به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
بخش اول محلقات خطبه فدک
در اين جا، ابوبكر عبداللّه بن عثمان، در پاسخ [فاطمه عليهاالسلام] گفت: راست گفتى اى دخت رسول خدا! هر آينه پدرت به ايمانيان، عطوف بود و بزرگوار و شفيق و مهربان و بر كافران، عذاب دردناك بود و كيفر بزرگ. اگر نسبت او را بنگريم، مى بينيم پدر توست نه ساير زنان و برادر پسرعموى توست نه ديگر دوستان صميمى. پيامبر تنها او را براى صميميت خود برگزيد و او را بر كارهاى بزرگ، كمك و مساعدت نمود.
جز افراد خوش بختِ سعادتمند، شما را دوست نمى دارد و جز شقىِّ بدبخت و دور از خدا، خشم شما را به دل نمى گيرد وشمايان خاندان پاكيزه ى رسول خداييد و نيك خويان برگزيده ى او. شماييد راهنمايان ما به سوى خير و راهبران ما به سوى فردوس برين.
بخش دوم محلقات خطبه فدک
و تو اى برگزيده ى بانوان و اى دختر برترين پيامبران! در گفتارت راستگو و در دانش و خردت پيشتازى! از حقّ خود بازداشته نيستى و در صداقت تو ترديدى نيست. خدا را! كه من از انديشه و رأى رسول خدا تجاوز نكرده ام و كارى بی اجازه اش مرتكب نشده ام و البته كه پيشواى قوم به ملّتش خيانت نمی كند.
اكنون سخنت را گفتى و پيامت را رساندى و تندى كردى و سپس قهر كردى و من خدا را گواه مى گيرم كه «او براى شهادت كافى است». (احقاف / 8) همانا شنيدم از رسول خدا كه مى فرمود: «ما گروه پيام آوران چيزى از طلا و نقره و زمين و خانه و مستغلات به ارث نمى گذاريم و تنها كتاب و حكمت و دانش و نبوت را به جاى مى گذاريم و اگر چيزى باقى بگذاريم، از آنِ ولىّ امر است كه پس از ما فرمان دهد به آنچه نيك انگارد.»
و آنچه امروز تو مطالبه مى كنى، از چهار پايان [اسبان] و سلاح [ساز و برگ جنگى] را براى مسلمانان اختصاص داده ايم كه به وسيله ى آنها با كفار بجنگند و با سركشان بدكردار دست و پنجه نرم كنند و اين كار به رأى عمومى مسلمانان انجام شده و من به تنهايى تصميم نگرفته و استبداد رأى به خرج نداده ام. اين است حال من و اكنون دارايى من در اختيار توست و آن را از تو باز نمى ستانيم و براى غير تو اندوخته نمى كنيم.
و البته تنها تويى بانوى بانوان امت پدرت و شجره ى پاك و ريشه ى پاكيزه براى فرزندانت. آنچه از آن توست و به تو تعلق دارد، از تو نمی ستانيم. از ريشه و شاخه هاى وجود تو، چيزى كاسته نمى شود [از مقام اجداد و فرزندانت كاسته نشده است]. فرمان تو در اموال من نافذ است، نظرت چيست؟ آيا با رأى و نظر پدرت مخالفت كنم؟
بخش سوم محلقات خطبه فدک
پس [فاطمه عليها السلام] فرمود: سبحان اللّه! هرگز پدرم از كتاب خدا روى گردان نبود و با احكام آن ناسازگارى نمى كرد؛ بلكه پيرو آثار قرآن بود و به دنبال سوره هاى آن حركت مى كرد. آيا دست به يكى كرده ايد كه پيمان شكنى كنيد و براى يك دروغ، دليل مى تراشيد؟ اين كارى است كه پس از وفات او انجام مى دهيد، بسان هياهوهايى كه در زمان حيات او داشته ايد.
