بهنام خداوند همه مِهر مِهروَرز
السَّلامُ عَلَيك يا أميرَالْمُؤْمِنين
صلّى اللَّهُ عَلَيكَ يا بَقيّةَ اللَّه فى أرضِهِ
مهديا! حرمانمان را در عصر غيبت و پنهانى تو چگونه جبران كنيم؟ كجا تو را بيابيم؟ با كدام دعا تو را خواهيم يافت تا رَويم و آن دعا بياموزيم؟ منجيا! در حيرت و سرگشتگى نبودِ تو، شيطان نفس و انديشههاى رنگارنگ، بر ما چيره شده و اسير پليدى نَفْسمان نموده است. مهربانا!
از ازل بست دلم با سر زلفت پيوند ***** تا ابد سرنكشد و ز سر پيمان نرود
پس تو و نياكانت را از ژرفاى وجودمان دوست داريم و در جستوجوى فراهم آوردن شادى توايم و با تمام دل سياهيمان، آرزو مىكنيم خداوند ظهورت را پيش اندازد و بر ما احسان كند و از حيرتمان به درآورد و از اسارت دنياى دون، نجاتمان بخشد. پدرا! فقدان نياى تو و پنهانى تو را به خدا شِكوه مىبريم و از ناشناختنمان تو را و نياكان تو را، ناآسودهايم و اين سرود را - وَلو در زبان - ترنّم مىكنيم كه: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى نَفْسَكَ... اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى رَسُولَكَ...اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكَ»آفتابا! چندى است از مهر تو و تابش خورشيد وجودت از پس پردهى غيبت، به يادگارِ گرانسنگ نيايت رو آوردهايم؛ با اين گمان كه ما را به معرفت تو برساند. گرچه توان غوّاصى در ژرفاى آن را نداريم؛ امّا از خداوند مىخواهيم و دست لطف تو را مىطلبيم.
آب دريا را اگر نتوان كشيد ***** هم به قدر تشنگى بايد چشيد
عزيزا! به گوش جان شنيدهايم كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله فرمودند: «پس بايسته است اين سخن _امامت اميرالمؤمنين على و اولاد او عليهمالسلام_ را حاضران به غايبان و فرزندداران به فرزندان، تا برپايى روز رستاخيز برسانند.» اكنون چگونه فرمانت بريم؟ از چه راه، رهسپار فرمانبرىات شويم؟ چه كنيم؟ چه بگوييم؟ تو خود يارىمان ده! راهمان بياموز! دستمان گير تا راه يابيم و كوشش كنيم و اين همه كمالات و برترىهاى پدرت را بشناسيم و به ديگران نيز بياموزيم! يادمان نمىرود كه در كنار بركهى خُم، پيامبرمان صلىاللهعليهوآله از مردمان براى امارت و سرپرستى اميرمؤمنان و فرزندانش عليهمالسلام بيعت گرفتند و بر اين پيمان، تا برپايى رستاخيز تأكيد كردند.
اكنون سر به آستان ارادت تو مىساييم و با تمامى كاستىهايمان، به درگاهت عذر مىآوريم كه: تو كريمى از خاندان كريمان و مأمور به ميهمانى و پناهدهى بيچارگان! اكنون ما را ببخش! دستمان گير! راهمان بَر! آفتاب لطفت را بر ما بتاب و از ما روى مگردان و بر دعاى ما كه: «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَليِّكَ الفَرَج» آمين بگو.
«يا أَيُّهَا الْعَزِيزُ، مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ، وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ، وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا..».
ما را به جز تو در همه عالم عزيز نيست ***** گر رد كنى بضاعت مُزجات ور قبول
دوازده نکته در مقدمه
امروز برخى از مدّعيان روشن فكرى دينى، موضوع مهمّ و اعتقادى خلافت و امامت را در حدّ مسأله اى تاريخى قلمداد مى كنند و بحث و گفت وگو درباره ى آن را سبب اختلاف بين مسلمانان تلقّى مىكنند؛ امّا در اين موضوع، روى سخن آنان با شيعه است و به ساير فِرق مسلمين كارى ندارند و دانسته يا ندانسته) البته عُمدتاً دانسته و به عمد( از ديگر فرقهها جانبدارى مىكنند. در بررسى نظريهى آنان به چند نكته اشاره كرده، جايگاه مهمّ و اعتقادى امامت را در بيان قرآن كريم و احاديث پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله و اهل بيت عصمت عليهمالسلام بازشناسى مىكنيم.
