به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
اَلْمُمْتَنِـعُ مِنَ الاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ، وَ مِنَ الاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الاَوْهامِ الاِحاطَةُ بِهِ
وقتی خداوند شبیه چیزی نبود و معقولش را در فکرها روشن کرد و موصول را در قلبها؛ حالا میخواهیم خداوند را با جملات سلبی تعریف کنیم. اولین جملهی نگاتیوی (1) برای خداوند که ترجمهاش تقریباً میشود:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (2)
این جمله است:
اَلْمُمْتَنِـعُ مِنَ الاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ
ممتنع یعنی محال است، یعنی شدنی نیست. رؤیت او از دیدهها ممتنع است. یعنی دیدهها نمیتوانند خدا را ببینند. چون دیدهها آن چیزهایی را که جنبهی جسمی دارد را میبینند. چیزهایی که هم جوهر دارد و هم عَرَض دارند. در حالی که خداوند جوهر و عَرَض را خلق کرده است و عقلاً نمیشود، خداوند جوهر و عرض خودش باشد که اگر باشد، خودش هم مخلوق میشود. اینکه خدا جوهر موجودات فیزیکی قائم به ذاتند، عرض صفات و خصوصیات آن جوهرها هستند.
جسم که دارای بُعد طول و عرض است، جوهر است؛ رنگِ جسم، شکلِ جسم و اندازهیِ جسم، همهی اینها مربوط به عَرَض میشوند که به آنها اعراض میگویند، در منطق و فلسفه مطرح است. در خود اصطلاحات دینی ما هم لفظ جوهر و عَرَض به کار برده شده است. مانند حدیث امام صادق علیهالسلام که فرمودهاند:
العُبودِیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّةُ (3)
بنابراین
اَلْمُمْتَنِـعُ مِنَ الاَبْصارِ رُؤْيَتُهُ
یعنی دیدن خداوند توسط بصرها، محال است. یعنی خداوند با چشم دیدنی نیست. به دلیل اینکه آن چیزهایی که دیدنی هستند، یا جسماند و یا ذات؛ یعنی یا جسماند و یا اعراض جسماند و قابل دیدن هستند. اما وقتی که ممتنع بود از ابصار، رؤیت او آنوقت یعنی مانند چیزی نیست.
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ (4)
جملهی
وَ مِنَ الاَلْسُنِ صِفَتُهُ
بالاتر از آن است. یعنی زبانها ممتنع است از توصیف خداوند؛ چون زبان چیزی را توصیف میکند که میبیند و میشناسد. وقتی که چشمها نمیتوانند آن را ببینند، زبانها هم نمیتوانند او را توصیف کنند. فکرها که میتوانند خوب درباره او کار کنند، نه
وَ مِنَ الاَوْهامِ الاِحاطَةُ بِهِ
منظور از اوهام در اینجا، تمام مدارک عقلی است. این بحث را دقت کنید! مدارک عقلی چیست؟
در تقسیمات منطقی، مدارک عبارتند از مدارک حِسی مانند: حِس بینایی، حِس چشایی، حِس بویایی، حِس لاسمه و حِس شنوایی؛ پس ما احساس داریم و میفهمیم. اگر در احساس هم نفهمیم، گاهی تعقل میکنیم و میگوییم: عَلیالقائده، فلان کهکشان و یا مثلاً کرهی مریخ باید اینجوری باشد عقلاً؛ آنوقت در اینجا گاهی حالت احساس داریم، مثل اینکه میبینیم شما الان اینجا نشستهاید؛ گاهی هم تخیّل داریم. تخیّل یعنی بعد از اینکه چشممان را بستیم و رفتیم در جلسه بعدی، قیافهی شما را که اینجا نشستهاید و بلوز سبز پوشیدهاید را در تخیّلمان میآوریم، این را میگویند: تخیّل.
پس یا خیال داریم یا توهّم؛ توهّم یعنی وقتی رفتیم جلسه، یادمان میآید که آقای زید به ما گفته بود، من به شما علاقه دارم. وقتی به ما گفت: دوستت دارم، یعنی محبّت جزیی به من ابزار کرد، این را میگویند: توهّم.
یک تعقل هم داریم. تعقل عبارت است از صورت کلی یا معنای کلی. صورت کلی مثل اینکه میگوییم: کتاب؛ کتاب صورت کلی و عقلیِ کتاب است. یا مثلاً میگوییم: انسان؛ انسان صورت کلی یک انسان است. برای معنای کلی هم مثلاً میگوییم: محبّت، دشمنی، حُبّ، بغض که اینها کلی هستند.
پس یک وقت میگوییم: محبّت آقای زید، که آن میشود: توهّم. یک وقت میگوییم: محبّت کل، که میشود: تعقّل. یک وقت میگوییم: قیافهی این علی آقا، میشود: تخیّل؛ یک وقت میگوییم: قیافهی یک انسان، میشود: تخیّل و صورت کلی که میشود: تعقّل. پس مدارک حِسی، سه تا هستند به چهار اسم.
پایینتر سطح آن، احساس است با حواس پنچگانه؛ بعد یک سطح بالاتر، تخیّل و توهّم است. تخیّل صورت جزیی و توهّم معنای جزیی میباشد. سطح بالاتر از آنها، تعقّل است که یعنی کلیّت صورت و معنا. خوب در اصطلاح عمومی و روایات گاهی اوهام که جمع وهم است به تمام این مدارک گفته میشود. اینجا یکی از آنها است.
وَ مِنَ الاَوْهامِ الاِحاطَةُ بِهِ
محال و ممتنع است از اوهام؛ این اوهام یعنی وهمها، عقلها، خیالها و احساسها احاطه به خداوند حتا از نظر فکری هم ندارند. دقت کنید! ما الان از نظر بیرونی، قدرت بر اینکه این میز بزرگ را بلند کنیم نداریم. اما از نظر تعقلی قدرت داریم، فکر میکنیم این بزرگ را میتوانم بلند بکنم وَلو این که روی دستمان بلند نکنیم. توی ذهنمان میگویی: من الان این دو تا میز را بلند میکنم و تا سقف آسمان میرسانم، اینها توهّم و تعقل و تخیّل است.
در اینجا حضرت میفرمایند: ممتنع است از اوهام، احاطه به خداوند، یعنی هیچ درجهای از درجات ادراکات نمیتواند به خدا احاطه پیدا کند. الان ما به OH2 از وهمی و خیالی، میتوانیم از نظر وهمی، احاطه پیدا کنیم. علمش را داریم اما از نظر قدرت خارجی، عمل آن را نداریم. اما به ارادهی خداوند نه قدرت خارجی و نه علم خارجی داریم. لذا درباره خداوند نمیتوانیم احاطه پیدا کنیم. ائمه اطهار و پیغمبر علیهمالسلام و قرآن به ما گفتهاند:
تَفَكَّروا في كُلِّ شَيءٍ، وَ لا تَفَكَّروا في ذاتِ اللّه (5)
درباره هر چيزى تفکر، اما در ذات خدا تفکر نکنید.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
منابع
1) منفی، متضاد پوزیتیو؛ به نقل از فرهنگ لغت معین
2) الشوری (42) آیه 11
3) تفسير الصافي، ج4، ص: 365
4) الشوری (42) آیه 11
5) كنز العمّال : 5704