به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
دعاي عهد
دعاي عهد درون مايهاي بس بلند و دانستنيهايي ژرف دارد و در خداشناسي و امام شناسي رشتهاي نا گسستني است. در انس و الفت با يار غايب ازنظر و با کمالات زيبايي، در ترنّم و زمزمهي فراق، قلهّي مرتفعي است در بيان حال عاشق و درياي آرام و زلالي است براي پا نهادن به ساحل رستگاري و زورق آرامش بخشي است روي امواج پر خروش روزگار غيبت. هر بيت آن نامهي محب است به محبوب و هر کلمهي آن قطرهاي است از آب حيات. هر سطر آن پلّهاي براي سير به سوي وصال معشوق پرده نشين و هر حرف آن شمعي است فرا راه دلسوختهي دلداده در جستجوي منزل يار. در صدف دعاي زيباي عهد مرواريدهايي است گران سنگ و خيره کننده. گزيدههايي را با هم ميخوانيم:
مرواريد 1: اين گوهر گران بها نام هاي گوناگون و بزرگ خداوند است که متعهّد (کسي که دعا ميخواند و پيمان ميبندد) آنها را بر زبان ميراند و با دل و جان به معبود يکتا روي ميآورد و نام هايي چون: پروردگار نور عظيم، خداوند آن تخت بلند مرتبه، خالق درياي پر خروش، فرود آورندهي تورات و انجيل و زبور، آفرينندهي سايه و گرما، فرو فرستندهي قرآن بزرگ، آفريدگار فرشتگان و قدسيان.
اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ ...
مرواريد 2: دعا کننده به ياري نامهايي، خواستههايش را از خداوند مسألت ميدارد و نامهايي مناسب با نامهاي عيني او و از آن جمله، نام بزرگترش، امام زمان عليه السّلام: روي و وجه خداي، پرتو روي او، روشني دهندهي آسمان و زمين، حسن آفرين اسلاف و اخلاف، زنده و زنده کننده و ...
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ ...
مرواريد 3: غزل سراي سوخته دل خداوند را پيک مطمئن ميداند و حضرت او را ميخواند تا درودهاي بيکران و بي شمار را از سوي او و ديگر ايمانيان شرق و غرب و دشت و صحرا و دريا و هر نقطه و قطر زمين، به آستان سرور مهربان برساند.
اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ ...
مرواريد 4: عاشق دل باخته، پس از انس و دوستي با نامهاي خداوند و کسب قداست و طهارت به نشان عهد مجدد و پيمان
جاودانهي مهر، دست يار دور از ديده را ميفشارد و ميثاق دوام ميبندد که جوي باريک و کم مقدار خود را به درياي بي کران دل او پيوند دهد و ميخواند که:
در ازل بست دلم با سر زلفت پيوند تا ابد سر نکشد و ز سر پيمان نرود
اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ ...
مرواريد 5: پس از آسودگي از پيمان و اميد به پذيرفته شدن آن در دربار سلطان وفا از پروردگار ميطلبد که او را در راستاي فرمان آن بزرگ، يار و ياور و مدافع و شتابنده و در تحقق آرمان بزرگ وي عامل دستورات و پشتيبان اهداف او و کوشا و شهيد راهش سازد.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ ...
مرواريد 6: اگر عاشق دلداده در حيات خود به وصال محبوب نرسيد، آرزو ميکند که در رستاخيز ظهور، پا در رکاب، در خدمب مولايش باشد، کفن بر تن، شمشيرو نيزه به دست، لبيک گويان سر از خاک بردارد و دعوت امامش را پاسخ گويد.
اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي ...
مرواريد 7: در اين مرحله، متعهد به اوج مهر و محبت و تغزل با محبوب رسيده در تب ديدار ميسوزد و زمزمه ميکند: پروردگار من! ديدار رستگار آن مهر ستوده را بر چشم بي فروغ من سرمه کن و در ظهور او بشتاب ، به راه او راهيام کن، بر نفوذ امرش بيافزاي. نيرويش را فزوني بخش. مردگان را با دم مسيحايي او زنده بدار و ستمديدگان و بي پناهان را پناه ده.
اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ ...
مرواريد 8: او که در ژرفاي محبت محبوب غرق شده، با ابزار بزرگي که هم نامي محبوبش با سيد رسل و عقل کل است، به مسألت و جستجو ميرود و بدان سربلندي حق و فروماندگي باطل را ميطلبد. براي مظلومان پناه ميخواهد، احياي احکام و قوانين فراموش شدهي آيين خدا را آرزو ميکند، سنتها و روش رها شدهي پيامبر صلّي الله عليه و آله را در چشم انداز خود ميبيند و تمامي اين آرمانها را به دست امام غايب فراهم مييابد.
فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ ...
مرواريد 9: در پايان اين وصال شيرين، چنين راز و نياز ميکند: خدايا! پيامبرت محمد صلّي الله عليه و آله و سلم را با ديدار او خشنود و با پريشاني ما ترحم فرما. با حضور او به اندوه امت اسلامي پايان ده و در برپايي دولت کريمه اوشتاب کن؛ که اگرمردمان او را دور مي بينند، ما آن را نزديک ميبينيم.
اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ ...
مرواريد 10: همراه با جملههاي وداع، سوختهي محروم از ديدار يار، در تلاطم اندوه و غم، دست بر پاي خود ميزند و خطاب به يار ديرينه و نا ديدهاش ميگويد: بشتاب اي بهار دلها بشتاب؛ اي مولاي من؛ اي خداوندگار زمان.
الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ.