به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
دلها در تب وتاباند
گرادگرد بستر شلوغ گشته
مبادا اتفاق بیفتد... نکند داغدار شویم
ما بی او چه کنیم؟؟؟ گرد یتیمی برسرمان
وای خدایا...
حسنین علیهماالسّلام در گوشهای زانوی غم بغل کردهاند.
فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها از پس پرده حال پدر را جویا میشود.
اندوه، سراسر وجودش را فراگرفته اما هنوز دل خوش آن است که پدر زنده است.
علیّ بن ابیطالب علیهالسّلام این یار دیرین و این جان سپار رسول، اکنون در کنار بستر، زانوی غم در برگرفته که کاش میشد باز هم جان خویش را سپر جان او
میساخت اما چه کند که این تقدیر باری تعالی است و زمان خداحافظی...
چگونه دل کَند که علی علیهالسلام نفس پیغمبر است و با چشم خویش میبیند که جانش میرود
همه میدانند رفتنش آغاز مصیبت است و امتحان امّت و پایان روزهای عزت و شکوه بنیهاشمی...
پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز نگاهی به علی علیهالسلام میافکند. او نیز میداند که پس از او روزهای سختی بر علی علیهالسلام خواهد گذشت روزهای تنهایی، روزهای سلام بیجواب؛ حتی در آخرین ثانیهها... سنگینی سایههای سنگین نامسلمانان مسلمان نما بر سینهاش سنگینی میکند.
پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از سویی نگران امّت خویش است و از سوی دیگر نگران اهلبیت خویش و رفتار امّت با ایشان.
از آن رو قلم وکاغذی طلب میکنند تا بنویسند آنچه وسیلهی نجات امّت است در واپسین ثانیهها تا شاید اندکی دل خستهاش آرام گیرد و با خیال آسوده به دیدار حق شتابد. امّا یک زبان حرام خورده و نابخردی از آن سو فریاد زد:
«رهایش کنید که او در حال احتضار است و هذیان می گوید وکتاب خدا برای ما کافی است.»
آخر کسی نبود تا همان جا بر دهانش کوبد که این چه نسبت ناسزایی است که بر رسول خاتم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میزنی که خدا در همان کتابش در وصفش این گونه فرمود:
گرادگرد بستر شلوغ گشته
مبادا اتفاق بیفتد... نکند داغدار شویم
ما بی او چه کنیم؟؟؟ گرد یتیمی برسرمان
وای خدایا...
حسنین علیهماالسّلام در گوشهای زانوی غم بغل کردهاند.
فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها از پس پرده حال پدر را جویا میشود.
اندوه، سراسر وجودش را فراگرفته اما هنوز دل خوش آن است که پدر زنده است.
علیّ بن ابیطالب علیهالسّلام این یار دیرین و این جان سپار رسول، اکنون در کنار بستر، زانوی غم در برگرفته که کاش میشد باز هم جان خویش را سپر جان او
میساخت اما چه کند که این تقدیر باری تعالی است و زمان خداحافظی...
چگونه دل کَند که علی علیهالسلام نفس پیغمبر است و با چشم خویش میبیند که جانش میرود
همه میدانند رفتنش آغاز مصیبت است و امتحان امّت و پایان روزهای عزت و شکوه بنیهاشمی...
پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نیز نگاهی به علی علیهالسلام میافکند. او نیز میداند که پس از او روزهای سختی بر علی علیهالسلام خواهد گذشت روزهای تنهایی، روزهای سلام بیجواب؛ حتی در آخرین ثانیهها... سنگینی سایههای سنگین نامسلمانان مسلمان نما بر سینهاش سنگینی میکند.
پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم از سویی نگران امّت خویش است و از سوی دیگر نگران اهلبیت خویش و رفتار امّت با ایشان.
از آن رو قلم وکاغذی طلب میکنند تا بنویسند آنچه وسیلهی نجات امّت است در واپسین ثانیهها تا شاید اندکی دل خستهاش آرام گیرد و با خیال آسوده به دیدار حق شتابد. امّا یک زبان حرام خورده و نابخردی از آن سو فریاد زد:
«رهایش کنید که او در حال احتضار است و هذیان می گوید وکتاب خدا برای ما کافی است.»
