مقاله مناسبتی
به نام خداوند همه مهر مهرورز
آبروی آب
به پاکی فرشته ها بود و شیرزنی دلاور از نسل عرب. از میان قبیله ی دلاورمردان بنی کلاب، قدم به خانه ی شیر مردان، امیرالمومنین علیه السلام گذاشته و رخت همسری امیری را بر تن کرده بود که هنوز عزادار همسر یگانه اش بود. نامش فاطمه بود ولی ده سال گذشته و اجازه نداده بود کسی با این نام بخواندش، مبادا با تکرار نام مادرشان بر دل نازک کودکان خانه، غباری از غم بنشیند.
خسته بر بستر زایمان نشسته بود و به نوزادی می نگریست که چون ماه می درخشید و عطر مولایش را می داد. با نگاه به قرص ماهی که در دامان داشت سیراب می شد. مولایش قدم به اتاق گذاشت. به احترامش نیم خیز شد و کودک را در دستان امیرالمومنین علیه السلام نهاد و در دل آرزو کرد نوزادش جز از پدر چیزی به ارث نبرد.امیرالمومنین علیه السلام، در خیسی چشم کودک، لرزش آب علقمه را دید.
دستان با صلابتشان را بر بازوی نرم نوزاد کشیدند و بر بازوی پسر کوچکشان بوسه زدند. زمانی خواهد رسید که دستان این نوزاد را تمام دنیا می شناسند، دستانی که به سخاوت دریاست و تمام آب های عالم را شرمسار لطافت و وفای خود کرده. بوسه هایی پیاپی که با شوری اشک شیرمرد سرزمین عرب نمدار می شد.

بر دل بانوی خانه لرزه می انداخت. نکند مولایش از فرزندش ناامید است، نگاه هراسان و پر سوالش را بر حضرتش دوخت و شرم کرد که سوالش را بر زبان جاری سازد. امیرالمومنین علیه السلام بر رویش لبخند زدند «دو بازوی فرزندت در راه کمک به حسین علیه السلام جدا می شود و خداوند در ازای دو دست بریده اش دو بال در آخرت به او اعطا می کند.»(1) شیرینی لبخند رضایت مولایش از فرزند، ترس از سرنوشت نوزادش را کم رنگ کرد.
و آن روز غروب چهارمین روز شعبان بود که فرشتگان مژده ی آمدن عباس را بر عاشورائیان دادند. مژده ی به دنیا آمدن ماهی که این بار از دامان ام البنین سر زده بود. نوزاد را در آغوش حسین علیه السلام قرار دادند و دل دریایی عباس در آغوش برادر آرام گرفت.
این نوزاد الگوی بندگی و وقار و ادب بود. قهرمان نهر علقمه ،افسانه نبود، بزرگ مردی بود که چنان به خورشید نزدیک بود و چشم از او بر نمی داشت که نور شب های تاریک شیعیان شد و بی جهت نیست که قمر بنی هاشم لقب گرفت.
ماجرای حماسه اش در عاشورا پس از گذشت سال ها دل ها را به لرزه می اندازد و وفا را با واژه ی عباس معنی می کنند. لب تشنه اش الگوی بندگی و اطاعت می شود و هنوز چهره اش در زلالی آب نهر علقمه می لرزد و دست هایش... دست هایی که افتخار علمداری حسین علیه السلام را دارد. دست هایی که اگر قطع نمی شد می توانست ابرهای ظلم و ستم را از آسمان دنیا فراری دهد.
کاش بار دیگر دست هایت از کنار فرات به یاری انسان برخیزد که پس از گذشت قرن ها دیگر بار، آخرین فرزند زهرا سلام الله علیها در انتظار عباسی است که برخیزد. این بار منتقم خون برادرت تشنه ی یاری و همراهی است. برخیز
چشم امید عالم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست.
منابع
(1)کلباسی – خصائص العباسیه – صفحه 119

|
تاریخ درج: 02/02/1397 | کد مطلب: 9 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 1058