مقاله مناسبتی
به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
عنوان: عشق باید باشد...
طبل بازگشت نواخته شد. اکنون دیار شام غرق در ماتم گردیده و آگاه از جنایات خلیفه. اما افسوس، افسوس از این ندامت که بسیار دیر حاصل گردید. پس ازداغهای پی در پی بردل نشسته اکنون قافله از دیار غربت رخت بربسته و عازم دیار هجرت میگردد. بانگ حیدری زینب سلام الله علیها با نمایان شدن آذینهای بسته شده برمحملها در شام طنین افکند: زینتها را براندازید، محملها را سیاه پوش کنید، تمام عالم باید بداند که این قافله عزادار جگرگوشه رسول خداست.
کاروان با کوله باری از غصه آهسته آهسته قدم برداشت. دیگر خبری از هلهله نبود، سنگ زنان و نیزه داران از خجالت نقاب بر چهره افکندند. آتشی از پشت بام گداخته نمیشد و دروازه ساعات غرق در سکوت و حیران و شامیان از کرده خود پشیمان ......
حرکت آغاز شد. منزل به منزل، لحظه به لحظه، ثانیه به ثانیه، قدم به قدم کاروان به نقطهی آغاز قیام نزدیک میشود. اکنون چهل صباح میگذرد، چهل صباح از وداع دلدار و دلبر، از عِرباً عِرباً شدن اکبر، از کابوس تلخ خونین حنجر، از زپا افتادن علمدار لشگر و از عروج هستی خواهر.
اینک کاروان عشق بار دگر کوله باری از غصه را در دشت کربلا بر زمین میافکند. مزار عاشقان فی سبیل الله با ناله و اشک چشمان یتیمان آل الله معطر گردید و اینچنین سکوت سنگین صحرا پس از چهل صباح دوباره گسسته شد و در گوشه کنار دشت نینوا عاشورایی برپا گردید.

اینک زینب سلام الله علیها دوباره در آغوش دلدار خود آرام گرفته است اما...اما خجلان از روی پادشه خوبان، نالان ازغم رقیه علیها السلام، آن گل پژمردة بوستان.
حرفها دارد زینب، درد دلها باید کند، خاطرهها باید بگوید و زخم جسارت را نشان دهد، اما افسوس از حصار نامحرمان که بر ناموس حرم سایه افکندهاند.
آن طرف تر در مقابل چشمان رباب تیر سه شعبه تداعی میگردد اما میداند که دیگر علی اصغر بر سینه پدر آرام گرفته است. سکینه دوان دوان راهی علقمه میشود. با نمایان شدن قبر کوچک عمو آن نازدانه ارباب در بهت و حیرت فرو میرود: آیا این قبر عموی من است؟ عمویم عباس علیه السلام هرگاه مرا بر شانهی خود میگذاشت تمام شهر مدینه در زیر پایم بود. باور نمیکنم این قبر کوچک، آن قامت بلند بالای عمو را در آغوش گرفته باشد. آن سوی صحرا ام کلثوم، دخت کوچک حیدر درد دلها دارد با برادر. نجمه خاتون در کنار مزار دو شیر مرد کوچک خود خیمهی عزا برپا کرده است. بانوان دیگر هر یک در گوشه ای باران چشم خود را جاری نموده و هرکس ملتمسانه به مزار تکیه گاه خود مینگرد. در این میان نالهای غریب نگاهها را سوی آرامگاه ارباب میکشاند.
اما این صدا برای آشنایی است که چهل منزل را با چشم دل برای زیارت حبیب خود طی نموده است. آری به راستی که نخستین اربعین ثارالله علیه السلام با قدمهای جابر و آل الله از همان سال جاری گشت و تا به امروز روان گردیده است و هر سال بر خروش آن افزوده میشود. به راستی که جابر با چشمان نابینای خود عازم دیار عشق گردید و به همگان در تمام ادوار تاریخ فهماند که از برای زیارت شاهنشاه عالم، آن یگانه دُر خاتم نه چشم بینا لازم است و نه سلامت جان بلکه برای وصول به معشوق فقط و فقط باید عشق باشد و عشق باشد و عشق .
پایان

|
تاریخ درج: 13/08/1395 | کد مطلب: 3 | تعداد نظرات: 0 | تعداد بازدید: 909