معرفی علما و اصحاب
به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
مصعب بن عمیر
جوانی زیبا بود و خوش پوش ترین جوان مکه لقب داشت. مادرش خنال دختر مالک و از ثروتمندان قریش بود. مصعب در همان روزهای نخست که پیامبر صلی الله علیه و اله مخفیانه مردم و نزدیکان را به اسلام دعوت میکردند، خود را به خانه ارقم رساند و پیام رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را با گوش جان شنید و پذیرفت. از همان روزهای اول به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله، اسلام خود را از خانواده پنهان داشت تا این که روزی عثمان بن طلحه که از اقوام ایشان بود او را در حال نماز خواندن دید و خبر اسلام آوردن او به سرعت در همه جا پیچید.
ابوسفیان و بزرگان قریش که این بار خطر اسلام را حتی در میان خانوادههای ثروتمند و بسیار نزدیک به خود دیدند، بسیار هراسان شدند و به خانهی مصعب هجوم آوردند و از خانواده اش خواستند یا او را از اسلام منصرف کنند و یا او را به آنها بسپارند تا شکنجه و حتی به قتل برسانند. مادر مصعب از بیم کشته شدن او، فرزندش را در خانه زندانی کرد. مصعب با این که در خانهی خود بود، از تمام امکانات حتی غذای کافی محروم بود تا زیر فشار، اسلام را ترک کند.
وقتی مسلمانان شروع به هجرت به حبشه کردند، مصعب به کمک بعضی از دوستانش از زندان خانگی فرار کرد و به حبشه هجرت کرد. مدتی در حبشه ماند.
زمانی که فهمید آزار قریش بر مسلمانان کم شده باز به مکه باز گشت. مصعب در روزهای سخت شعب ابی طالب نیز در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

او که زمانی لباسهای زیبا بر تن مینمود، در فقر به سر میبرد و لباسی برای پوشیدن نداشت. وقتی به حضور حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسید حضرت برای آن که مصعب خجالت نکشد چشم بر زمین دوختند و بعد فرمودند: «نگاه کنید به کسی که خداوند دلش را نورانی ساخته است. من خود دیدم که مصعب روزی پیراهنی را به دویست درهم خرید و پوشید ولی امروز برای برگزیدن محبت خدا و رسولش از آن وضع چشم پوشیده است. زمانی در مکه، هیچ جوانی مانند او در رفاه و آسایش غرق نبود ولی امروز به جرم خدا پرستی این گونه در تنگنا قرار گرفته است.» ( عدنان الطویل- مصعب بن عمیر- صفحه ۳۴).
در سال دوازدهم بعثت پس از پیمان عقبه که گروهی از مردم یثرب با پیامبر بیعت کردند، اسعد بن زراره به نمایندگی از مردم یثرب از پیامبر خواست تا برایشان شخصی را بفرستند که به آنها تعالیم اسلامی بدهد. پیامبر صلی الله علیه و آله، مصعب بن عمیر را به مدینه فرستادند. مصعب اولین مهاجر مسلمان به مدینه بود. مصعب با اجازهی پیامبر مسلمانان مدینه را در خانهی سعد بن خیثمه جمع کرد و نماز جمعه را با دوازده نفر برپا کرد. او اولین امام جماعت نماز جمعه بود ( الاستعیاب- ابن عبدالبر-چلد چهارم). در جنگ بدر پرچم جناح راست مسلمانان در دست مصعب بن عمیر بود. در جنگ احد نیز مصعب پرچمدار سپاه اسلام بود. زمانی که مسلمانان بر خلاف دستور پیامبر صلی الله علیه و آله برای جمع اوری غنائم پست خود را ترک کردند، دشمن از پشت به مصعب و گروهی از مسلمانان حمله کرد. در این هنگام ابن قمیئه به او حمله کرد و دست راست او را قطع کرد و در همان لحظه خبر شایعهی شهادت رسول خدا صلی الله علیه و اله را به او داد. مصعب در همان حال آیه ۱۴۴ سورهی عمران را قرائت کرد: «محمد رسولی است مانند رسولان پیشین. آیا اگر بمیرد یا کشته شود باید به عقب باز گردید.»
و پرچم را به دست چپش داد. ابن قمیئه پس از قطع کردن دست چپ او، مصعب را به شهادت رساند. پس از پایان نبرد پیامبر صلی الله علیه و آله خود را به بالای سر مصعب رسانیدند و قاتلش را لعنت کردند و سپس آیهای از سورهی احزاب دربارهی شهیدان برایش تلاوت فرمودند.
آن گاه عبایی بر روی جنازه اش انداختند که حتی پاهای او را نیز نمیپوشاند و در آن حال فرمودند: «فراموش نمیکنم که تو را در مکه میدیدم در حالی که هیچ کس جامه و لباسی بهتر از تو نداشت و امروز با سر خاک آلود در بُردی پوشیده شده ای.» ( انساب الاشراف - جلد نهم).
حمنه همسر مصعب با عدهای از زنان برای آب دادن به زخمیها به احد آمده بود. رسول خدا او را صدا کردند تا خود خبر شهادت همسرش را به او بدهند.
حضرت آیهی استرجاع را خواندند؛ حمنه هراسان سوال کرد: «برای چه کسی؟» پیامبر نام برادر و دایی او را برده و دوباره این آیه را تلاوت فرمودند. حمنه برای بار سوم پرسید: «برای چه کسی؟» و این بار پیامبر فرمودند: «همسرت مصعب.» و آن گاه حمنه گریست و نالید: «وای بر اندوه من.» ( المغازی- جلداول).

|
تاریخ درج: 29/09/1396 | کد مطلب: 5 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1193