به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
حاکم مدائن
سلمان فارسی از یاران رسول خدا صلّی الله علیه و آله بود. او که برای یافتن حقیقت از ایران به عربستان آمده بود، آزاد شدهی شخص رسول خدا صلّی الله علیه و آله است. او اسلام را از امیرالمومنین علیه السّلام بی واسطه شناخت و با میل و رغبت مسلمان شد. سلمان فارسی در تمام سالهای پس از حیات رسول خدا صلّی الله علیه و آله، یار و همراه ایشان بود به قدری که پیامبر او را از خانوادهی خود خواندند و فرمودند: « سَلْمانُ مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ. سلمان از ما اهل بیت است.»
پس از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله، سلمان لحظه ای امیرالمومنین علیه السّلام را تنها نگذاشت و در همان ساعات اول با ایشان تجدید بیعت نمود.
در زمان خلیفهی دوم به او پیشنهاد حکومت بر مدائن داده شد و سلمان فارسی با اجازه و موافقت امیرالمومنین علیه السّلام پذیرفت و راهی مدائن شد. در تاریخ آمده است که مردم مدائن -که به تجملات حکام پیشین عادت کرده بودند- پیرمردی را دیدند که تنها و سوار بر الاغ به شهرشان آمد و بر کرسی حکومت نشست.
پس از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله، سلمان لحظه ای امیرالمومنین علیه السّلام را تنها نگذاشت و در همان ساعات اول با ایشان تجدید بیعت نمود.
در زمان خلیفهی دوم به او پیشنهاد حکومت بر مدائن داده شد و سلمان فارسی با اجازه و موافقت امیرالمومنین علیه السّلام پذیرفت و راهی مدائن شد. در تاریخ آمده است که مردم مدائن -که به تجملات حکام پیشین عادت کرده بودند- پیرمردی را دیدند که تنها و سوار بر الاغ به شهرشان آمد و بر کرسی حکومت نشست.
مردم مدائن در مدت بیست سال استانداری سلمان فارسی با روش حکومت واقعی پیامبر صلّی الله علیه و آله آشنا شدند و سلمان در تمام این سالها با زهد و قناعت بر ایشان حکومت کرد و بیش از چهار هزار ایرانی را مسلمان نمود. در سال ۳۵ هجری قمری در زمان حکومت خلیفهی سوم، سلمان بیمار شد و در بستر مرگ افتاد. سعد وقاص براي احوالپرسي، کنار بستر سلمان آمد و گفت: «خوشا به سعادت تو، به تو مژده اي مي دهم که وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله از دنيا رفت، از تو راضي بود و تو پس از مرگ به محضر آن حضرت ميروي و در کنار حوض کوثر با او ديدار مي کني». قطرات اشک از چشمان سلمان سرازير شد و سخت گريست. سعد گفت: «چرا گريه ميکني، با اينکه مرگ تو سرآغاز سعادت و شادماني تو ملاقات با پيامبرصلي الله عليه و آله است؟»سلمان گفت:گريهام براي مرگ و جدايي از دنيا نيست.« ولي رسول خدا صلي الله عليه و آله با ما پيمان بست و فرمود: بايد توشهي هر يک از شما از دنيا به اندازهي توشهي يک مسافر باشد ولي در کنار من اين اثاثيهها را ميبيني. نگران آن هستم که بيش از حدود پيمان رسول خدا صلي الله عليه و آله در برگرفتن از توشهي دنيا تجاوز کرده باشم». سعد ميگويد: «در اطراف او نگاه کردم. يک تشت لباسشويي و يک سپر جنگ و يک آفتابه گلي و يک کاسه بيشتر نبود».