بخش چهارم محلقات خطبه فدک
و اكنون اين كتاب خداست، حاكم عادل، گوياى آخرين سخن حق. درباره ی پيامبرى از پيامبرانش مى فرمايد: اين پسر من «از من و از آل يعقوب ارث مى برد» (مريم / 6) و نيز مى گويد: «سليمان از داوود ارث می برد». (نمل / 16)
خداوند عزيز بلند مرتبه در تقسيم سهام و فرايض ارث و آنچه براى مردان و زنان است، به روشنى بيان فرموده به گونه اى كه شبهات دروغ پردازان را بردارد و پندارهاى آيندگان را محو نمايد. نه چنان است! «بلكه اهريمن نفستان، زشت را بر شما آراسته و زيبا نمايش داده و اكنون شكيبايى ما نيكوست و خداوند در برابر آن چه به مكر مى بافيد يار و ياور ماست». (يوسف / 18) و اينان دو پيامبرند كه در آيه ياد شده اند و تو نيك می دانى كه هرگز اساس پيامبرى را به ارث نمی شود مالك شد؛ بلكه جز آن قابل ارث بردن می باشد. پس چرا من بايد از ارث پدرم محروم گردم؟ آيا در قرآن آيه اى آمده كه تمامى مردم ارث می برند به جز فاطمه دخت «محمّد صلى الله عليه و آله و سلم»؟! اگر چنين آیه اى در كتاب خدا هست، مرا به آن راهنمايى كن تا قانع شوم!
بخش پنجم محلقات خطبه فدک
ابوبكر به او عليها السلام، گفت: اى دخت پيامبرخدا! تو خود تجسّم برهان و بيان دانش و حكمتى!
در پاسخ تو دليلى نمى آورم و تو را در سخن دُرستت رد نمی كنم؛ ليكن مسلمانان داور بين من و تواند، در آنچه انجام داده ام. آنان به عهده ام نهاده اند و به اتّفاق رأى آنها گرفته ام، آنچه گرفته ام؛ بدون زورگويى و تك روى و مقدم داشتن ديگران بر تو و همگى آنان بر اين امر گواهند!
بخش ششم محلقات خطبه فدک
پس فاطمه عليهاالسلام به مردم توجهّى كرده، فرمود:
هان، مردمان مسلمان! كه به سوى سخن باطل شتافتيد و كار قبيح زيان بار را نديديد و مرتكب شديد. «آيا انديشه نمى كنيد در قرآن يا آنكه دل هايتان قفل شده؟» (محمّد صلى الله عليه و آله / 24) «نه! بلكه زنگار كردارهاى زشت تان» (مطففين / 14) بر دل هايتان نشسته و گوش ها و چشمانتان را بسته و چه زشت تأويل كرديد قرآن را و چه بد اشاره نموديد [به حاكميت ابوبكر] و چه ناروا حق را با باطل جابه جا كرديد!
سوگند به خدا كه كيفر و عاقبت كارتان را سنگين و افق آينده را نافرجام خواهيد ديد، آنگاه كه پرده ها كنار رود و بلاها و سختى ها از پس آنها روشن گردد و از سوى پروردگارتان به شما برسد آنچه را گمان نمى كرديد. «آن جاست كه باطل گرايان زيان خواهند ديد». (غافر / 78)
بخش هفتم محلقات خطبه فدک
راوى مى گويد: پس از روز رحلت رسول خدا صلى الله عليه و اله هيچ روزى ديده نشده كه بيش از اين روز مردان و زنان گريه كنند و شهر پراز اضطراب شود و مردم فرياد كنند و پژواك گريه و ضجّه از خانه هاى فرزندان عبدالمطلب و برخى مهاجران و انصار بلند شود.
بخش هشتم محلقات خطبه فدک
آن گاه كه اخبار [شهر] به ابوبكر رسيد، به عمر گفت: دستت بى خير باد! چه مى شد ما را به حال خود مى گذاشتى. چه بسا مى توانستم گسيختگى و اشتباهات را رفو كنم و مشكلات و شكافها را اصلاح نمايم. آيا برايمان اين كار بهتر نبود؟
پس آن مرد [عمر] گفت: اگر چنين مى كردى، از قدرت و توانت مى كاست و من فقط براى تو دل سوزى كردم!
