حکایتی از بحارالانوار
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
جوانان بهشتی
روزی خلیفهی سوم بر درِ مسجدی نشسته بود. فقیری جلو آمد و از او تقاضای پول نمود. او دستور داد پنج درهم به او ببخشند.
وقتی پنج درهم را به فقیر دادند. مرد فقیر گفت: «این مبلغ برای من کافی نیست و مشکل من با این پول حل نمیشود».
خلیفه فکری کرد و گفت: «من بیشتر از این مبلغ صلاح نمیدانم که به تو بدهم اگر دوست داری به نزد آن دو جوان برو و از آنها تقاضای پول بیشتری کن».
مرد فقیر به گوشهی مسجد که خلیفه به آن اشاره کرده بود، نگاه کرد. سه جوان در آن جا نشسته بودند. فقیر قبل از نزدیک شدن به جوانان از یکی از همراهان خلیفه نام ایشان را پرسید همراه خلیفه پاسخ داد: «ایشان حسن بن علی و حسین بن علی علیهما السّلام و عبدالله بن جعفر میباشند».

فقیر جلو رفت و حاجت خویش را از ایشان تقاضا کرد. امام حسن علیه السّلام فرمودند: «ای مرد از دیگران کمک مالی کردن فقط در سه مورد جایز است: اول دیهای که بر ذمهی انسان است و او از پرداخت آن عاجز است. دوم بدهی کمرشکن که از پرداخت آن ناتوان باشد و سوم مسکین و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد. کدام یک از این موارد برای تو پیش آمده است؟»
مرد نیازمند گرفتاری خود را برای آن سه بزرگوار بازگو کرد و اضافه نمود: «اتفاقا گرفتاری من جزو این سه مورد میباشد».
امام حسن علیه السّلام پنجاه دینار، امام حسین علیه السّلام چهل و نه دینار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دینار به او کمک کردند.
مرد فقیر هنگام بازگشت از کنار خلیفهی سوم عبور میکرد خلیفه که گمان قطعی داشت آن سه بزرگوار به او پولی ندادهاند مرد را صدا کرد و پرسید: «چه کردی؟»
فقیر پاسخ داد: «وقتی پیش تو آمدم و پول خواستم تو هم مبلغی به من دادی و از من نپرسیدی این پولها را برای چه میخواهم. ولی نزد آن سه نفر که رفتم ایشان از من نوع گرفتاریام را پرسیدند و با توجه به نوع نیاز مالی من به من کمک کردند. من هیچگاه همچون این جوانان ندیده بودم و هرگز نظیر این جوانان را نخواهم یافت».
خلیفه مجبور به تایید شد و گفت: «آری هرگز مانند ایشان را نخواهی یافت. آنان کانون دانش و حکمت و سرچشمه کرامت و فضیلتاند».
جلد ۴۳-صفحه۳۳۳- بحار الانوار

|
تاریخ درج: 28/07/1395 | کد مطلب: 9 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 947