درسی از خطابه ی غدیر
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز

اثبات معاد
موضوع معاد در خطابه ي غدير به صورت کلي و صرف نظر از جسماني يا روحاني بودن و يا ديگر جزئيات بیان شده است. با یک نگاه اجمالي، پنجاه مورد راجع به قيامت از خطابه ی غدير فهرست شده است که قبل از بررسي آن ها لازم است دو مقدمه ذکر شود:
مقدّمه ی اوّل:
اثبات قيامت به عنوان ادامه ی دنيا با روحیّه ی ابديّت خواهي انسان منطبق است؛ به اين معنا که فطرت و روح انساني خواستار ابديّت است و ذاتاً مي خواهد که هميشه باشد. یکی از خصوصیات ابناء بشر این است که معمولاً همه دوست دارند عمرِ طولانی داشته باشند.
حتی در تحقیقات روان شناسي به این نتیجه رسیده اند که کساني که خودکشي مي کنند، نمي خواهند معدوم شوند؛ بلکه مي خواهند در يک زندگي جدیدی قرار بگيرند تا رنج و سختی در آن نباشد. بشر از نيستي به شدّت ترس دارد، حتّي مقداری از وحشتآناني که از مُردن میترسند برای اين است که گوشه اي از نيستي در اين دنيا را مي بينند وگرنه انسان ذاتاً روحيّه ی جاودانه طلبی دارد.
تجربه ثابت کرده است که تمام خواسته ها و نيازهاي انسان که به جنبه ی نباتي انسان (فطري، غريزي و یا مادون حس و غريزه) مربوط مي شود، نياز به رافع دارند و خداوند متعال برای تمام نیازهای انسان رافع قرار داده است. اگر انسان ذاتاً علم خواه است، خدا راه پيدا کردن علم را براي او باز گذاشته است.
اگر جمال خواه است، خدا برايش در طبيعت جمال گذاشتهاست. اگر کمال طلب است، خدا راه تکامل را برايش قرار داده است. اگر قدرت خواه است، خدا راه به دست آوردن قدرت را برايش ایجاد کرده است. اگر از نظر غريزي دنبال ارضای غرايز است، خدا برايشآماده کرده است.
خداوند متعال برای تمام نیازهای انسان رافع گذاشته و چون انسان روحيّه ي ابديّت خواهي دارد، لذا خداوند متعال براي او معاد را قرار داده است. اين نکته يکي از دلايل اثبات معاد به صورت مطلق است، ا لبته در اینجا به جزئیاتی مانند اثبات معاد جسماني يا روحاني و ... پرداخته نمیشود. خداوند در قرآن مي فرمايد:
﴿ أفَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أنَّكُمْ إلَيْنا لا تُرْجَعُونَ﴾
﴿آيا فکر مي کنيد که من شما را عبث و بیهوده خلق کرده ام و به سوي من باز نمي گرديد؟﴾
معلوم مي شود اگرمعادي نباشد، خلقت انسان عبث مي شود. اگر معاد نباشد، زندگي محدود شده و محدوديّت تمام خواهد شد و چون انسان خواستار ابديّت و نامحدودي در زندگي است، لذا بايد به ابديّتش برسد.
مقدمّه ی دوم:
از ديگر دلايل اثبات معاد، بي نهايت بودن صفات خدا، از جمله غفّاريت اوست. غفّاريت خدا بي نهايت است و به همین دلیل دنيا بسیار کوچک تر ازآن است که گنجايش غفّاريت بزرگِ خدا راداشته باشد. لذا بايد جهان ديگري باشد تا غفّاريت بی نهایت خدا در آنجا تجلّی یابد.
بینهایت بودن صفات خدا از دلايل بسیار محکم اثبات معاد است؛ زيرا وقتي خدا را اثبات مي کنيم، خداي اَحَد را اثبات می کنیم، خدايي که هستي و صفات و کمالاتش از جمله غفاریت او بي نهايت است .
اقسام مالکیت
مسئله ی معاد در خطابه ی غدير به صورت ضمني بيان شده ومقداری از آن در مورد توحيد است که برخی ازآن ها را ذکر مي کنيم:
رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خطابه ی غدیرمی فرمایند:
«وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ .»: « آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست . »
خداهم مُبدأ و هم معيد است. خدا آغاز مي کند و همه را برمي گرداند و هر چيزي ـ در روز قيامت ـ به او برميگردد.
الآن هم هرچه نزد ماست، متعلق به خداست؛ ولي در روز قيامت، مالکيت هاي اعتباري و مجازي از انسان گرفته مي شود و مالک آن روز فقط خداست:
﴿ مالِكِ يَومِ الدّين﴾
در قرآن کریم داریم: ﴿ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ﴾ مالکیت آسمان وزمین برای خداست .