[ ابوبكر] گفت: واى بر تو! چگونه خواهد شد كار دختر محمّد كه مردم دانستند او چه مى خواهد و ما چه مكرى برايش پنهان كرده ايم؟
آنگاه [عمر] گفت: آيا به جز اين است كه آن طغيانى بود و فرو نشست و لحظه اى بود و گذشت و گويا چيزى اتّفاق نيفتاده و اكنون وزر و وبال آن را برگردن من بيانداز!
[راوى] گويد: در اين هنگام ابوبكر بر شانه ى عمر زد و گفت: [عمر!] چه رنج ها و دشوارى ها كه از دوش من برداشتى!
بخش نهم محلقات خطبه فدک
آنگاه ابوبكر اعلان نماز جماعت كرد و مردم اجتماع كردند و او بر فراز منبر نشست و حمد و ثناى الهى نمود.
پس آن گاه گفت:
هان مردمان! اين چه حالتى است كه داريد كه با هر سخنى آرزويى مى پرورانيد؟
اين آرزوها در دوران پيامبرتان كجا بود؟
پس هر آن كس شنيده، بگويد و شاهد هر سخن بيايد. نه نه! بلكه او روباهى است كه شاهدش دُم اوست! خدا او را لعنت كند و لعنت كرده است. پرورنده ى هر فتنه است كه مى گويد: آن [فتنه] را دوباره بِكِشيد بياوريد كه آشوب به پا كنيد، حال آنكه فتنه به خاموشى رفته است. او همانند «امّ طحال» است كه بهترين فرد خاندانش، فرد گمراه است.
هان! اگر مى خواستم مى گفتم و چنان چه به سخن می آمدم، راز را آشكار مى كردم و من ساكتم مادام كه رهايم كنند. آنان از كودكان كمك مى گيرند و زنان را به قيام وا مى دارند.
هان گروه انصار! گفتار بى خردانتان به گوشم رسيده. خدا را! كه سزاوارترين مردم به رعايت پيمان رسول اللّه شماييد؛ چرا كه او به سوى شما آمد و او را جاى داديد و يارى نموديد و امروز نيز سزاوار تريد كه به پيمان او پايدار باشيد.
در عين حال فردا روز بياييد و هدايايتان را بگيريد كه من پرده اى را نمى درم و دست و زبان باز نمى كنم؛ مگر بر آن كه مستحق آن باشد، و السلام.
بخش دهم محلقات خطبه فدک
راوى گفت: [پس از سخنان ابوبكر]، امّ سلمه سر از در خانه اش بيرون آورد و گفت:
آيا اين سخنان به مانند «فاطمه»، دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله گفته مى شود؟!
او كه در ميان انسانها حوريه است و مايه ى آرامش پيامبر! در دامان پيامبران تربيت يافته و فرشتگان او را دست به دست گردانده اند.
او در آغوش مادران پاك رشد نموده و در بهترين جايگاه نشو و نما كرده و به بهترين گونه، ادب آموخته است.
آيا اكنون گمان می كنيد رسول خدا صلى الله عليه و آله او را از ميراث خود محروم كرده و به او اعلام هم نكرده است؟! حال آن كه خداوند به پيامبرش فرموده: «خويشان نزديك ات را انذار كن». (شعرا / 214) آيا پيامبر، خاندان خود را انذار كرده [و به فاطمه گفته است كه تو ارث نمى برى ] و در عين حال او ميراث مى طلبد؟ فاطمه اى كه بهترين زنان، مام بزرگ سروران جوانان است و هم راز مريم، دخت عمران و
همسر شير مرد شجاعان. همان كه با رسالتِ پدرش، پيامبرى به پايان رفته است.
