معرفی علما و اصحاب
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
بانویی از قبیله همدان
افراد قبیله همدان که از قبایل بزرگ یمن بودند برای جنگ خود را آماده می کردند. آنها نامه ای از طرف امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السّلام دریافت کرده بودند که آنان را برای جنگ با معاویه به صفین فرا خوانده بودند. شور و شوقی عجیب در میان قبیله بر پا بود. مولایشان پس از سال ها تحمل و سکوت در ظلم خلفای پیشین بار دیگر شمشیر بر کمر بسته بود. مردان جنگی سر از پای نمی شناختند که ناگهان همهمه ای در جمع پیچید. زنان و دختران قبیله نیز لباس رزم بر تن کرده بودند و قصد صفین داشتند بزرگ قبیله رو به سوده همدانی دختر عماره بن اشتر همدانی کرد و پرسید:« برای چه عزم سفر کرده اید ؟»
سوده پاسخ داد :« آن روز که قبیله همدان به دست علی بن ابی طالب علیه السّلام مسلمان شدند و آن روز که در آغاز خلافت ایشان دوباره با او بیعت کردیم، چه زن و چه مرد در کنار هم بودیم. امروز نیز می خواهیم به صفین بیایم تا در کنار شما در خدمت مولایمان باشیم.»
در روز جنگ زنان قبیله ی همدان هم دوش مردانشان در تمام صحنه های جنگ شرکت داشتند. سوده نیز چون بقیه در پشت جبهه، مجروحین را مداوا می کرد.
برای مردان جنگی آب و غذا می رساند و از آن جایی که سوده شاعری توانمند بود اشعار جنگی زیادی سروده بود و با خواندن آن اشعار در میان جنگ سربازان و برادران خود را به شجاعت ترغیب می کرد و سپاهیان معاویه را در اشعار خود تحقیر می نمود. در میانه ی نبرد معاویه که از اشعار او به خشم آمده بود نامش را پرسید و آن نام را به خاطر سپرد تا زمانی از وی انتقام بگیرد.(1)
سال ها گذشت ، امیرالمؤمنین علی علیه السّلام شهید جهل مردمان و دسیسه های معاویه شدند و ظلم و فشار معاویه از طریق فرماندارانش بر شیعیان عرصه را بر آنان تنگ کرده بود. فرماندار بصره و شهر های اطراف از جمله همدان شخصی ستمکار بود به نام بسربن ارطاه که هر چه می خواست انجام می داد و هیچ مردی جرات اعتراض و مخالفت با او را نداشت.
سوده که زنی عدالت خواه بود و درد مردم دلش را به درد می آورد نتوانست در برابر ظلم حکمران ساکت بماند .او که این روحیه را از مولایش علی علیه السّلام آموخته بود سکوت در برابر ستم را روا نشمرد. پس بار سفر بست تا به دیدار معاویه برود.
زمانی که نام سوده ی همدانی را در کاخ شام اعلام کردند کینه ی قدیمی معاویه سر باز کرد و به زنی نگریست که گذشت سال ها او را پیر نموده بود ولی معاویه در پشت آن چهره تنها زن جوانی را می دید که شمشیر بر کمر بسته بر بالای بلندی در صفین اشعار حماسی می سرود و سپاهیانش را تحقیر می نمود.

وقتی سوده شکایت خود را از حکمران مدینه به معاویه عرضه نمود معاویه با لحنی تند به سوده پاسخ داد:
« تو را خوب می شناسم .تو همانی که در صفین بر ضد من اشعار حماسی می سرودی. من هرگز ضرباتی را که تو و برادرانت بر من وارد کردید فراموش نمی کنم . حال سزاوار است دستور دهم تو را بر شتری برهنه تحویل فرماندار بدهند؟»
سوده با شجاعت پاسخ داد:« آری این اشعار از من است و به خدا سوگند هرگز بابت آن ها عذر خواهی نمی کنم و این که امروز به سوی تو آمده ام به این دلیل است که تو خود را خلیفه نامیده ای. پس وظیفه داری در برابر ظلم حاکمانت مردم را حمایت کنی.»
سپس در حالی که اشک از گونه هایش روان بود اشعاری را خواند با این مضمون:« درود خدا بر پیکر پاکی که چون دفن شد عدالت نیز همراه او به خاک سپرده شد و خداوند سوگند خورده که همتایی برای او نیاورد.»
معاویه با شگفتی پرسید:« این اشعار را در مورد چه کسی خواندی؟»
سوده گفت:« در مورد مولایم علی علیه السّلام. زمانی را به خاطر آوردم که حکمران حضرت علی علیه السّلام در همدان چند کیلو گندم اضافه از من دریافت کرد و من شکایت به نزد امیرالمومنین علیه السلام بردم . امام از سر نماز برخاستند و همان موقع دست خطی به من دادند و به آن وسیله حکمران راعزل کردند. معاویه! آگاه باش شکایت من از چند کیلو گندم اضافی بود اما امروز به تو از بسر بن ارطاه شاکی شدم به دلیل آن که شراب می خورد، تجاوز می کند ومال مردم را به یغما می برد و خون بیگناهان را می ریزد و تو به جای اجرای عدالت و عزل فرماندار فسادگر، مرا تهدید به مرگ می کنی؟ و ادعا داری که خلیفه مسلمین هستی؟»
معاویه که بار دیگر از زخم زبان تیز سوده جلوی یارانش خجالت زده شده بود مجبور شد حکمی به آن بانوی شجاع بدهد تا بتواند حق خود و قبیله اش را از حکمران بصره باز پس بگیرد.(2)
منابع:
(1)زن در آیینه جمال و جلال- جوادی آملی
(2) اعیان الشیعه جلد

|
تاریخ درج: 15/10/1393 | کد مطلب: 4 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1966