به نام خداوند همه مِهر مِهر وَرز
معرفت و اطاعت
در ادامه، در قسمتي از دعاي مذکور آمده است: «اللَّهُمَّ فَكَما هَدَيتَنِي لِوِلايَةِ مَن فَرَضتَ عَلَيَّ طاعَتُهُ مِن وِلايَةِ وُلاةِ أمرِكَ بَعدَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وَ آلِهِ حَتَّى وَاليتُ»:
"خدايا، همان گونه كه مرا- براى پذيرشِ سرپرستى آنان كه بعد از پيامبر صلي الله عليه واله ولي امر مايند- هدايت کردي، به من توفيق بده كه سخن آنها را بپذيرم. "
در ادامه ، آنها را يک به يک نام ميبرد: «وُلاةِ أمرِكَ أميرَالمُؤمنينَ وَ الحَسَنَ وَالحُسَينَو عَلِيّاً وَ مُحَمَّدًا و جَعفَرًا وَ مُوسى وَ عَلِيّاً وَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الحَسَنَ وَ الحُجَّةُ القائِمَ المَهدِيَّ صَلَواتُكَ عَلَيهِم أجمَعِينَ.» سپس، ميفرمايد: «اللَّهُمَّ فَثَبِّتنِي عَلَى دِينِكَ»؛" خدايا، مرا بر دين خود ثابت نگهدار."يعنى اينها دين است؛ اعتقاد است.
«وَ استَعمِلنِي بِطاعَتِكَ»" مرا در راه اطاعت خود، به كار بگير"، تا كارهايم در راه بندگى و اطاعت تو باشد كه همان اطاعت اولياء توست.
اگر من از اميرالمؤمنين عليه السلام اطاعت كنم، از تو اطاعت كرده ام. «وَ لَيِّن قَلبِي لِوَلِيِّ أمرِكَ»: "دل مرا براى ولىّ امرت نرم كن. " در زمان ما، اين ولىّ، امر فرزند حضرت نرجس خاتون هستند. خدايا ! دل مرا نسبت به ايشان نرم كن. «وَ عافِنِي مِمَّا امتَحَنتَ بِهِ خَلقَكَ»: "و از آنچه که خلقت را بدان امتحان ميکني، مرا به سلامت بيرون آور. " خدايا، مرا از اين امتحان زمان غيبت کبري که زمان فتنه است، مقبول بيرون بياور.
اين دعايى است كه امام عصر ارواحنا فداه خود به ما تلقين ميكند كه در زمان غيبت- که زمان فتنه است- بخوانيم.
«وَ ثَبِّتنِي عَلَى طاعَةِ وَلِيِّ أمرِكَ، الَّذي سَتَرتَهَ عَن خَلقِكَ»: "خدايا! در طاعت آن ولىّ امرى كه از چشم مردم پوشانده اى، مرا ثابتقدم بدار تا من از آن كسي که پشت پردهي غيبت است، اطاعت كنم. " «وَ بِإذنِكَ غابَ عَن بَرِيِّتِكَ»: "او، با اجازهي تو از مردم پنهان شده است. "«وَ أمرَكَ يَنتَظِرُ»: "و منتظر فرمان توست.
"«وَ أنتَ العالِمُ غَيرُ المُعَلَّمِ بِالوَقتِ الَّذِي فِيهِ صَلاحُ أمرِ وَلِيِّكَ فِي الإذنِ لَهُ بِإظهارِ أمرِهِ وَ كَشفِ سِترِهِ»: "و تو اي خدا- بدون آن که کسي به تو بياموزد- آگاهي به زماني که در آن صلاح امر ولي توست تا به او اذن دهي و امرش را آشکار نمايي و او را بنماياني. "
خدايا! تو خود خوب ميدانى چه وقت اذن دهى و چه موقع ظهور را امضاء كنى. آن چيزى كه وظيفهي من است، دعا و آمادگى است. آن چيزى كه وظيفهي من است، تمرين چشم به راهى است.
يک مثال سادهي عرفى اين است که پدر و پسر در شركتى يا كارخانهاي يا مغازهاى كار مى كنند؛ تجارت مى كنند. اين پسر، هم فرزند آن پدر است و هم شاگرد پدر و هم مشاور او. پدر تجربه اى دارد. زمانى را در کاسبي گذرانده و موهايش را در كار تجارت و كارخانهدارى سفيد كرده است. امّا پسر تازهکار است.
اگر پسر تابع باشد، مى گويد: بابا، جنس را به كدام شهر بفرستم؟ چقدر توليد كنم؟ با چه كسى داد و ستد كنم؟ به چه كسى نقد بفروشم و به چه كسى نسيه؟ مثلاً به يك نفر نقد مىفروشد و پدر اعتراض مى كند. پسر مى گويد: من كه كار بهترى كرده ام؛ پول را نقد گرفتم. پدر مى گويد: ظاهراً تو كار خوبى كردى؛ اما در نسيه فروختن به اين فرد، مصلحتى است. آن كه مي خواهد امر پدر را اطاعت كند- ضمن آن كه دنبال استفاده و كاسبى و عرضهي جنس است- سعى مى كند دقيقاً پايش را جاى پاى پدر بگذارد.
اين يك مثال عرفى ساده و پيش پا افتاده است. با اين مثال روشن مى شود که چرا بهترين اعمال و عبادات امت، انتظار فرج است.
سر تا پاى وجود شيعه، در زمان غيبت، چشم به راهى است.