مأخذ این مبحث
برای بیان این درس از کتاب حلقهی وصل رسالت و امامت است که تألیف آقای آیتاللهالعظمی وحید خراسانی در بیستوهفت گفتار میباشد و بیشتر در شخصیت حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ صحبت فرمودهاند، بهره میبریم.
مقدمه
اسکلت اصلی دین، اعتقادات، اخلاق و احکام است و میتوان ثابت کرد که این اسکلت صد در صد عقلی می باشد. یعنی هیچ حُکم غیر عقلی در دین و عقاید اسلام نیست. این مسئله را کتاب خدا و توضیح کتاب خداوند که فرمایشات ائمه علیهمالسلام هست، نیز تصدیق میکنند. حتا ریشهی احکام که تعبّدی هستند نیز عقلی است. یعنی اینکه چرا ما باید نماز صبح را دو رکعت بخوانیم دیگر با عقل نمیتوان فهمید مگر اینکه شخص پیامبر یا اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین که وِساطتشان صد در صد عقلی است، مطلبی فرموده باشند.
یکی از مسائل مهم در دین، معرفت نسبت به اصول دین است. اصول دین ما عقلی است و پیاده کنندگان این اصول نیز افرادی هستند که اولین نفر ایشان، پیغمبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَيْهِوَآلِهِ میباشند و بعد از ایشان امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلاماللهعلیهما قرار دارند. شناسایی عمیق این اشخاص ما را به کار وا میدارد.
احقاق حق فاطمهی زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ
آقای وحید خراسانی یک تیتر در کتابشان باز کردهاند به نام احقاق حق فاطمهی زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ، در زیر مجموعهی این تیتر، عنوان دیگری زدهاند، به نام گسترهی فقه؛ فقه به معنای علم عمیق است. تفقه یعنی شما میپذیرید که عمیق کار کنید. در قرآن هم واژهی تفقه به کار برده شده است:
فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّين[1]
ایشان در صفحهی بیستوهفتم کتابشان اینگونه میفرمایند:
«فقه، چنان که در بعضی از کتب تعریف فرمودهاند، علم به احکام شرعیهی فرعیه از ادلّهی تفصیلیه است. ولی این تعریف تمام نیست؛ چه اینکه در قرآن و در سنت قطعیه، فقه محدود به این حد نیست.»
منظور ایشان این است که فقه فقط مختص احکام شرعیه نیست و شامل اعتقادات و اخلاق هم میشود.
«این بحث مهمی است که اگر خوب تحقیق بشود، هم در مباحث ولایت و هم در مباحث اجتهاد و تقلید، خیلی مؤثر است. به آیهی نفر[2] هم بر حجیّت خبر، هم بر حجیّت فتوی، هم بر وجوب تعلیم جاهل و وجوب ارشاد جاهل، هم در مباحث نهی از منکر استدلال میشود. در پنج باب مهم، این آیه دلیل بر مسائل مختلف است.»
ایشان در صفحهی بعد ادامه میدهند:
«فقیهی که به نظر امام جعفر صادق عَلَيْهِالسَّلَامُ فقیه است، تنها این نیست که اصول را با جمیع مبانی از اول مبحث وضع تا آخر تعادل و تراجیح بداند. انذار باید به تمام دین باشد، فقه هم باید به تمام دین باشد.»
اینکه در آیه آمده است:
وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
منظور این است که این انذار و ترساندن هم در احکام فرعیه است و هم در احکام اخلاق و هم در اعتقادات است. یعنی این آیه فقط مخصوص رسالهی عملیّه نیست و به تمام دین است. ایشان ادامه میدهند:
«و این نکته باید برای مثل شما که در طریق فقاهت هستید، روشن بشود. فقیهِ نیم هکاره، مشک لگشای دین نیست. فقیهی مشکل گشا است که فقیه در تمام دین باشد و بر طبق آیهی کریمه، این فقاهت برای همه میسّر نمیشود همانطور که خداوند فرموده است:
فَلَوَلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ
هر فرقهای یک گروه باشند که فقیه شوند.
این طایفه گُلچینی هستند که برای تفقّه صلاحیت دارند، لِیَتَفَقَّهُوا فِي الدِّینِ».
چیستی دین
بعد ایشان یک تیتر دیگر زدهاند تحت عنوان چیستی دین؛ دین چیزی است که
وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوب[3]
یعنی دین همان است که حضرت ابراهیم و یعقوب علیهماالسلام به پسرانشان توصیه کردهاند. تا جایی که گفت: خداوند دین را برای شما برگزیده است.
فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون[4]
نمیرید جز در حال اسلام
اسلام شناخت خدا، پیغمبر و ائمه طاهرین صلواتاللهعلیهماجمعین است.