آخر کسی نبود تا همان جا بر دهانش کوبد که این چه نسبت ناسزایی است که بر رسول خاتم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم میزنی که خدا در همان کتابش در وصفش این گونه فرمود:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی* اِن هُوَ اِلَّا وَحیٌ یُّوحَی
او هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید و هر آنچه میگوید نیست مگر وحی که بر او نازل میشود
و اگر نبود کلام او در کنار این کتاب، که تو با خرد اندک و بیمقدار خویش چه میدانستی از تأویل وتفسیر آیات کتاب خدا؟
اما سایهی نحس گوینده قدرت سخن را از همه ربوده بود...
و این گونه آخرین کلام رسول مِهر، برای همیشه ناگفته ماند...
کلامی که شاید اگر نوشته میشد برای همیشهی تاریخ، چراغ ره گمشدگان هدایت بود وختمی بر دهان منافقان و نامسلمانان و بسته گشتن باب بیحرمتی به آل الله وآل رسول صلّیاللهعلیهوآله؛ امّا شد آنچه نباید میشد و مصیبتنامه آغاز گشت...
آتشی بر پا شد که نخستین شعلههایش درِ خانهی علی علیهالسّلام را سوزاند و پهلوی همسرش را شکست و زبانه کشید تا فرق علی علیهالسّلام وآنگاه جگر امام مجتبی علیهالسّلام را سوزاند و پس از آن خیام حسین بن علیّ علیهالسّلام را درکربلا...
و هر روز شعلهورتر گشت تا امروز که هر شیعه و محبّ علی علیهالسّلام را در هر جای عالم به آتش میکشاند.
اما دریغ که این شعلهها نور خدا را تضعیف نکرده و به خاموشی نکشاند که خدا خود در کتابش فرمود:
اما سایهی نحس گوینده قدرت سخن را از همه ربوده بود...
و این گونه آخرین کلام رسول مِهر، برای همیشه ناگفته ماند...
کلامی که شاید اگر نوشته میشد برای همیشهی تاریخ، چراغ ره گمشدگان هدایت بود وختمی بر دهان منافقان و نامسلمانان و بسته گشتن باب بیحرمتی به آل الله وآل رسول صلّیاللهعلیهوآله؛ امّا شد آنچه نباید میشد و مصیبتنامه آغاز گشت...
آتشی بر پا شد که نخستین شعلههایش درِ خانهی علی علیهالسّلام را سوزاند و پهلوی همسرش را شکست و زبانه کشید تا فرق علی علیهالسّلام وآنگاه جگر امام مجتبی علیهالسّلام را سوزاند و پس از آن خیام حسین بن علیّ علیهالسّلام را درکربلا...
و هر روز شعلهورتر گشت تا امروز که هر شیعه و محبّ علی علیهالسّلام را در هر جای عالم به آتش میکشاند.
اما دریغ که این شعلهها نور خدا را تضعیف نکرده و به خاموشی نکشاند که خدا خود در کتابش فرمود:
یُرِیدُونَ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفوَاهِهِم وَ یَأبَی اللهُ اِلَّا أَن یُّتِمَّ نُورَهُ وَ لَوکَرِهَ الکَافِرُونَ
... خدا نورش را تمام می کند هرچندکافران را خوش نیاید
و نمیدانم آنان که دم از "حَسبُنا کِتابَ الله" میزنند، چرا این آیه را در کتاب خدا ندیدهاند؟
آری؛ روزی خواهد رسید که آخرین خورشید سلالهی آفتاب، از پس پردهی غیبت برون آید وکور کند چشمان هر کوردل و خاموش کند آتش فتنه افکنان تاریخ را...
به امید آن روز...
آری؛ روزی خواهد رسید که آخرین خورشید سلالهی آفتاب، از پس پردهی غیبت برون آید وکور کند چشمان هر کوردل و خاموش کند آتش فتنه افکنان تاریخ را...
به امید آن روز...
با عرض تسلیت به محضر امام عصر عجلاللهتعالیفرجهالشریف و شما همراهان ارجمند، دعوت میکنیم که صدوپنجاهوهشتمین شماره مجله الکترونیک ۱۸۴۱را مطالعه نمایید.