به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
بخل ----- تو را به خدا، خروس را بخورید
مرد بخیلی خروسی را کشت و به غلام خود گفت: « اگر از عهدهی پختن این خروس خوب برآئی تو را آزاد میکنم.» غلام هر چه توانست جدیت کرد تا شاید از بندگی آزاد شود. وقتی غذا حاضر شد، مرد بخیل آب خروس را خورد و خروس را به جای گذاشت.
و سپس به غلام خود گفت: « اگر آشی با همین خروس درست کنی آزادت میکنم.» غلام شوربای خوبی تهیه کرد. مرد بخیل شوربا را خورد و گوشت آن را گذاشت و غلام را آزاد نکرد. برای بار سوم دستور داد با خروس غذای دیگری تهیه نماید.
پیوسته غذاهای رنگارنگ با خروس درست میشد و آن مرد نیز غذاها را میخورد و خروس را نگه میداشت. بالاخره غلام به تنگ آمد و گفت: « آقای من، دیگر مرا میلی به آزاد شدن نیست، شما را به خدا سوگند این خروس را بخورید و آزاد کنید تا از دست شما راحت شود.» (داستانها و پندها، ج ۴، ص ۱۵)
یكی از زشتیهای اخلاقی انسان بخل است که تمام شادی و لذت زندگی را از او میگیرد. زیرا که بخیل دائما نگران اموال خود است و با دقت زیاد از هر چه دارد نگهداری میکند، و از بذل آن ابا دارد. در تعریف بخل اینگونه آمده است: امساک کردن و خود داری نمودن از بذل و بخشش چیزی در جایی که بر حسب دستور شرع یا عرف و عادت مردم باید بذل شود. به بیان روشنتر بخیل کسی است که حاضر نیست از مال، علم و سایر نعمتهایی که خدا به او عطا کرده، در جایی که عقل و شرع آن را مطلوب میداند، انفاق کند و خود و دیگران را از آن نعمت بهرهمند سازد.
مالدوستی او به قدری است که او را از هرگونه استفاده و بهرهبردن باز میدارد. از هیچ چیز استفاده نمیکند که مبادا از دست برود و تمام شود. خود و خانوادهاش در رنج و سختی به سر میبرند. داشتن و دارا شدن او هیچ گرهی از کارش باز نمیکند و هیچ نفعی به او و اطرافیانش نمیرساند.
از هرچه موجب خرجکردن او میشود، پرهیز میکند. مثلا مهمانی نمیرود، مبادا مجبور به مهمانی دادن شود. معاشرت نمیکند، مبادا که هدیه و کادویی بخرد. به مدرسه فرزندانش سر نمیزند که از او پول و کمک نخواهند. با خرابی، کهنگی، مشکلات، بیماری و... میسازد و همه را تحمل میکند، اما برای رفع آن اقدام نمیکند تا از خرجکردن در امان باشد. چنانکه امام رضا علیه السلام میفرمایند:
«السَخیُ یأکُلُ مِن طَعامِ الناس لِیؤکَلَ مِن طَعامِه و البَخیلُ لا یأکُلُ مِن طعامِ الناس لِئَلا یأکلوا مِن طَعامِه.» سخی و بخشنده آن کسی است كه از غذای مردم میخورد تا از غذای او بخورند و بخیل كسی است كه از غذای مردم نمیخورد تا از غذای او نخورند. (تحف العقول، ص ۴۷۰، ح ۳۳).
یکی از اطرافیان ما مردی است که هنوز کت و شلوار چهل سال پیش خود را میپوشد. اگر هدیه بدهد، هدیههای نامناسب و بسیار سبک به دیگران میدهد. با آنكه داراییهای زیادی دارد در منزلی كهنه زندگی میكند. با این روش همه را از خود رانده و در پیری، تنها و بی کس مانده است.
در برابر او کسی را میشناسم که از هر چه دارد برای بهرهبردن خود و اطرافیانش استفاده میکند. هر چند از مال دنیا بهرهی زیادی ندارد، اما چه بسیار کسانی که به دست او شاد شدهاند و به خواسته خود رسیدهاند.حال خود مقایسه کنید و بیاندیشید.
اگر انسان سرچشمه خیر و برکت و بخشش باشد و از آنچه دارد به دیگران نیز بهرهای برساند و خود نیز بهره ببرد و استفاده کند، هم خود از زندگی لذت میبرد و هم دیگران را در شادی خود سهیم میکند. علاوه بر این که بخشندگی، برکت را هم به مال او سرازیر میسازد. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: « البُخْلُ جامِع لِمُساوِی الْعُیوبِ وَ هُوَ زِمام یقادُ بِهِ الی کُل سوء.» بخل گردآورندهی همگی عیبهاست و افساری است كه به سوی هر بدی میكشاند. (قصار الحکم، ۳۷۸)