معرفی علما و اصحاب
به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
آمنه دختر شرید
آمنه دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی یکی از یاران امیرالمومنین علیه السلام بود. او و همسرش عمرو در کوفه می زیستند . بعد از شهادت امیرالمومنین علی علیه السلام ، عمرو شروع به افشاگری علیه حکومت معاویه نمود و در هر فرصتی چهره ی واقعی معاویه و مظلومیت امیرالمومنین علیه السلام را به تصویر می کشید. سرانجام معاویه که از حقیقتگوییِ او به تنگ آمده بود دستورِ دستگیریِ عمرو بن حمق را صادر نمود.
فرماندار کوفه، برای دستگیری عمرو مامور فرستاد ولی وقتی مامورین به خانه ی عمرو رسیدند عمرو بنحمق فرار کرده بود. مامورین به جای عمرو، همسرش آمنه دختر شرید که او نیز از شیعیان امیرالمومنین علیه السلام بود را دستگیر کردند. آمنه در زیر فشار تهدید فرماندار کوفه سکوت کرد و محل اختفای همسرش را فاش ننمود. پس فرماندار کوفه به جای عمرو بنحمق همسرش را به زندان دمشق فرستاد.
آمنه در زندان دمشق ساکت نبود و در زندان همواره از مدح امیرالمومنین علی علیه السلام سخن می گفت و هرگز قبول نکرد که در ازای آزادی، ازامیرالمومنین علیه السلام بیزاری بجوید. آمنه دو سال را به این ترتیب در زندان دمشق گذراند و همسرش در این سالها به صورت مخفی با معاویه می جنگید ولی سرانجام در موصل او را دستگیر کرده و سرش را برای معاویه فرستادند.

معاویه که از زخم زبان ها و زبان تند آمنه کینه به دل گرفته بود دستور داد سر عمرو را به زندان برده و در دامن آمنه انداختند.
آمنه هنگامی که سر همسرش را دید ، به گریه و مویه به سبک زنان عرب پرداخت و بعد شروع به نفرین معاویه کرد و از زندان بان ها می خواست صدایش را به گوش معاویه برسانند. سرانجام معاویه دستور داد او را به حضور بیاورند و به او اعلام کرد اگر از امیرالمومنین علیه السلام بیزاری بجوید نه تنها او را آزاد می کند بلکه به او پاداش هم می دهد. این شیرزن با شنیدن این پیشنهاد فریاد زد:« رویت سیاه باد معاویه همسرم را کشتی و حالا به من جایزه می دهی . قسم به خدا حاضر نیستم صد برابر این ها را با ناخنی از شوهرم معاوضه کنم. خدایا بدان که معاویه سزاوار لعن و نفرین است نه علی.....»(1)
و شروع به نفرین معاویه کرد. معاویه به ناچار او را دوباره به زندان فرستاد ولی زیر فشار اهل قبیله ی آمنه و اطرافیان مجبور به آزاد کردن آمنه شد و به او دستور داد که از شهر شام برود و هرگز صدای او را نشنود.
آمنه در آخرین لحظه نیز ساکت نماند و گفت:« از شام می روم ،چون در شام خیری ندیدم ولی بدان که هرکجا بروم از تو به بدی یاد می کنم.»
آمنه چندی بعد به شهر حمص رسید و در آن شهر از بیماری طاعون در گذشت(2) . وقتی خبر مرگ آمنه را به معاویه دادند او بسیار خشنود شد و نفسِ راحتی کشید و به آورنده ی خبر پاداش داد.
منابع
(1)الغدیر – جلد یازدهم
(2)اعیان الشیعه – جلد دوم

|
تاریخ درج: 19/11/1397 | کد مطلب: 6 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 436