مناسبت
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
نوری در زنجیر
هرگه که نسیم از ره بغداد آید ما را زحدیث عشق و خون یاد آید
ای گل که به گردن تو غل افکندند از صبر تو زنجیر به فریاد آید
دژخیمان گمان می بردند که می توانند نور خدا را در تاریکی زندان بشری به زنجیر کشند. گمان می کردند که می شود معصومیت را به زنجیر کشید.
می اندیشیدند می توان روشنی ستاره ی آسمان را در قعر سیاه چال ها خاموش کرد. آنها بی خبر بودند از این واقعیت که تنها نام امام موسی کاظم علیه السلام کلید گشاینده ی مشکلات است، او که باب الحوائج نامیده می شد ، تنها عطر نیایش های شبانه اش پایه های کاخ های ستم را خواهد لرزاند، تنها در قنوت نمازش هفت آسمان را می نوردید در حالی که پا بر زنجیر داشت و تنها برق نگاهش در دل سنگدل ترین زندان بان ها باغی پرگل می رویاند.
با خیال خامِ به زیر سلطه در آوردن هفتمین ستاره ی آسمان ولایت بود که هارون الرشید خلیفه ی ستمگر عباسی ایشان را در مدینه و از پای قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به بهانه ی جلوگیری از فتنه و آشوب اسیر کرده و به بغداد آورد.(1)
او سنگدل ترین و بی رحم ترین زندانبان ها را مامور نگهداری از امام کرد؛ ولی هر بار در مدت زمان کوتاهی، این زندانبان بود که اسیر زندانی اش می شد.
زندانی صبوری که سخت ترین شکنجه ها را تحمل می کرد. ایشان نه تنها بر جلادان خویش خشم نمی گرفت که گاه باعث فرو نشاندن خشم آنان می شد .
نجواها و عبادات شبانه روزی امام موسی کاظم علیه السلام چنان بود که بند بند دیوارهای بلند زندان و وجود زندانبان ها را به لرزه می انداخت و دل کسانی چون عیسی بن جعفر را چنان به درد می آورد که در مقابل فرمان اربابی چون هارون عباسی مقاومت می کرد و تن به کشتن زندانی خود نمی داد.(2)
می گویند چهارده سال در زندان ظلمشان کوشیدند تا با انواع شکنجه ها و نیرنگ ها امام موسی کاظم علیه السلام را به زانو در اورند.
ولی هر بار شکست خورده تر از پیش به ضعفشان اعتراف می کردند. سرانجام هارون که نتوانست نور حقانیت امام را از پس دیوارهای بلند زندان پنهان کند، تصمیم به قتل ایشان گرفت. این بار سندی بن شاهک مجری این جنایت شد و مرگ را در قالب خرمایی زهر آلود به امام پیشکش کرد. (3)
این گونه امام موسی کاظم علیه السلام در سال 183 هجری قمری در سن 55 سالگی مسموم و به شهادت رسیدند وزنجیرهای زندان هارون الرشید نتوانست روح بلند امام را به زنجیر کشد .
به دستور هارون بر پیکر مبارک امام پیراهن بلندی پوشاندند تا آثار زنجیر بر دست وپا و بدن ایشان مشاهده نشود و آن گاه آن بدن مطهر را به مدت سه روز برروی تخته چوبی در بالای پل به نمایش گذاشتند تا به ظاهر بگویند که امام به مرگ طبیعی وفات نموده اند. (4)
سرانجام با اعتراض شیعیان بر این بی حرمتی و به اصرار سلیمان بن جعفر، پیکر پاک این معصوم را در شهر کاظمین به خاک سپردند.
« خداوندا درود فرست بر شکنجه شده در قعر زندان ها و تاریکی چاه ها، هم او که ساق پاهای نازنینش بر اثر حلقه های زنجیر کوبیده شده بود.»
منابع:
(1)مقاتل الطالبین –صفحه 334
(2)الفصول المهمه – صفحه 239
(3)خاندان عصمت علیه السلام- سید تقی واردی
(4)ارشاد صفحه 203

|
تاریخ درج: 08/02/1394 | کد مطلب: 14 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1835