به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
روز نیایش
مرغ دلم بر سینه می کوبد وبی تابی می کند، این روز ها سیاه خانه ی دلم هوای آبی های پاک را کرده است.
باید قفل غرور از سینه بردارم، باید زنجیر گناه از پاهایش باز کنم و آرزو کنم که ای کاش پرواز را فراموش نکرده باشد.
ندایی در گوشم زمزمه می کند که امروز وقتش فرا رسیده است،امروز رحمت خداوندی را نادیده نگیر، چرا که امروز روز بخشش است.
امروز روزی است که در آن پدرت آدم ابوالبشر بعد از چهل روز توبه و سجده بخشیده شد.(1)
امروز همان روزی است که ابراهیم خلیل الله ندای عرفت سرداد.(2) حالا وقتش است، مرغ دلت را پرواز بده به سوی مکانی مقدس، مکانی که حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم با علی علیه السلام از آن جا به غدیر رفت و حسینعلیه السلام با تمام هستی اش به کربلا...
امروز روز استجابت دعا است، روزی است که مولایت امام زین العابدین علیه السلام سائلی را فرمودند: « وای بر تو آیا در این روز از غیر خدا تقاضا می کنی؟»
امروز روز دعاست و آگاه باش دعا بر فقر و عشق بنا شده است. پس از ریسمان دعا بالا برو و دست نیازمندت را به سویش دراز کن، نه فقط برای گرفتن حاجت، بلکه دست پر مهرش را بگیر و بالا برو .
بالا برو تا آن جا که می توانی بالا برو تا رخ در رخ خوبی مطلق شوی.
پایم اسیر خاک است، دستم از سرزمین رحمت کوتاه و جسمم سنگین تر از آن که توان پرواز داشته باشد. شکستن قفل غرور اما آسان است.
پس دل سر گشته ام را پرواز می دهم به سرزمینی که سرزمین اشک و دعاست. سرزمینی که پروردگارم به خاطر اشک ها و دعا های زائرانش به فرشتگان بارگاهش مباهات می ورزد. آری، عرفات سرزمینی است که در آن گناهان بخشیده می شود.(3)
و چه لذتی دارد پرواز در آسمان دعا و زمزمه کردن به همراه کسی که صدای دعایش از عرفات تا کربلا شنیده شد و هنوز شنیده می شود.
پروردگارا! تنها تو را پرستش می کنم و از تو می خواهم که هیچ قدرتی نمی تواند مانع بخشش چون تو بخشاینده ای گردد.
تو را می خوانم و می دانم که پاسخم را به زیبا ترین شکل خواهی داد.
پروردگارا از تو خواستم و تو به اشارتی عزتم بخشیدی. در بیماری خواندمت و تو شفایم دادی.
درهای نعمتت را چنان بر من گشودی که هیچ حساب گری را توان شمارش نیست و من... و من در مقابل وعده دادم و خلف وعده کردم و تو نادیده گرفتی.
من آنم که بد کردم با علم آن که بدی می کنم و تو عاشقانه آمرزیدی.
بارها پیمان بستم و پیمان شکنی کردم و تو بازهم یاری ام دادی. هر آن کس آن چه من کردم می دانست، مهلتم نمی داد و من را از خود دور می کرد، اما من باز به سوی تو آمدم که جز تو پشتیبانی ندارم و چگونه نا امید باشم در حالی که چون تویی امیدم می باشد.
پروردگارا مرا از سایه رحمتت بیرون مکن و بر من روزی حلال ارزانی دار. خداوندا بی نیازی را به نفسم عطا کن که سخت نیازمندم.
یقین را در دلم افکن که راه بس تاریک است. اخلاص را در عملم قرار ده که پاهایم بس لرزان است.
پروردگارا جسم و دینم را سلامت بخش. و مرا از آتش خشمت در امان دار که: لا رب لنا غیرک
منابع:
(1) سوره ی بقره آیه 37
(2) تفسیر البرهان علامه سید هاشم بحرینی
(3) مستدرک الوسائل جلد دوم صفحه ی 168