به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
کاروان هدایت بشریت
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد...
یا حسین...چهل روز از قافله سالاری ات گذشت...
چهل روز کاروان آزادگان عالم را با سر خونین خود به روی نی قافله سالاری کردی...
چهل روز با گذر از کوی و برزن،از تنور و دیر راهب،از دروازه ی کوفه و خرابه ی شام...
درس عبودیت و بندگی و قرب و وصال را بر دفتر تاریخ نگاشتی...
سر مبارک تو ای امام عشق، بر فراز نی،رمزی بود بین خدا و عشاق...
مشعلی افراشته فراروی انسان ها که بدانند:این است بهای دیدار...
یا اباعبدالله...مگر نه این که تو پدر و مربّی بندگان خدایی؟ اباعبداللّهی...؟
این تویی که در یک روز، مدرسه ای به وسعت تاریخ بنا کردی...مدرسه ای برای آموزش عاشقی و راه و رسم عبودیت و بندگی...
همه ی هستی و موجودی خویش را تقدیم کردی تا اسوه ی شجاعت و غیرت و مقاومت در برابر ظلم و ظالم شوی...که همه بدانند عدم امکانات ظاهری، راه جهاد و مبارزه با ظالمین را نمی بندد...
تو رسم وفا و اخلاص و بصیرت و شکوه سرسپردگی در برابر امام و ولیّ خدا را با علمدارت در کنار شریعه ی فرات به تصویر کشیدی...
درس توکل و تسلیم...مردانگی و وفاداری را در نبرد عاشقانه ی اصحاب و یارانت به نمایش گذاشتی...
تو با پذیرش «حرّ» اعلام کردی راه بازگشت به مسیر شریعت و حقیقت، هرگز بسته نیست...
و حماسه ی صبر و پایداری در مسیر حق و شریعت را در لحظه لحظه های گذر کاروان آزادگان عالم از کربلا تا شام، تبلور عینی بخشیدی تا انسانیت بداند که توان استقامت در راه خدا افسانه نیست...
و از زبان خواهرت به ما آموختی که آنچه در راه دوست قربانی شود، در برابر عظمت او قلیل است و همه ی رنج ها و مصائبی که در راه حفظ دین الهی و رضایت او بر آدمی برسد، زیباست...
مظلومیت بی انتهای خود را در گودال قتلگاه، رضا و تسلیم عاشقانه ات را با حلقوم بریده ات در پیشگاه الهی مهر زدی...
و اینک اربعین تو فرارسیده است...
اربعین تو شب قدر ماست...
شب تطهیر قلوب زنگار گرفته...
شب جدایی از ظلمات جهل و معاصی...
و هر آنچه که مانع وصل ما به تو و خدای توست...
شبِ پیوست بندگان درمانده ای که چهل روز با اشک عزای تو، خانه ی قلب را شست و شو داده اند تا لایق دیدار یار شوند...
لایق دیدار مظلوم تر از تویی که قرن هاست در انتظار انتقام خون توست...
اَللّهُمَّ عَجِّل فی فَرَجِ مَولانا...