به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
بانوی دشت نینوا
همین که روز بر آن دشت طرحی از شب ریخت هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت
اگر همیشه ببارند ابر های جهان نمی رسد به پای آن اشک ها که زینب ریخت
سعید بیابانکی
دیگر کائنات تاب این همه مصیبت را نداشتند، دیگر فرشتگان اشک نمی ریختند، اگر گوش فرا می دادی می شنیدی که صبر زمین نیز به پایان رسیده است واگر به آسمان چشم می دوختی می دیدی که قصد فرو ریختن دارد، ولی او همچنان تحمل می کرد.
داغ عزیزان، درد از دست دادن فرزندان، مصیبت از دست دادن یادگار برادر،... . آسمانیان صدای ناله اش را بعد از دیدن پیکر علی اکبر شنیدند و آن هنگام که بدن تکه تکه و غرق به خون برادر علمدارش را آوردند گفتند که دیگر تحمل زینب سلام الله علیها تمام می شود ولی زینب سلام الله علیها هم چنان ایستاده بود و اشک
می ریخت. اشک می ریخت و روحیه می داد.
این بار پاره ی تنش، حسیناش به سوی میعادگاه می رفت. حسینعلیه السلام با همه وداع می کرد ولی روی سخنش با زینب سلام الله علیها بود.
شب قبل در خیمه ها به زینب سلام الله علیها فرموده بود: خواهرم، جدم از من بهتر بود رفت، پدر و مادر و برادرم از من بهتر بودند رفتند.
ولی زینب سلام الله علیها اشک ریزان می فرمود: همه رفتند، دلم خوش بود که شما هستید. شما جای همه ی آن ها را برای ما پر می کردید.
شما که بروید گویا همه ی آن ها را دوباره از دست می دهم. حضرت برای آخرین بار به چهره ی خواهر چشم دوختند.
از تماشای چهره ی او سیر نمی شد گویا در عمق چشمان درخشان خواهر، مادرش فاطمه سلام الله علیها را جستجو می کردند.
«آرام باش ای دختر مرتضی، که وقت برای گریه بسیار است. حضرت سر ذوالجناح را به طرف میدان برگرداند . دیگر مصمم بودند که بروند.
غروب عاشورا نزدیک بود، معبودش او را به سوی خود خوانده بود. به ناگاه ناله ی زینب سلام الله علیها دل دشت را لرزاند و فرشتگان دوباره به گریه افتادند.
مهلا مهلا یا ابن الزهرا، حسینعلیه السلام دید اگر درنگ ننماید زینب سلام الله علیها قالب تهی می کند. زینبش هنوز آماده ی وداع نشده بود.
برادرم آهسته باش، توقف کن تا تو را سیر ببینم و با تو وداع کنم. برادرم آهسته برو وقبل از مرگ، اندکی با ما باش تا با دیدار تو قلب بی قرارم آرام گردد. (1)
حسینعلیه السلام برای بار آخر خواهر را در آغوش کشید. زمین و آسمان می گریستند و کسی نفهمید حسینعلیه السلام چگونه شیر زن دشت کربلا را آرام کرد.
تنها شنیدند که می فرمود: خواهرم خداوند شما را از دست دشمنان نجات دهد و خود در عوض این مصائب چندین برابر از مواهب خود را به شما عنایت فرماید. خواهرم در نماز شب ات من را فراموش نکن. (2)
و آن گاه که ذوالجناح تنها به سوی خیمه ها بازگشت فریاد زینب دشت را پر کرد تا صدای شکستن قلب و روحش به گوش نا محرمان نرسد و این گونه به زنان مسلمان اعجاز فریاد را آموخت.
این گونه زینب نجات دهنده اسلام لقب گرفت. او که پیام رسان خون شهیدان کربلا شد، او که از غدیر تا کربلا حضور داشت، او که کتاب قطور عاشورا را تدوین کرد و او که ملائکه ی آسمان از صبر او به شگفت آمدند.
لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء
منابع:
(1)زینب کبری نوشته شیخ جعفر نقدی
(2)بحار الانوار جلد 18 صفحه 148