سوگند به خدا! [پيامبر] بر او دل سوزى مى كرد؛ او را از سرما و گرما نگه مى داشت؛ دست راست خود را براى او بالش و دست چپ را روانداز او مى نمود. آهسته و آرام باشيد.
هان! رسول خدا هنوز شاهد گمراهى شمايان است و شمايان بر محضر خدا وارد خواهيد شد. واى بر شما! و «به زودى عاقبت زشت رفتارتان را خواهيد ديد». (تكاثر / 4)
بخش یازدهم محلقات خطبه فدک
در اين هنگام [حضرت فاطمه عليهاالسلام] برخاست و راه افتاد و رافع بن رفاعه زُرقى به دنبالش رفت و گفت: اى بانوى زنان! اگر ابوالحسن در اين موضوع [خلافت و امامت] سخن گفته بود و پيش از اين پيمان [بيعت با ابوبكر] يادآورى می كرد، هرگز از او به ديگرى عدول نمى كرديم!
حضرت با تندى به او فرمود: از من دور شو! خداوند براى كسى پس از «غدير خم» برهان و عذرى باقى نگذاشته است.
بخش دوازدهم محلقات خطبه فدک
هنگامى كه حضرت فاطمه عليهاالسلام به منزل بازگشتند، درد و آزردگى عارض وجودشان شد ـ كه شهادتشان در اثر همين ناراحتی ها بود ـ . پس عده اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت ايشان شتافتند و عرضه داشتند: اى دخت رسول خدا! چگونه است حالتان؟
آن حضرت پس از ثناى پروردگار و درود بر پدر، فرمود:
حالم چنين است: از دنيايتان بيزارم و بر مردانتان خشمناك! پس از آزمايش، آنان را به دور افكندم و پس از شناسايى درون و ماهيتشان، بر آنان خشمگين ام!
ننگ باد بر شكستگى شمشيرشان و سستى نيزه هايشان و چه بد بود فساد رأى و لغزش فكرشان و ترس از فتنه ها! «و چه زشت بود آن چه ايشان براى سراى آخرت خويش پيش فرستادند و البته كه خداوند بر ايشان خشم گرفت و حتماً در عذاب جاودانه خواهند زيست». (مائده / 80)
خدا را! كه اكنون به ناچار ريسمان آن [حكومت ـ فدك] را به گردنشان انداختم و سنگينى آن را بر دوششان نهادم و زشتى و ننگ آن را بر آنان پاشيدم، پس نقصان و زخم و «دورى [از رحمت خدا] بر قوم ستمگر!» (هود / 44)
بخش سیزدهم محلقات خطبه فدک
واى بر آنان! از كجا به كجا خلافت و امامت را جا به جا كردند؟ از فراز قلّه هاى بلند و پايه هاى نبوت و جايگاه هبوط و نزول روح الامين كه وحى روشن مى آورد و از قرارگاه پاكان آگاهِ به دنيا و دين. «هان! كه زيانى آشكار بود». (زمر / 15)
و چه بود آنچه از ابوالحسن نپسنديدند؟ آرى به خدا سوگند! نپسنديدند استوارى تيغ او و بى پروايى او را به مرگ و مردن خود و شدت و سختى حمله هايش را و عبرت آموزى يورش هايش را و ژرفايى دانش او در كتاب خدا را و خشم و تندى او را در راه خداوند عزّوجلّ.
