مناسبت
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
وعده دیدار
هشتم ماه صفر سال 35 هجری بود . خورشید تازه در شهر باستانی و افسانه ای مدائن طلوع کرده بود . مردم بیشماری در بیرون خانه ی کوچک حاکم مدائن شب را تا سحر برای بهبودی حاکم عادلشان دعا کرده بودند . سلمان فارسی بیشتر از 15 سال بود که حاکم آن دیار شده بود .
روزی که به سفارش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دستور خلیفه دوم به ایران سفر کرد (1) را هنوز خیلی از مردم مدائن به خاطر می آوردند .
مردم منتظر بودند حاکم شهر چون حکمرانان با جلال و شکوه به شهر وارد شود و در کاخ بزرگ شهر ساکن گردد .
برای آن ها باورکردنی نبود که پیرمردی با لباس ساده و سوار بر مرکبی بدون خدمتگزار بتواند شهری با شکوه همچون مدائن را اداره کند.
ولی سلمان با اقتدار وارد شهر شد ، به زبان مردم شهر با آنان صحبت کرد که خود ایرانی بود و همچون پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه السلام شروع به حکومت نمود . در تمام دوران حکومت خود پول بیت المال را صرف بهبود زندگی مردم می کرد و حتی حقوق شخصی خود را به نفع مردم خرج می نمود و به قدری ساده زندگی کرد که مورد اعتراض خلیفه دوم قرار گرفت .
درطول حکومت خود ایرانیان را به اسلام واقعی دعوت کرد و در شیعه شدن ایرانیان نقش بزرگی داشت . برخورد و رفتار سلمان با مردم، او را محبوب قلب ها کرده بود . سلمان چون مولای خود علی، بر دل های مردم حکومت می کرد برای همین در مدت طولانی بیماری، مردم دسته دسته به عیادتش می آمدند و برای بهبودیش دعا می کردند ، ولی او که چشم به دنیا نداشت آماده بود که هر چه زودتر و سبکبال به سوی معبود پرواز کند.
از جوانی به دنبال راه حق بود و برای رسیدن به آن تلاش کرده بود . از زمانی که به خاطر داشت خداپرست بود و سال ها به دنبال سعادت واقعی درکلیساها و دیرها خدمت کرده بود . شنیده بود پیامبر موعود در عربستان ظهور می کند ، پس به آنجا آمد و مدتی غلام زنی از اهالی یثرب شد تا پیامبر صلی الله علیه و آله را دید و فهمید که او همان گم گشته ای است که سال ها درجستجویش بوده . پس اسلام آورد و با کمک رسول خدا صلی الله علیه و آله آزادی خود را خرید (2) و از آن لحظه در تمام مراحل کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود بگونه ای که آن حضرت سلمان را جزو اهل بیت خود معرفی می کردند (3) .
پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از سه نفر شیعیانی بود که لحظه ای به ولایت امیرالمومنین علیه السلام شک نکرد.

سلمان صدای اذان صبح را شنید. می دانست که زمان ، زمان سفر است ، فقط چشم براه بود که همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله او را بشارت داده بودند، بدنش توسط امیرالمومنین علی علیه السّلام به خاک سپرده می شود. اما محل زندگانی امیرالمومنین علیه السّلام کجا و مدائن کجا ؟! ناگهان بوی خوشی به مشام سلمان رسید . سلمان دانست که میهمان عزیزش رسیده ، پس آرام چشم ها را بست و خود را تسلیم فرشته ی مرگ کرد .
ایرانیان مردی عرب را دیدند که سواره وارد شهر شد و بی هیچ کلامی به خانه ی سلمان رفت . سلمان را غسل داد و رو به او فرمود:
«خوشا به حال تو ای بنده خدا ، وقتی به نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتی مصائبی را که بر برادرت وارد شده به ایشان بگو.»
بر سلمان نماز خواند و او را به خاک سپرد ، گویند بر کفنش این گونه نوشت :
و فدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شی ءٍ اذا کان الوفود علی الکریم
بدون ره توشه ای از نیکی ها و قلب سلیم به درگاه خدای کریم وارد شدم و اگر قرار است که آدمی به محضر بزرگواری رود برداشتن توشه ی راه ، زشت ترین چیزهاست . (4)
منابع:
1 . سلمان فارسی – مرتضی عاملی
2 . سیره نبوی ابن هاشم
3 . طبقات الکبری – ابن سعد
4 . بحارالانوار جلد 29 . مجلسی

|
تاریخ درج: 29/08/1393 | کد مطلب: 17 | تعداد نظرات: 1 | تعداد بازدید: 1984