به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
بانو شطیطه
نامش شطیطه بود و در نیشابور به دنیا آمد. این بانوی شیعه هم عصر امام صادق و امام کاظم علیهما السلام بود. از سال های کودکی به تحصیل علم پرداخته و در شهر نیشابور به بانویی فاضله و صالحه معروف بود. او با این که موفق به زیارت این امامان معصوم نشده بود ولی شیعه ای واقعی در گفتار و کردار بود .
هنگامی که امام موسی کاظم علیه السلام به امامت رسیدند. جمعی از مردم نیشابور جمع شدند و شخصی را به نام محمدبن علی نیشابوری انتخاب کردند تا از طرف خود به مدینه بفرستند . از این کار سه منظور داشتند. نخست این که مطمئن شوند که امام موسی کاظم علیه السلام جانشین برحق امام صادق علیه السلام است و نیز اگر چنین بود حقوق شرعی خود مانند خمس و زکات را به خدمت ایشان ببرند و از طرفی سوالات شرعی خویش را از ایشان بپرسند.
مردم شهر نیشابور سوالات شرعی خود را در پاکتی مهر و موم کرده به محمد بن علی نیشابوری سپرده و از او خواستند که:« هرگاه به مدینه رسیدی به نزد دو پسر امام صادق علیه السلام عبدالله افطح و موسی کاظم علیه السلام برو و سوالات را خدمت ایشان تحویل بده. هرکدام از ایشان که به سوالات بدون شکستن مهر جواب دادند، بر ما روشن می شود که او امام برحق است و اموال را به ایشان بده.»
نوبت به شطیطه رسید. شطیطه به محمد گفت:« من امامت امام موسی کاظم علیه السلام را قبول دارم زیرا پیش از این امام صادق علیه السلام او را به ما معرفی کرده بودند.» پس مبلغ یک درهم را به همراه تکه پارچه ای به محمدبن علی نیشابوری داد و گفت:« این پول را خدمت امام موسی کاظم علیه السلام برسان. از حق امام بر اموال من این مقدار تعلق گرفته است.» محمد بن علی نیشابوری گفت:« من خجالت می کشم این وجه ناقابل را خدمت امام دهم.»
شطیطه گفت:« خداوند از حق خجالت نمی کشد. آن چه بر ذمه ی من است همین قدر می باشد . می خواهم در حالی خدا را ملاقات کنم که چیزی از حق امام بر گردنم نباشد.» محمد بعد از رسیدن به مدینه و پس از امتحان، از عبدالله افطح نا امید به محضر امام موسی کاظم علیه السلام رفت. امام با دیدن او فرمودند:« ای ابا جعفر چرا ناامید هستی؟ من حجت و ولی خدا هستم. من سوالات مردم شهر شما را دیروز جواب دادم. فقط یک دِرهَم شطیطه را فراموش نکن و آن را به من بده .»
علی بن محمد که غرق در تعجب شده بود امانات را خدمت امام آورد. امام از بین تمام اموال فقط کیسه ی شطیطه را برداشتند و بقیه را قبول نکردند و فرمودند:« سلام مرا به شطیطه برسان و این کیسه ی پول را ـ که چهل درهم در آن است ـ و همچنین این قطعة پارچه را ـ که قطعه ای از کفن من است ـ به او بده و بگو: «آن را کفن خود قرار دهد که پنبة این پارچه از مزرعه ی خود ماست و خواهرم آن را رشته است».
ضمناً به شطیطه بگو: از هنگام وصول پول و پارچة کفن، نوزده روز بیشتر زنده نیستی، شانزده درهم از چهل درهم اهدایی را برای خود خرج کن و بیست و چهار درهم آن را جهت صدقه و تجهیز و تکفین خود نگاه دار و به او بگو «من بر جنازة او نماز خواهم گذارد.»
هنگامی که نماینده ی خراسان به نیشابور بازگشت با تعجب فهمید تمام کسانی که اموال آن ها توسط امام پذیرفته نشد به مذهب فطحیه در آمده اند. خود را به بی بی شطیطه رسانید و او را که همچنان به تبلیغ شیعه مشغول بود، یافت و پیام امام موسی کاظم علیه السلام را به او رسانید.
شطیطه پس از نوزده روز از دنیا رفت . هنگام دفن جنازه اش، مردی عرب، سوار بر شتر، به شهر وارد شد و پس از ادای نماز بر پیکر بانو رو به محمد و آن جماعت بشارت داد:« من و امامان نظیر من باید و ناگزیر بر جنازه های شما حاضر شویم، در هرکجا که از دنیا بروید پس تقوای خدا را در خود حفظ کنید.»
امروزه مقبره این بانوی سعادتمند درشمال غربی شهر نیشابور قرار دارد.
پی نوشت:
محمد حسین رخشاد- در محضر علامه طباطبایی – صفحه 188
سید محمد تقی موسوی اصفهانی- مکیال المکارم – جلد یک
ابن شهر آشوب- مناقب- جلد 4
علامه مجلسی- بحار الانوار- جلد 48 – صفحه 73