به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
حجار بن ابجر عجلی
حجار بن ابجر در صدر اسلام وقتی از اسلام و همه گیر شدن آن در شبه جزیره ی عربستان شنید به پدرش گفت گمان می برم در مسلمان شدن سود و فایده باشد. پس به همراه پدرش به نزد عمر بن خطاب رفتند. حجر بعد از شنیدن سخنان عمر اسلام را پذیرفت ولی پدرش ترجیح داد چند صباح باقی مانده عمرش را به شکل قدیم بگذراند و تا آخر عمر بر دین نصرانی باقی ماند. پدر حجار کمی پیش از حکومت امیرالمومنین علیه السّلام و در کوفه و بر دین نصرانی وفات کرد.
حجار بن ابجر از اشراف کوفه و بزرگ قبیله بکر وائل بود. او پس از وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله وسلم با خلیفه اول و دوم و سوم بیعت نمود. او به دروغ بر علیه حجر بن عدی شهادت داد و باعث شد بهانه به دست معاویه لعنت الله علیه بیافتد و حجر را شهید کنند (تاریخ طبری- جلد پنجم- صفحه 250).
هنگامی که خبر بیعت نکردن امام حسینعلیه السّلام با یزید لعنت الله علیه به مردم کوفه رسید. عده ی زیادی از کوفیان به امام حسینعلیه السلام نامه نوشتند و حضرت را به سرزمین کوفه دعوت نموده و با ایشان بیعت کردند. حجار بن ابجر عجلی نیز از جمله ایشان بود. ولی پس از ورود عبیدالله بن زیاد به شهر کوفه و دادن وعده ی پول و ثروت به کوفیان، بسیاری از ایشان از جمله حجار بن ابجر به صف یاران عبیدالله پیوستند. او از جمله اولین کسانی بود که به مسلم بن عقیل پشت کرد و بقیه مردم را به ترک و تنها گذاشتن مسلم تشویق می کرد (تاریخ طبری – جلد ششم- صفحه 156).
در روز عاشورا عبیدالله بن زیاد، حجار را به همراه هزار نفر راهی دشت کربلا کرد و حجار در روز عاشورا از فرماندهان سپاه عمر سعد بود. ظهر عاشورا هنگامی که امام حسینعلیه السلام با لشکریان عمر سعد سخن می گفتند رو به حجار و چندی دیگر از کوفیان نمودند و او را به نام صدا زدند و فرمودند:« ای حجار بن ابجر و .... مگر شما برایم ننوشتید که میوه ها رسیده ، باغ ها سبز شده و نهرها لبریز گشته ، و اگر بیایی بر سپاهی که برایت آماده شده وارد خواهی شد. پس به سوی ما بیا؟» در این هنگام حجار کلام امام را انکار کرد و به بانگ بلند گفت:« نه این چنین نیست و ما نمی فهمیم که تو چه می گویی؟»
قلب اباعبداللهعلیه السّلام به درد آمد و فرمودند: «سبحان الله. به خدا قسم شما نوشتید و اکنون مرا دروغگو می خوانید» ( انساب الاشراف بلاذری جلد سوم).
پس از واقعه ی عاشورا، حجار تا مدتی مخفی زندگی کرد ولی هنگامی که مختار، پرچم خون خواهی امام حسینعلیه السلام را برداشت، به سپاهیان عبیدالله پیوست. در هنگام جنگ با مختار از فرماندهان ابن مطیع بود. او توسط احمر بن شمیط که از یاران مختار بود شکست سختی خورد و فراری شد. حجار بن ابجر خود را به مصعب بن زبیر رساند و با او پیمان بست (تاریخ الامم و ملوک جلد سوم).
حجار بار دیگر زمانی که مصعب با عبدالملک مروان وارد جنگ شد، این بار با زبیریان خلف وعده کرد و ایشان را به پیشنهاد ولایت اصفهان تنها گذاشت. او به همراه عده ی دیگری از مروانیان بعد از خیانت به مصعب در سال 71 هجری قمری به دیار اصفهان رفت و دیگر در تاریخ نامی از او نیامده است.