به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
مجلس بیست و یکم مبحث جامع فدک
حضرت زهرا عَلَیهِاالسَّلَامُ بعد از بیان عبارت "وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الاِخْلاصَ تَأْوِيلَها"میفرمایند:
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها
"ضَمَّنَ" یعنی در بَر گرفت. تضمین یعنی در ضِمن مسئولیتهای خودم قرار دادم. مثلاً اینکه میگوییم: تضمین میکنم که چک شما وصول شود یعنی آن را در ضِمن کارهای خودم قرار میدهم.
وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها
و خداوند در ضمن قلبها مطالب چسبیده به "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ" را قرار داده است
"مَوْصُولَها" مؤنث است و ضمیر آن به واژهی "كَلِمَةٌ" بَر میگردد. "مَوْصُولَ" به معنای چسبیده است. اینکه ما با اقوام صِله ارحام میکنیم یعنی با آنها تماس میگیریم و وَصل میشویم. بنابراین حضرت زهرا عَلَیهِاالسَّلَامُ میفرمایند: توحید، وحدانیّت خدا، منزّه بودن، صفات سلبی خدای متعال در "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ" هست و به آن چسبیده است.
چهار تعبیر از روح انسان شده است
از روح مجرد[1] انسان چهار تعبیر شده است: اول روح؛ روح از لغت ریح[2] به معنی باد است زیرا که آزاد میباشد و تسلطش زیاد است. دوم نفس؛ از این جهت که به خوبی و بَدی مِیل دارد. سوم عقل؛ عِقال به آن طنابی گفته میشود که اعراب روی چَفیّه خویش قرار میدهند تا آن را روی سرشان نگه دارند. عقل نیز پای انسان را میبند تا منحرف نشود.[3] چهارم قلب؛ زیرا بسیار منقلب است و حالات مختلفی دارد. یعنی گاهی عاشق و گاهی فارق است! در اینجا حضرت زهرا عَلَیهِاالسَّلَامُ اسم قلب را بیان کرده و میفرمایند: "اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ" کلمهای است که وحدت تکوینی خدا، منزّه بودن خدا از عیوب و محدودیّت به آن چسبیده است. یعنی خدای متعال "ُأَحَد"، "الصَّمَد" و "لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ" را در ضمن قلبها قرار داده است.
معنای واژهی الله
به عبارتی دیگر اگر ما به فطرت خداشناسیمان رجوع کنیم به خدای تنزیهی و تسبیحی خواهیم رسید. قرآن هم میفرماید:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها[4]
یعنی اگر عوامل عارضی و مصنوعی بر انسان حاکم نشود، خدا شناس خواهد بود و خدایِ "الله" را خواهد شناخت. "الله" به معنای معبود مستور از حواسِ غیر قابلِ توصیف که مورد وَله و شیدایی است، میباشد.[5]
مناظره امام صادق عَلَیهِالسَّلَامُ با یک زندیق
در کتاب احتجاج[6] طبرسی یک گفتگو از امام صادق عَلَیهِالسَّلَامُ با یک فرد زندیق[7] آمده است.[8] وی از حضرت صادق عَلَیهِالسَّلَامُ سؤال کرد: چگونه مردم خدایی را نمیبینند، عبادت کنند؟ چرا خدا خودش را برای مردم ظاهر نمیکند تا مردم او را لَمس کنند و با او صحبت نمایند تا با یقین عبادت کنند. حضرت در پاسخ او فرمودند:
لَيْسَ لِلْمُحَالِ جَوَاب
برای مُحال جوابی نیست
در حدود سالهای پنجاهویک شمسی سؤالی در بین جوانان بسیار مُد شد! که از شخصی به نام موریس مترلینک[9] مطرح میکردند. سوال این بود: آیا خدا میتوان سنگی را خلق کند که خود نتواند آن را بُلند نماید؟ که ما در پاسخ میگفتیم: این سؤال غلط است و "لَيْسَ لِلْمُحَالِ جَوَابٌ" یعنی اگر یک سؤال غلط طراحی شده باشد، جوابی نخواهد داشت.
موصول و معقول کلمهی لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ
وَ اَبانَ فِى الْفِكَرِ مَعْقُولَها
خداوند در اندیشهها، معقول کلمهی "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ" را روشن کرده است
"فِكَرِ" جمع فکرت به معنای اندیشیدن و عقل را به راه انداختن و از معلومی به مجهول رسیدن است. واژهی "اَبانَ" نیز به معنی روشن کردن است. مثلاً میگویند: بین من و شما این کتاب فاصله است؛ یعنی روشن است که بین من و شما یک فاصله وجود دارد که این کتاب است.
کلمهی "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ" یک موصول دارد و یک معقول؛ موصول این است که خداوند قابل تفکّر نیست امّا معقول یعنی اینکه خدای متعال در اندیشهها قرار داده است که خدا نمیشود محدود و عاجز باشد یا اینکه دوتا باشد و یا نظیری داشته باشد. یعنی مثلاً اگر فکر کند که خُب! ما دو تا خدا داشته باشیم که یکی خالق نور و دیگری خالق ظلمت باشد بلافاصله فکرش میگوید: اگر اینطور باشد پس هر دو محدود و دارای مرز هستند و چرا یک خدا نمیتواند هم نور و هم ظلمت را خلق کند پس این خدا ناتوان هم هست.