نكتهى 1
اين گروه معمولاً كسانىاند كه پيامبرى پيامبر صلىاللهعليهوآله را در ارتباط با جهان غيب و عالم ديگر نمىدانند و تمامى مسايل مذهب را به نحوى توجيه مادّى و زمينى مىكنند؛ پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله را - كه پيامآور الاهى است - مصلح و نابغهاى بيش نمىدانند و در احكام دين، باورشان اين است كه بايد با ملاكهاى مادّى و زمينى سازگار باشد. از اين روى، تاريخى دانستن امامت و كم اهميّت جلوه دادن آن، مربوط به تفكّرات چنين افرادى است كه دينداران _به خاطر الاهى و غيبى و آسمانى دانستن دين_ اين تفكّرات را نمىپذيرند؛ امّا اينكه گمان مىكنند طرح چنين مسايلى موجب اختلاف ميان مسلمين است، در پاسخ آنان مىگوييم: اگر به راستى در پيشنهاد خود خيرخواهيد، مسلمانان را وادار كنيد كه با پذيرش حقيقت بر محور آن چرخيده، وحدت را بر پايهى حق و حقيقت ايجاد كنند؛ نه اينكه به بهانهى ايجاد وحدت، بسيارى از محورهاى آن را زير پا بگذارند و وحدتى موقّت و زودگذر به دست آورند.
نكتهى 2
توجّه به مفهوم وجايگاه امامت، نشانگر اعتقادى بودن اين اصل است. در قرآن كريم، دربارهى ابراهيم خليل عليهالسلام و امامت او مىخوانيم: «وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتى قالَ لا يَنالُ عَهْدِى الظَّالِمينَ». (بقره/124) هنگامى كه پروردگار ابراهيم، او را به حوادثى آزمود و او از عهدهى تمامى آنها به خوبى برآمد، خداوند فرمود: اينك تو را براى مردمان "امام" قرار دادم. ابراهيم پرسيد: و از فرزندان من؟ خداوند فرمود: پيمان امامت من، ستمكاران را نخواهد رسيد. بنابراين امامت عهدى از سوى پروردگار و مقامى بس بلند است كه عصمت، لازمهى آن است و از اين روى، به جعل و نصب خداوند تحقّق مىپذيرد. و از سوى ديگر، تعبيرات حديث مشهور ثقلين به گونهاى است كه نشان مىدهد امام به ضميمهى قرآن كريم، جانشين به حقّ پيامبر صلىاللهعليهوآله در تمامى ابعاد نبوّت و رسالت است _به جز نبوّت تشريعى در امام_ و اين دو هرگز از يكديگر جدا نمىشوند و در كنار هم، از آئين اسلام و آموزههاى نبوّت حكايت مىكنند. پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمودند: «اِنّى مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِى اَهْلَ بَيْتِى لَنْ يَفْتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ انْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونّى فِيهِما». (تحف العقول/426) واژهى «مُخَلِّفٌ» نشانگر اين است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله بايد از سوى خداوند، جانشين معرّفى كند _همانگونه که خود رسول الله صلىاللهعليهوآله از سوی خداوند متعال برگزیده شده است_ و از ضميمهى قرآن به اهلبيت عليهمالسلام بر مىآيد كه جانشين او تنها جنبهى حاكميّت سياسى و زمامدارى اجتماعى ندارد؛ بلكه در تمامى شؤون و ابعاد شخصيت رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله جانشينى دارد، به جز نبوّت تشريعى و قانون آورى كه خود بارها تذكّر فرمود: «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلّا اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدِى ». (کافی 8/ 107) اى على! تو نسبت