به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِي
جنگ احد که در پانزدهم شوال اتفاق افتاد دو قسمت داشت. در قسمت نخست، مسلمانان به رهبری حمزه و امیرالمومنین علیهما السّلام توانستند سپاه کفر را شکست دهند و کفار عقب نشینی کردند. ولی در قسمت دوم – بنا بر مشهور- گروهی از مسلمانان که شاهد شکست و فرار کردن کفار بودند دستور پیامبر صلّی الله علیه و آله مبنی بر ترک نکردن منطقه ی نظامی خویش را فراموش کرده و برای به دست آوردن غنایم به پایین درّه هجوم آوردند. در این هنگام خالد بن ولید از فرصت استفاده کرده و به مسلمانان حمله کرد و این خود باعث شکست مسلمانان گردید.
از طرفی شایعه شهادت پیامبر صلّی الله علیه و آله مسلمانان را هراسان کرده و عده ی زیادی از ایشان دست به عقب نشینی زدند. در این هنگامه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در میدان احد تنها ماندند و جز گروه اندکی بر دور ایشان باقی نماند.
در این میان امیرالمومنین علی علیه السّلام از جهل مردم اندوهگین شده و با شجاعت از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دفاع می کردند. امیرالمومنین علیه السّلام پیشاپیشِ آن حضرت شمشیر می زدند و دشمنان را از اطراف ایشان پراکنده می کردند.
از طرفی شایعه شهادت پیامبر صلّی الله علیه و آله مسلمانان را هراسان کرده و عده ی زیادی از ایشان دست به عقب نشینی زدند. در این هنگامه رسول خدا صلّی الله علیه و آله در میدان احد تنها ماندند و جز گروه اندکی بر دور ایشان باقی نماند.
در این میان امیرالمومنین علی علیه السّلام از جهل مردم اندوهگین شده و با شجاعت از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دفاع می کردند. امیرالمومنین علیه السّلام پیشاپیشِ آن حضرت شمشیر می زدند و دشمنان را از اطراف ایشان پراکنده می کردند.
هنگامی که در کارزار احد عرصه بر امیرالمومنین علیه السّلام تنگ گشت، ایشان غلاف شمشیر خود را از وسط شکستند تا کفار بدانند که ایشان تا آخرین لحظه دست از مبارزه بر نمیدارند و فریاد زدند: «با این شمشیر آنقدر می جنگم تا کشته شوم».
لشکر دشمن قدری عقب نشست و امیرالمومنین علیه السّلام خود را به بالای سر پیامبر صلّی الله علیه و آله رساندند که از شدت ضعف بیهوش شده بودند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله کمی بعد به هوش آمدند و از ایشان موقعیت دشمنان و مسلمانان را سوال کردند و امیرالمومنین علیه السّلام وضعیت را برای ایشان شرح دادند. ناگهان نگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله به یگ گروه از دشمنان افتاد که به سوی او می آمدند.
پس فرمودند: «ای علی این ها را از من دور کن.» امیرالمومنین علیه السّلام به تنهایی به سوی آنان حمله کرده و از چپ و راست انها را زدند تا فرار کردند. آن گاه صدای مهربان رسول خدا صلّی الله علیه و آله او را به خود آورد که می فرمودند: «یا علی! در آسمان مدح تو گویند آیا می شنوی؟ فرشته ای به نام رضوان می گوید: لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی جز علی نیست».
پی نوشت:بحار الانوار - علامه مجلسی- بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج108، ص: 278