بنابراین "مَعْقُولَها" یعنی قسمت عقلی کلمهی "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ"؛ زیرا که اگر خداوند دوتا باشد، دیگر "الصَّمَد" نیست چرا که ما به آن راه پیدا کردهایم! و اگر "الصَّمَد" نباشد یعنی دیگر "ُأَحَد" به معنای واحد و تَک هم نیست. دقت کنید! قسمت عقلی یعنی چیزهایی که عقل به آن میرسد. لذا عقل به چیستی خداوند راه ندارد و به همین جهت میگوید:
لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْء[10]
امّا عقل میرسد به اینکه اگر خدا دوتا باشد، محدود میشود و لذا باطل است. بنابراین قضایای معقول کلمهی "لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ"در عقل ما تبیین شده است.
وَالْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ
[1] البته در تعریف مجرد اختلاف وجود دارد امّا آنچه مسلّم است ما دارای یک روح و جسم هستیم.
[2] شرح أصول الكافي (صدرا)، ج3، ص: 387
[3] هو الحابس عن ذَميم القَول و الفِعل؛/ معجم المقاييس اللغة، ج4، ص: 69
[4] الروم (30) آیه 30
ترجمه: پس روى خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوى اين دين كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است.
[5] قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَّىاللَّهُعَلَیهِوَآلِهِ اللَّهُ مَعْنَاهُ الْمَعْبُودُ الَّذِي يَأْلَهُ فِيهِ الْخَلْقُ وَ يُؤْلَهُ إِلَيْهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْمَسْتُورُ عَنْ دَرْكِ الْأَبْصَارِ الْمَحْجُوبُ عَنِ الْأَوْهَامِ وَ الْخَطَرَاتِ؛/ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج3، ص: 222 و التوحيد (للصدوق)، ص: 89 و تفسير الصافي، ج5، ص: 391
[6] الإحْتِجاجُ عَلی أهْلِ اللّجاج مشهور به الاحتجاج کتابی کلامی و به زبان عربی نوشته ابومنصور، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی از علمای قرن ششم هجریقمری است. این کتاب در بیان احتجاحات پیامبر اکرم صَلَّىاللَّهُعَلَیهِوَآلِهِ و ائمه اطهار علیهمالسلام و برخی از پیروان آنها با مخالفان خود از فرقههای مختلف است.
[7] زندیق مُعرب زَن دین است. در جاهلیّت برای دین زنان ارزشی قائل نبودند و لذا اگر شخصی دین درستی نداشت به او زَن دین گفته میشد که این تعبیر از جاهلیّت مانده است و به افرادی که دین درستی ندارند، زَن دین یا در عربی زندیق میشود، میگویند.
[8] «وَ مِنْ سُؤَالِ الزِّنْدِيقِ الَّذِي سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِالسَّلَامُ عَنْ مَسَائِلَ كَثِيرَة ٍ أَنَّهُ قَالَ كَيْفَ يَعْبُدُ اللَّهَ الْخَلْقُ وَ لَمْ يَرَوْهُ؟ قَالَ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِنُورِ الْإِيمَانِ وَ أَثْبَتَتْهُ الْعُقُولُ بِيَقَظَتِهَا إِثْبَاتَ الْعِيَانِ وَ أَبْصَرَتْهُ الْأَبْصَارُ بِمَا رَأَتْهُ مِنْ حُسْنِ التَّرْكِيبِ وَ إِحْكَامِ التَّأْلِيفِ ثُمَّ الرُّسُلُ وَ آيَاتُهَا وَ الْكُتُبُ وَ مُحْكَمَاتُهَا اقْتَصَرَتِ الْعُلَمَاءُ عَلَى مَا رَأَتْ مِنْ عَظَمَتِهِ دُونَ رُؤْيَتِهِ قَالَ أَ لَيْسَ هُوَ قادر [قَادِراً] أَنْ يَظْهَرَ لَهُمْ حَتَّى يَرَوْهُ فَيَعْرِفُونَهُ فَيُعْبَدَ عَلَى يَقِينٍ قَالَ لَيْسَ لِلْمُحَالِ جَوَابٌ قَالَ فَمِنْ أَيْنَ أَثْبَتَّ أَنْبِيَاءَ وَ رُسُلًا قَالَ عَلَیهِالسَّلَامُ إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِياً عَنَّا وَ عَنْ جَمِيعِ مَا خَلَقَ وَ كَانَ ذَلِكَ الصَّانِعُ حَكِيماً لَمْ يَجُزْ أَنْ يُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا أَنْ يُلَامِسُوهُ وَ لَا أَنْ يُبَاشِرَهُمْ وَ يُبَاشِرُوهُ وَ يُحَاجَّهُمْ وَ يُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِي خَلْقِه...»؛/ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج2،ص: 336
[9] موریس مترلینک، (۱۸۶۲ - ۱۹۴۹ میلادی) با نام کامل بارون موریس پلیدور ماری برنارد مترلینک، نویسنده و شاعر بلژیکی، برنده جایزهی نوبل در ادبیات.
[10] الشوری (42) آیه 11
ترجمه: چيزى مانند او نيست.