به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
لباس پوشیدن ----- تلنگر
دیگر واقعاً پدر همه را درآورده بود. هر هفته پنجشنبهها برای رفتن به جلسه هفتگی وعظ شب جمعه، كارش این بود كه لباسهایش را بیرون بریزد و به زمین و زمان غر بزند. دست آخر هم بعد از اینكه همه را به ستوه میآورد در را محکم میبست و میگفت: «اصلاً ن میروم.»
پشت در بستهی اتاقش، فرصت تازهای پیدا كرد تا با خودش خلوت كند. به لباسهایش نگاه كرد كه از در و دیوار آویزان بودند، به دفتر یادداشت جلسهاش كه روی صندلی افتاده بود و.... به فكر فرو رفت. به این فكر كرد كه حالا پشت در اتاقش، عزیزترین كسانش را رنجانده است. جای اغماض نبود، روز همه را خراب كردهبود. دفتر یادداشتش را برداشت. چشمش به یكی از یادداشتهایی كه در جلسات قبل برداشتهبود، افتاد.
پیامبرصلی الله علیه و اله فرمودند:
«كسیكه در راه طلب علم قدم بردارد، خداوند او را در راهی بهسوی بهشت قرار میدهد و ملائكه با خرسندی بالهایشان را برای طالب علم فرو میافكنند.» (اصولكافی مترجم، ج ۱،ص ۴۲، ح ۱)
با خودش فكر كرد، دارد چه چیزی را با چه چیزی معامله میكند؟! شك نداشت كه ضرر كردهاست. اینكه، با ارزشترین داراییهای زندگیش را، دوستانش، پدر و مادرش، نابترین حرفهای آسمانی را و دعوت مولایش را از دست بدهد، به قیمت هر چه كه باشد، ضرر كردهاست.
با خود زمزمه كرد:
«أعوذ بِالله مِنُ الشَیطانِ الرُجیم بسم الله الرحمن الرحیم. وُالعُصْر إن الِانسانُ لَفی خُسر. الا الذینُ آمنوا وُ عُمِلوا الصالِحاتِ وُ تَواصَوا بِالحُقِ و تَواصَوا بِالصَبرِ.» (سوره عصر.)
«مگر آنان كه به خدا ایمان آورده عمل صالح انجام دادند و یكدیگر را به درستی و صبر سفارش كردند.»
یكی از لباسهایش را برداشت. مرتب و تر و تمیز، با اینكه خیلی چیزها دلش را وسوسه میكرد، اما صبر كرد. راه درست را یافتهبود.
حالا فقط یك چیز باقیماندهبود. اینكه دلخوری پیش آمده را از دل اعضای خانواده در بیاورد.
فكر میكرد تازه معنی این حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام را فهمیدهاست كه:
«فِكرُ ساعَةٍ قَصیرَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةٍ طَویلَةٍ. فكر كردن ساعتی كوتاه بهتر از عبادت طولانی است.» (فهرست غرر و درر، ص ۳۱۵، شماره ۶۵۳۷)
باید عجله میكرد، میخواست هر طور شده خودش را به جلسه وعظ برساند.