به من جايگاه هارون را دارى نسبت به موسى؛ به جز اين كه پس از من، پيامبرى نخواهد بود و پس از موسى پيامبرى ادامه يافت. در حديث حضرت كاظم عليهالسلام آمده: «الْاِمَامَةُ هِىَ النُّورُ ». (کافی 1/ 196) و نيز در روايت مشهور حضرت رضا عليهالسلام مىخوانيم: «إِنَّ الْاِمامَةَ هِىَ مَنْزِلَةُ الْاَنْبِياءِ وَ اِرْثُ الْاَوْصِياءِ اِنَّ الْاِمَامَةَ خِلافَةُ اللَّهِ وَ خِلافَةُ الرَّسُولِ صلىاللهعليهوآله وَ مَقَامُ اَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليهالسلام وَ مِيراثُ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِعليهم السلام اِنَّ الْاِمَامَةَ زِمَامُ الدّينِ وَ نِظامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلاحُ الدُّنْيا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ اِنَّ الْاِمَامَةَ اُسُّ الْاِسْلامِ النّامِى وَ فَرْعُهُ السّامِى». (الکافی1 / 200) خلاصهى مضمون عبارت اينكه: امامت پايهى بالندهى اسلام و شاخهى بلند آن است. امامت از جهت منزلت و شأن و موقعيت و ژرفايى، برتر از دسترسى خردهاى مردمان است كه بتوانند با رأى و انتخاب خود امامى برپا كنند. از اين روى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله امام و امامت را جاىنشينى همه جانبهى خود، معرفى كرده و آن را داراى مقامات والا دانست و در طول بيست و اندى سال پيامبرى خود، مقام امامت و برترىهاى على عليهالسلام را گوشزد فرمود و شؤون مهّم او را، همچون سرپرستى و ولايت در تكوين و تشريع، ابلاغ متن دين، تبيين و تفسير قرآن و احكام، زمامدارى و حكومت جامعه، علم غيب، عصمت، شجاعت و پهلوانى و... تذكّر فرمود.
نكتهى 3
اهميّت مسألهى امامت اميرالمؤمنين عليهالسلام تا بدانجاست كه در قرآن كريم، آيات فراوان بر آن نزول يافته، از جمله:
1) «اِنَّما وَليُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذيِنَ يُقيِمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعُونَ» (مائده/55) «سرپرست و رهبر شما تنها خداوند است و پيامبر او و آنان كه ايمان آورده، نماز برپا مى دارند و در حال ركوع زكات مىپردازند». تمامى تفاسير شيعه و اكثر تفاسير اهل تسنّن، اتّفاق دارند بر اينكه آيهى كريمه دربارهى اميرالمؤمنين على عليهالسلام است، آن هنگام كه در نماز و در حال ركوع زكات دادند. (مجمع البیان 3/ 325)
2) «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اَطِيعُوا اللَّهَ وَ اَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاَمرِ مِنكُم» (نساء /59) «اى ايمانيان! از خدا اطاعت كنيد و فرمان رسول و صاحبان امر را گردن نهيد». طبق تفاسير، اولى الأمر، امامان معصوم عليهم السلام مى باشند. (مجمع البیان 3 /100)
3) «الْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً» (مائده /3) «امروز دين شما را كامل و نعمت را بر شما تمام كردم و خشنودم كه اسلام دين شما باشد». طبق تفاسير، اين آيه مربوط به امامت و ولايت اميرالمؤمنين على عليهالسلام مىباشد. (تفسیر قمی 1/ 162) مىبينيم كه آيات فوق و دهها آيهى ديگر - با ملاحظهى شأن نزول آنها - دربارهى امامت و ولايت و سرپرستى امام اميرالمؤمنين عليهالسلام است.
