حکایتی از بحارالانوار
به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
حقِّ معلم
روزی جوانی با قاتل پدرش به محضر امام سجاد علیه السلام وارد شد و چون قاتل به جرم خود اعتراف کرده بود، امام سجاد علیه السلام حکم قصاص دادند. امام به شخص قاتل نگاهی کردند و چون او را مومنی فهمیده دیدند از صاحب خون خواستند که او را ببخشد.
جوان راضی نشد و در گرفتن خون پدر اصرار نمود. امام از او پرسیدند: «اگر او حقی بر گردن تو دارد به خاطر حقش از خون پدرت بگذر و گناهش را ببخش.»
جوان گفت:«آری ای پسر پیامبر، او بر گردن من حقی دارد ولی به اندازهای نیست که من به خاطر آن از خون پدرم بگذرم، ولی در مقابل دیه میتوانم او را ببخشم.»
امام سجاد علیه السلام پرسیدند:«او چه حقی بر ذمهی تو دارد؟»
جوان گفت:«او به من عقاید و فقه آموخته و درسهایی از توحید و نبوت و امامت امیرالمومنین علیه السلام را به من تعلیم داده است.»

امام فرمودند:«عجب. او حقی به این بزرگی بر گردن تو دارد؟ به خدا سوگند حقی که او بر تو دارد با خون تمام مردم روی زمین به جز خون انبیا و ائمه هدی علیهم السلام برابری میکند.»
سپس به قاتل فرمودند: «آیا تو حاضری ثواب آموزش مسائل دینی را به من بدهی تا من بدهی تو را بپردازم؟»
قاتل گفت:«پسر پیامبر، شما نیازی به ثواب دین آموزی من ندارید ولی من که گناهان بسیاری دارم به این ثواب نیازمندم.»
آن گاه امام رو به جوان کرده و فرمودند: «بندهی خدا! میان گناهی که این مرد نسبت به تو مرتکب شده است سنجش به عمل بیاور. او به تو سرمایهای جاودانی داده است تا در پرتو آن وارد بهشت جاودانی گردی. اگر از خون او بدون دریافت دیه بگذری برای هردوی شما حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل خواهم کرد که آن حدیث از هر چیزی با ارزش تر است ولی اگر او را نبخشی، از مال خودم، دیهی او را به تو میپردازم ولی حدیث را فقط برای او نقل میکنم و به تو نمیگویم.»
جوان صاحب خون خدمت امام سجاد علیه السلام عرض کرد: «ای پسر رسول خدا. من تحمل چنین خسارتی را ندارم و او را بدون گرفتن دیه و بی هیچ قید و شرطی تنها به خاطر رضای خداوندی و حقی که بر ذمهی من دارد میبخشم و از قصاصش میگذرم تا از برکت سخن شما بهره مند شوم.»
پی نوشت: علامه مجلسی- بحار الانوار- جلد دوم – صفحهی دوازده

|
تاریخ درج: 01/04/1396 | کد مطلب: 1 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 566