به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
عثمان بن حنیف
نامش عثمان بن حنیف بن واهب اوسی انصاری بود. مادر وی ام سهل نام داشت و از صحابهی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به شمار میرفت. عثمان در جنگ احد شرکت داشت و راوی احادیث رسول خدا صلّی الله علیه و آله وسلم بود. بعد از شهادت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و وقایع غصب خلافت، عثمان و برادرش سهل جزو اولین کسانی بودند که به سوی امیرالمومنین علیه السّلام برگشتند و از بیعت خود با خلیفهی اول برائت نمودند. این دو برادر را در جملهی شرطه الخمیس یعنی یاران نزدیک امیرالمومنین علیه السّلام آورده اند (اختیار معرفه الرجال شیخ طوسی جلد اول).
از آن جایی که عثمان بن حنیف مردی کار آزموده و با بصیرت بود، در دوران خلیفهی دوم ماموریت یافت که برای امور اقتصادی به عراق سفر کند. او نیز با کسب اجازه از امیرالمومنین علیه السّلام برای اندازه گیری زمین های عراق و گرفتن خراج مردم راهی عراق شد.
با آغاز حکومت امیرالمومنین علی علیه السّلام، امام او را والی شهر بصره نمودند. در بصره بود که عثمان بن حنیف از طرف جمعی از جوانان شهر به مهمانی مجللی دعوت شد و نامهی معروف امیرالمومنین علیه السّلام به عثمان برای پرهیز از هرگونه تجمل گرایی در این زمان نوشته شد (نامه ۴۵ نهج البلاغه).
هنگامی که جنگ جمل اتفاق افتاد. عثمان به پیشنهاد احنف بن قیس برای جنگ آماده شد ولی از آن جایی که دوست نداشت آغازگر جنگ باشد منتظر نامهی امیرالمومنین علیه السّلام شد. امیرالمومنین علیه السّلام در نامهی خود از عثمان خواسته بودند که با توجه به شکستن پیمان توسط طلحه و زبیر نخست ایشان را به اطاعت خدا و وفای به پیمانشان بخواند اگر قبول نکردند با ایشان به جنگ بپردازد. عثمان بعد از خواندن این نامه و نتیجه نگرفتن مذاکرات، آمادهی جنگ شد.
میان دو طرف جنگ شدیدی رخ داد و در پایان با شروطی صلح کردند و قرار شد تا رسیدن امیرالمومنین علیه السّلام از جنگ خودداری کنند. طلحه و زبیر به این صلح نامه وفادار نماندند و شبانه حمله کرده و یاران عثمان بن حنیف را غافلگیر کردند. سپس خود عثمان را کتک زده و موهای سر و ابرو و تمام صورت او را تراشیدند. پس او را به همراه هفتاد تن از یارانش به نزد عایشه بردند. عایشه قصد داشت دستور قتل ایشان را صادر کند ولی عثمان بن حنیف او را از انتقام برادرش که در آن زمان والی مدینه بود ترساند و عایشه از ترس آن که سهل از خانوادهی ایشان در مدینه انتقام بگیرد از کشتن عثمان منصرف شد.
اما عایشه به طلحه و زبیر دستور داد تا هفتاد یار عثمان را سر بریدند. عثمان از دست ایشان فرار کرد و خود را به امیرالمومنین علیه السّلام رساند. هنگامی که به حضرت رسید از شدت شرم و اندوه به گریه افتاد. امیرالمومنین علی علیه السلام او را دلداری دادند و سه بار فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون (اعیان الشیعه الامین جلد هشتم). عثمان بن حنیف پس از پایان جنگ جمل در کوفه ساکن شد و به علت کهولت سن و بیماری نتوانست دیگر در جنگی شرکت کند و تا زمان خلافت معاویه لعنت الله علیه زنده ماند.