بخش چهاردهم محلقات خطبه فدک
و سوگند به خدا! اگر رها مى كردند زمام مهارى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم آن را به او [على] سپرده بود، با آن [خلافت] انس مى گرفت و آن را به نرمى راه می برد و بينى شتر خلافت را زخم نمى كرد و راهيان خود را خسته نمى نمود و سوار آن را به اضطراب نمى برد و آنان را در آب راه سودمند و سيراب گرِ زلال و فراخ می برد كه از دو طرف آن آب راه، آب لبريز مى شد و دو سوى آن كدر نمی شد و آنان را سيراب بيرون مى آورد، در حالى كه سيرابى را برايشان بر مى گزيد؛ ليكن خود به جز اندكى از آن سودى نمى برد؛ مگر به اندازه ى بهره ى ناچيز يك تشنه كام و به قدر رفع تيزى ديوار گرسنگى، [اگر چنين تسليم مى شدند] در اين صورت «بركاتى از آسمان و زمين» (اعراف / 96) بر ايشان گشوده مى شد. ليكن آنان نا فرمانى كرده اند و خداوند بزودى ايشان را به خاطر آنچه به دست آورده اند، بازخواست مى كند. «و به ستم پيشه گانشان به زودى نتايج كردارهايشان خواهد رسيد و آنان جلودار رسيدن عواقب بد نسبت به خود نخواهند بود». (زمر / 51)
بخش پانزدهم محلقات خطبه فدک
هان! بيا و بشنو كه تا زنده اى، زمانه مطالب شگفت اور به تو نشان خواهد داد و اگر در شگفت شدى، بدان كه همين حادثه تو را به تعجّب وا داشته است.
ببين! به كجا رفته اند؟ و به كدامين ستون تكيه كرده اند؟ و بر كدام پايه ايستاده اند؟ به كدامين ريسمان چنگ در زده اند؟ و بر ضدّ كدام ذريّه [ذريّه ى پيامبر صلى الله عليه و آله] اقدام كرده و دست يازيده اند؟ براى كه گرفته و براى چه كسى رها نموده اند؟ «چه بد سرپرستى و چه زشت خويشانى» (حج / 13) و «چه بد ستم كارانى گزيده اند». (كهف / 50) به خدا سوگند! به جاى پيشتازان، واماندگان را و به جاى بزرگ انديشمند، ناتوانِ نابخرد را برگرفته اند.
پس بينى هايشان بر خاك باد! «قومى كه گمان مى كنند نيكو كردارند». (كهف / 104) «هان! آنان مفسدان و بى شعورانند». (بقرة / 12)
واى بر آنان! «آيا آن كه به حق رهنمايى می كند، سزاوارتر به پيروى است يا آن كه رهنمايى نمى كند؛ مگر خود ره يابد، پس چه شده شما را و چگونه حكم مى كنيد؟» (يونس / 35)
بخش شانزدهم محلقات خطبه فدک
هشدار! به خداوندى خدا سوگند! فتنه، در كمين است و زمانه آبستن حوادث و به زودى نمايان خواهد شد. آنگاه ظرفى بزرگ پر از خون تازه و سمّ كشنده بدوشيد. در آن جا «باطل گرايان زيان خواهند ديد» (جاثية / 27) و آيندگان نتيجه ى بدعت گذشتگان را در خواهند يافت؛ سپس خيال خود را راحت كنيد و پس از آن مطمئن به آشفتگى فتنه باشيد و خود را بشارت دهيد به شمشير بُرّان و چيرگى افزون طلبان مستبد و هرج و مرج هميشگى فراگير و خود رأيى ستمگران كه اموال عمومى را به ارزانى تصرف كنند و جمعتان را درو نمايند.
افسوس بر شما! كجاييد؟ «آنگاه كه در تاريكى فرو رويد. آيا شمايان را به زور وادار به پذيرش كنيم، حالى كه شما از آن كراهت داريد؟» (هود / 28)
بخش هفدهم محلقات خطبه فدک
زنان مهاجران و انصار، گفته هاى حضرت [فاطمه عليهاالسلام ] را به مردانشان باز گفتند، پس گروهى از بزرگان مهاجر و انصار به عذرخواهى نزد ايشان آمده و گفتند:
اى بانوى بانوان جهان! اگر ابوالحسن [على ] پيش از پيمان و عهد ما اين كار را به ما پيشنهاد می كرد، از او در خلافت به ديگرى عدول نمى كرديم! حضرت [فاطمه عليهاالسلام] در پاسخ آنان فرمود:
از من دور شويد! كه عذرتان [عذر خواهى بيهوده] پذيرفته نيست و پس از كوتاهى تان ديگر سخنى نيست!