به نظر مي رسد که مراتب مالکيت بر سه قِسم است:
1) مالکيت مجازي و اعتباري: مالکيت هايي که با يک امضاء عوض مي شوند؛ مانند مالکيت ما بر خانه، مالکيت فَرد بر پيراهن و کفش و...؛ زيرا با يک امضاء، با يک خريد و فروش و با يک بخشش از بين مي روند.
2) مالکيتي که از قِسم اوّل نزديک تر است؛ مانند مالکيت انسان بر چشمش. اگر چشم از جايش خارج شود، ديگر مالکيتي بر آن نيست. چشم فقط مملوک يک نفر
می باشد و نمي تواند مملوک فرد ديگری باشد. دستِ من تا زماني که به من چسبيده، دستِ من است.اگر به شما پيوند زده شود، ديگر دستِ من نيست، دستِ شماست.
3) قِسم سوم مالکیت از دو قِسم قبلی قوی تر است؛ مثلاً مي توانند چشم من را دربياورند و به ديگري بدهند. امّا نمي توانند ديدنِ من را از من جدا کنند.
ديدنِ من، ديدنِ من است و صددرصد به من چسبيده و غير از من، ديدنِ ديگري نمي شود. کسي نمي تواند ديدن و شنيدنِ من را داشته باشد. کسي نمي تواند فکرِ من یا راه رفتنِ من را داشته باشد ( مقصود افعال اند، نه اعضا! اعضا مالِ من است، ديدن هم مالِ من است. اعضا را مي شود از من جدا کرد؛ ولي ديدن و شنيدن فعلِ من است). خداوند در قرآن مي فرمايد:
﴿ الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُون﴾ سوره يس آيه 65:
در روز قيامت، خدا مالک همه چيز مي شود. دهانشان را مي بنديم و دستانشان با ما حرف مي زند، پوست شان با ما حرف مي زند، اعضایشان شهادت مي دهند.
﴿يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ ﴾ سوره نور، آیه 24:
وقتي دست و پا و اعضایشان سخن مي گويند، سؤال می شود: چه کسی شما را به نطق درآورد؟
﴿ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون ﴾ سوره فصلت آیه 21
مي گويند: کسي که همه چيز را به نطق درمي آورد، ما را به نطق درآورد.
مالکیت خانه و مالکیت دست ومالکیت گرفتن، سه مرتبه ی مالکیت بوده که به ترتيب قوي تر ند.
ما مالک خانه ي خود هستيم، مالک سلول هاي مغزمان هستیم، مالک انديشه ي خودهستيم؛ این مالکیت ها در سه مرتبه اند که مالکیت انديشه قوي تر است.
اگر انديشه ی مرا از من جدا کنند، ديگر انديشه ی من نيست، اصلاً ديگر انديشه نيست. در روز قيامت خدا تمام اين مالکيت ها را مي گيرد و يک مرتبه مجازي (سلب) مي شوند. قرآن کريم می فرماید:
﴿ وَ أنْ لَيْسَ لِلإنْسانِ إلاَّ ما سَعى. وَ أنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى﴾ سوره النجم آیه ۳۹
﴿و این که برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست. و این که تلاش او به زودی دیده می شود.﴾
در روز قیامت سعي ها ديده مي شوند؛ يعني تفکّرات مجسّم مي گردند و ديده مي شوند. گرفتن، حرفزدن، راه رفتن و... در روز قيامت ديده مي شوند.
تمام اين اسم های معنا، اسمِ ذات مي شوند. تمام وقایع و پدیده ها ثابت و ديده مي شوند.
معاد يعني برگشتن: ﴿إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَيْهِ راجِعُونَ﴾ سوره بقره آیه 156 همه به سوي خدا برمي گرديم؛ يعني همه ی تعلّقات و مالکيت ها در روز قيامت قطع مي شوند و ديگر چيزی به غير از اعمالمان نداريم. لذا مي گوييم: مبدأ و معاد.
"إليه يعود"؛ به سوی او برمي گردد. "إليه ترجعون"؛ به سوي خدا برمي گرديم. الآن هم پيش خدایيم. سخن قلندر درويش ها که میگویند: «قطره دريا مي شود» از نظر آموزه هاي ديني ما صددرصد غلط است؛ بلکه قطره به دريا پيوسته مي شود. اين که به سوي خدا برمي گرديم؛ به این معناست که مالکيت هاي ما از بين مي روند و انسان به اذن خدا فقط مالک اعمال خودش می باشد و باز هم مالکيت خدا، بيشتر و اَملک است.

|
تاریخ درج: 14/09/1393 | کد مطلب: 14 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 2029