تولّی و تبرّی
ایشان بحث تولّی و تبرّی نیز در ذیل تیتر "تولّی و تبرّي در فقه" بیان میکنند. الان تمام تلاشها بر این است که لعن نکنیم، در صورتی که ائمه علیهمالسلام با اینکه به لحاظ سیاسی و اجتماعی خیلی دقت داشتهاند، ولی مطالب و سخنانشان به ما رسیده است مانند زیارت عاشورا؛ و با کمی دقّت بدست میآید که اول تبرّی است و بعد تولّی؛ لذا در کلمهی توحید
لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه
هم ابتدا تبرّی است. ایشان اینطور مطلبشان را ادامه میدهند:
«ما باید تولّی و تبرّی داشته باشیم. بر ما واجب است که هر کس ولیّ خدا را به غضب آورده است، از او بریء باشیم. این فقه هست یا فقه نیست؟ توّلی و تبرّی بر ما واجب است، یا مستحب است؟ اگر واجب است، درجهی وجوب چیست؟ بعد موضوع چیست؟ تولّی چیست؟ تبرّی چیست؟ این دو تا با هم چه نسبتی دارد؟ ممکن است یکی کمتر از دیگری شود یا نمیشود؟ به هر نقطه که تولّی است، مطابق آن نقطه برهاناً، عقلاً، کتاباً و سنّة باید تبرّی باشد. در این مسائل باید فقیه بشویم؛ چون اگر دین است، باید در آن تفقه کرد. "لِیَتَفَقَّهُوا فِي الدِّینِ" بعد هم مأمورید یکبهیک همان را انذار کنید.»
احقاق حقِّ حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ
ما وظیفه داریم که دین را عمیق یاد بگیریم. یکی از وظایفمان این است که حقِّ حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ را احقاق نماییم. آقای وحید خراسانی به عنوان یک مرجع تقلید اینگونه میفرمایند:
«عمده ترسی که هست این است که فردا محکمه تشکیل بشود. در این صورت از یکی از دو شِق خالی نیست: یا برای من و شما محکمه در دنیا تشکیل میشود، یا در عُقبی. قاضی محکمهی دنیا، حجةبنالحسن العسکری عَلَيْهِالسَّلَامُ است. در این محکمه ما را بازجویی خواهند کرد. این در صورتی است که بمانیم و او را درک کنیم، و اگر نرسیم، محکمهی دوم عقبی است. در آنجا قاضی خداست. در آن محکمه ترس این است که آیا در حدّ فقه صحیح بخاری، نه بیشتر، حقِّ حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ را احقاق کردهایم یا نه؟»
منظورشان این است که مطلب به قدری روشن است که حتا در صحیح بخاری نیز، حقِّ حضرت زهرا عَلَيْهِاالسَّلَامُ آمده است و جالب است که نوع روایاتی که ایشان بیان میکنند، از نوع کتب اهل تسنن است.
«من هر چه فکر میکنم از عهدهی جواب عاجزم. این مسأله بیش از آن که در فکر من و شما بگنجد، مشکل است. از نظر یک عالم شیعی ما به حقّ حضرت فاطمهی عَلَيْهِاالسَّلَامُ خدمت نکردیم. این قطعی است و شکی در آن نیست. یعنی ما به اندازهی اقتضای تشیّع، آن هم برای یک عالم شیعه، حقّ صدیقهی کبری عَلَيْهِاالسَّلَامُ را قطعاً و جزماً احقاق نکردیم. با اینکه وقت نیست، به قدر ضرورت میگویم. استمداد هم نمیکنم، جز از سنّت قطعیهی اهلسنت؛ آن هم سنّت مقبولهی نزد متعصّبترین متعصّبین و منقّدترین منقدین، منتهی با فقاهتی که با تسنّن ضمیمه شود، نه سِفاهت.»
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
[1] التوبه (9) آیه 122
ترجمه: پس چرا از هر فرقهاى از آنان، دستهاى كوچ نمىكنند تا [دستهاى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند.
[2]وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوَلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِي الدِّینِ وَلِیُنْذِ رُوا قَوْمَهُمْ إذَا رَجَعُوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛
ترجمه: و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند. پس چرا از هر فرقهای از آنان، دستهای کوچ نمیکنند تا [دستهای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را -. وقتی که به سوی آنان بازگشتند،- بیم دهند، باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند. التوبه(9) آیه 122
[3] البقرة (2) آیه 132
ترجمه: و ابراهيم و يعقوب، پسران خود را به همان [آيين] سفارش كردند.
[4] البقرة (2) آیه 132
ترجمه: پس، البته نبايد جز مسلمان بميريد.