به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
وفاداری تا پای جان
در سال پنجاه هجری قمری معاویه لعنه الله ، برادر خوانده ی سفاک خود به نام زیاد ابن ابیه لعنت الله علیه را حاکم کوفه نمود. او که به دشمنی با امیرالمومنین علیه السّلام معروف بود، آشکارا به دشمنی با حضرت پرداخت و دستور لعن و سبّ حضرت را صادر کرد. حجر بن عدی و یارانش به سختی اعتراض کردند.
زیاد همگی ایشان را دستگیر کرد و منتظر فرمان معاویه ماند. معاویه اعلام کرد که ایشان را در انتخاب مرگ و یا لعن و بیزاری از امیرالمومنین علیه السّلام آزاد بگذارد. از ان جایی که حجر و یارانش تسلیم نشدند و سبّ امیرالمومنین علیه السّلام را نگفتند، پس حجر و پنج نفر از یارانش را به شهادت رساند و پنج تن دیگر را به نزد معاویه فرستاد (الدینوری- الاخبار الطوال – صفحه 224).
عبدالرحمن بن حسان بن عنزی جزو این افراد بود. هنگامی که او را به نزد معاویه آوردند. معاویه لعنت الله علیه از او پرسید: «بگو ببینم ای برادر ربیعه درباره ی علی چه می گویی؟»
عبدالرحمن پاسخ داد: «مرا رها کن و به حال خود بگذار و از من سوالی مپرس که این سکوتِ من برای تو بهتر است».
معاویه فریاد زد: «به خدا سوگند که تو را رها نمی کنم تا در مورد علی بگویی».
پس عبدالرحمن گفت: «گواهی می دهم که علی علیه السّلام از کسانی بود که همواره خدا را یاد می کرد. همواره امر به معروف و نهی از منکر می نمود و از مردم در می گذشت».
معاویه لب به دندان گزید و دوباره پرسید: «در مورد عثمان چه می گویی؟»
عبدالرحمن گفت: «او نخستین کسی بود که باب ستم را گشود».
معاویه لعنت الله علیه خشمگین گفت: «بدان که خود را به کشتن دادی».
سپس نامه ای به زیاد نوشت که: «این عنزی بدترین کسی است که به نزد تو می فرستم آن کیفری که شایسته ی اوست به او بده و او را به بدترین وضع ممکن بکش مگر آن که از حرف خود باز گردد و از علی بد بگوید».
عبدالرحمن با این که در قبیله ی خود از نفوذ فراوانی بهره داشت ولی هیچ گاه برای نجات خود از این اعتبار استفاده نکرد. عبدالرحمن را به نزد زیاد فرستادند. زیاد او را به محلی به نام قس الناطف فرستاد که در نزدیکی کوفه است و به امید آن که شاید عبدالرحمن تا آخرین لحظه از بیم مرگ از امیرالمومنین علیه السّلام بیزاری بجوید او را زنده نگه داشت و سرانجام این یار امیرالمومنین علیه السّلام را زنده به گور کرد (الغدیر فی الکاب و السنه والادب- جلد 9 صفحه 176).