به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
والی حجاز
نامش حجاج بن یوسف ثقفی بود . سال ها قبل امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردم را از تسلط مردی از قبیله ثقیف ترسانده بود که غارت و جنایت را به حد کمال
می رساند.(1)
در سال های 40 تا 45 هجری در روستای بنی صخره به دنیا آمده بود و ماجرای به دنیا آمدنش چنان با افسانه های هولناک آمیخته، که نشان می دهد مردم آن دوره نمی توانستند تصور کنند که یک انسان عادی به این درجه از خونخواری برسد.
در زمان حکمرانی عبدالملک مروان پنجمین خلیفه ی بنی امیه به قدرت رسید و با پشت گرمی به مروان مکه را با منجنیق آتش باران کرد، حجر الاسود را شکاند و جنایاتی در مکه و سپس در مدینه مرتکب شد که تاریخ به خود سراغ نداشت .
به پاس جنایاتی که انجام داد عبدالملک او را والی حجاز و عراق نمود . هنگامی که وارد مسجد کوفه شد بر منبر رفت و رو به مردم گفت:
«ای مردم نه به کودکانتان رحم می کنم و نه به پیران. بیگناهان را به جای گناهکاران مواخذه خواهم کرد و اگر به کسی ظنین شوم تحویل جلادش خواهم داد. با هر کس که دم از محبت فرزندان علی علیه السلام بزند بدتر از کافران رفتار می کنم که افتخار خاندان ما این است که هفتاد هزار نفر از ما در صفین در کنار معاویه کشته شده اند و همواره سب علی علیه السلام و فرزندانش را گفته ایم.»
و این چنین به گفته خود عمل کرد، چنان که "شعبی" که از علمای اهل سنت است می گوید: «اگر هر امتی خبیث و فاسق خود را بیرون آورد و ما حجاج را عرضه کنیم، قطعا ما بر تمامی آن ها پیروز می شویم.» (2)
حجاج علاوه بر شیعیان، به ایرانیان و فرهنگ آنان نیزکینه می ورزید. در زمان زمام داری وی زبان عربی را به زور سر نیزه جایگزین زبان فارسی میانه کرد و به سردارانش دستور داد به خوارزم حمله کنند و هرکه را با خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم خبر داشت از دم تیغ بگذرانند.
آنان علما و موبدان را به قتل رساندند و کتاب ها را سوزاندند و هرکه را به زبان فارسی صحبت می کرد شکنجه می کردند تا جایی که کم کم مردم از زبان و کتاب و خط فارسی بی بهره ماندند.(3) حجاج 120 هزار نفر را در خارج از میدان جنگ با شکنجه به قتل رساند و یا در زندان های مخوف خود به بند کشید .
زندان هایی بی سقف با زندانیانی عریان و به زنجیر کشیده از زن و مرد. او شیعیانی چون قنبر غلام امیرالمومنین علیه السلام و کمیل بن زیاد را به قتل رساند. عبدالرحمن ابی لیلی را به جرم توهین نکردن به امیر المؤمنین علی علیه السلام در زیر شلاق به قتل رساند و دست و پای یحیی بن ام طویل را که از یاران امام سجاد علیه السلام بود قطع کرد. آخرین کسی که به قتل رسانید، سعید بن جبیر از یاران نزدیک امام سجاد علیه السلام بود. او را به حضور فرا خواند و با او وارد مباحثه شد. زمانی که در برابر زبان شاگرد امام شکست خورد، دستور قتل او را داد.
سعید با شنیدن این حکم لبخند زد. حجاج پرسید: «برای چه چیز می خندی؟ شنیده ام چهل سال است نخندیده ای»
گفت: «خنده ام به جهت جرأت تو بر خداوند است و حلم خداوند بر تو» بعد ادامه داد:
«كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ و إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ»
حجاح گفت که او را پشت به قبله بکشید. سعید از قرآن تلاوت کرد که به هر طرف که رو کنید خدا آن جاست. حجاج دستور داد او را چون گوسفند ذبح کنند.
سعید بن جبیر دست به آسمان بلند کرد و دعا کرد: «بار خدایا پس از من حجاج را به کس دیگری مسلط نساز» (4)
این گونه حجاج پانزده روز بعد از قتل سعید، با دل درد و بی خوابی زجر کشید. هر بار که به خواب می رفت سراسیمه بر می خواست و می پرسید مرا با سعید بن جبیر چه کار بود؟ سر انجام در سن 54 سالگی در 13 رمضان به درک واصل شد.
منابع:
(1)نهج البلاغه خطبه 116
(2)سفینه البحار جلد 1
(3) آثار الباقیه- ابوریحان بیرونی
(4)الوقایع الحوادث به نقل از ناسخ التواریخ