از مسیحیان نجران، چند روز قبل وارد شهر مدینه شده بودند تا جواب نامه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بدهند که آنان را به اسلام دعوت کرده بود. آنان با شکوه تمام وارد شهر شدند و قصد داشتند با تحت تاثیر گذاشتن مسلمانان، به پیامبرشان بقبولانند که یکتا پرست هستند و اسلام برای آنان چیز جدیدی نیاورده است.
دلیل این که بزرگان مسیحی به جای جواب کتبی، بار سفر بسته و خود به مدینه آمده بودند این بود که آنان در کتاب های پیشین خود در باره ی پیامبر آخرالزّمان و ظهور او در سرزمین حجاز آگاه بودند و پیامبرشان حضرت مسیح علیه السّلام، آنان را به آمدن پیامبری پس از خود و اطاعت از او فرمان داده بود.
آنان می خواستند نشانه های این پیامبر را با چشم خود مشاهده کنند و بعد قضاوت کنند.
گروهی که مال دنیا و مقام، چشمشان را کور کرده بود با دیدن نشانه ها باز هم لجاجت می کردند؛ ولی در بین آنان گروهی هم بودند که برای دیدن حقیقت سفر کرده بودند. روز گذشته، مناظره ی سنگینی با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در مسجد مدینه داشتند. پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله به آنان فرمودند:
«شما به ظاهر خداپرست هستید ولی از احکام خدا و پیامبرتان پیروی نمی کنید و پیامبر خود را شریک خدا قرار داده اید. در حالی که مثال حضرت عیسی علیه السّلام مانند حضرت آدم است که بدون واسطه و به اذن خدا به دنیا آمدند.» (1)
سپس به مسیحیان فرمودند:
«حضرت عیسی علیه السلام شما را به آمدن من بشارت داده است و در تورات و انجیل و صحیفه شیث که در دست شماست از من و وصی من و فرزندانم نام برده شده است و حتی درباره ی موعود آخرالزمان که از نسل فرزندان من است سخن گفته شده است. قائمی که به پا می خیزد و انسان ها را به نیکی فرمان می دهد.» (2)
در حالی که مسیحیان هنوز بهانه جویی می کردند، به ناگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم سکوت کردند. مسلمانان که نشانه ی وحی را می شناختند فهمیدند که در آن لحظه، جبرئیل امین با پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله سخن می گوید. آن گاه پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله رو به مسیحیان کرده و آنان را به مباهله دعوت نمودند.
« هرکس پس از روشن شدن حقیقت با تو، به انکار و مجادله برخیزد به مباهله دعوتش کن. بگو بیایید و فرزندانتان را بیاورید و ماهم فرزندانمان را، شما زنانتان را بیاورید ما هم زنانمان را، شما جان هایتان را بیاورید و ما هم جان هایمان را و با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم. » ( 3 )
قرار بود که پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله با مسیحیان رو به روی هم قرار بگیرند و با سلاح دعا، با هم مبارزه کنند و از خدا بخواهند هر کس را که دروغ می گوید به عذاب گرفتار بکند. مسیحیان و مسلمانان منتظر بودند که پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله با چه کسانی قدم به کارزار می گذارند.
پیامبر صلّى اللَّه عليه و آله از شهر خارج شدند در حالی که حسین علیه السّلام را در آغوش گرفته بودند و دست کوچک حسن علیه السّلام را در میان دستان مِهربانشان
می فشردند. آری این دو تنها فرزندان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بودند. در سمت چپ او فاطمه سلام الله علیها حرکت می کردند.
لبخندی بر لبان مسلمانان نقش بست. همه می دانستند که عزیز ترین زن برای رسول خدا دخترش فاطمه سلام الله علیهاست و در سمت راست او علی علیه السّلام بود که استوار، قدم بر می داشت و چه کسی بود که نداند علی جان محمّد است و علی خود محمّد است؟؟؟
پیامبر صلّى اللَّه عليه وآله، با آن ظاهر ساده، در میان این جمع کم شمار، با چنان قدرت و اعتماد به نفسی قدم بر می داشتند که پشت مسیحیان لرزید.
آنان این پنج نفر را بهتر از مسلمانان می شناختند. قدم های محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم استوار بود و هراسی در دلش راه نداشت؛ آنچنان که ابراهیم، بی هراس قدم در آتش نهاد... حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم می دانست که دست های حقیقت را در دست دارد و نور خداوند را در آغوش کشیده است. پشتش به بانوی دو عالم گرم بود و علی علیه السّلام را در کنار داشت و می دانستند اگر اینان دستی در آسمان تکان دهند، آسمان فرو خواهد ریخت و زمین در هم خواهد شکست. (4)
گروهی از مسیحیان که با دیدن پیامبری که به جای سپاه، با خانواده اش به میدان جنگ آمده بود، به حقانیت اسلام شهادت دادند و بقیه قبول کردند که سالی دوبار در محرم و رجب هر سال به مسلمانان جزیه پرداخت کنند، تا زمان رسیدن فرمان جدید از طرف خداوند که همان زمان ظهور قائم آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم است.
منابع:
1.سوره ی آل عمران آیه ی57
2 .کافی جلد یک- بحارالنوار جلد 29
3. سوره ی آل عمران آیه ی 60
4 و سرانجام صلیب می شکند - دکتر نادر فضلی

|
تاریخ درج: 15/07/1393 | کد مطلب: 13 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 2390