نكتهى 4
زمينههاى پيشين وصايت و امامت اميرالمؤمنين على عليهالسلام
نايب و منوبٌ عنه بايستى با يكديگر سنخيّت كامل و شباهت تام داشته باشند. از اين روى، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله از پيش او را در بستر مهر و محبّت و در فضاى جان و خانهى خويش تربيت كرد و با روحيّات و اخلاقيّات خويش مأنوس نمود. در اين زمينه خود على عليهالسلام در خطبهى قاصعه چنين حكايت مىكند: (نهج البلاغه فیض 4/776 خطبه 234) «... شما مىدانيد كه مرا نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله چه مقام است و خويشاوندىام با او در چه نسبت است؟ آنگاه كه كودك بودم، مرا در دامان خود مىنهاد و بر سينهى خود مىفشرد و در بستر خود مىخوابانيد و تنم را به تن خويش مىسود و بوى خوش خود را بهمن مىبويانيد و گاه چيزى را مىجويد، سپس آن را به من مىخورانيد. از من دروغى در گفتار نديد و خطايى در كردار نيافت... و من در پى او بودم - در سفر و حضر - چنان كه شتر بچه در پى مادر. هر روز از اخلاق خود، براى من نشانهاى برپا مىداشت و مرا به پيروى آن مىگماشت. او هر سال در غار حرا خلوت مىگزيد و من او را مىديدم و كسى جُز من، او را نمىديد. آن هنگام جز خانهاى كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله و خديجه عليهاالسلام در آن بودند، در هيچ خانه اى مُسلمانى راه نيافته بود و من سوّمينِ آنان بودم. نور وحى نبوّت را میديدم و بوى آن را مىشنودم و هنگامى كه وحى بر او فرود آمد، نالهى شيطان را شنيدم و گفتم: اى فرستادهى خدا! اين آوا چيست؟ فرمود: اين شيطان است و از آنكه او را بپرستند نوميد شده است. همانا تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم؛ مىبينى آنچه را من مىبينم؛ جز اينكه تو پيامبر نيستى؛ بلكه وزيرى و به راه خير مىروى.» و نيز مىبينيم در هنگام نزول آيهى «وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْاَقْرَبينَ»، (شعرا /214) «اى پيامبر! خويشان نزديك را بترسان»، پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله سه باراعلام فرمود كه: شما عشيره و خويشاوندان من هستيد و همانا خداوند پيامبرى بر نيانگيخت مگر آنكه از خاندان او، برادر و وزير و وارث و جانشين برايش برپا كرد. پس كدامتان با من بيعت مىكند كه برادر و وارث و وصىّ من باشد و نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى گردد؟ گرچه پس از من پيامبرى نخواهد بود؛ پس خويشان سكوت كردند. آنگاه فرمود: يكى از شما به پاخيزد و الّا از غير شما خواهد بود و شما پشيمان خواهيد شد. در اينجا على عليهالسلام به پا خاست. حضرت فرمود: نزديك آى. پس نزديك آمد و او را مورد مِهر ويژهى خود قرار داد و فرمود: «او را از حكمت و دانش سيراب نمودم». (بحار 18/ 163) اين رويدادها و صدها مانند آن در طول پيامبرى رسول خدا صلىاللهعليهوآله نسبت به اميرالمؤمنين عليهالسلام نشان مراقبت و تربيت اوست براى احراز مقام الهى امامت و خلافت.
نكتهى 5
مشهورترين و متقنترين براهين حقّانيّت و امامت اميرالمؤمنين عليهالسلام واقعهى غدير است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله - پس از اداى مراسم حج در سفر تاريخى حجّة الوداع - دست على عليهالسلام را گرفته و به مردمان معرّفى نمود. آيهى كريمهى زير شاهد آن است: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» (مائده / 67) «اى پيامبر! آنچه از سوى پروردگارت بر تو نازل شده، برسان وگرنه رسالت او را انجام ندادهاى و البته خداوند، تو را از گزند مردمان نگاه مىدارد». احاديث متواتر واقعهى غدير و متن خطبهى آن، بيانگر اهميّت فوق العاده و اصالت اعتقادى آن است، به علاوهى نكات برجستهى ذيل:
1) اعلان حجّة الوداع و آخرين سال عمر پيامبر صلىاللهعليهوآله.
2) دعوت براى انجام مناسك حج از مسلمانان مدينه و تمامى مناطق مسلمان نشين.
3) حركت جمعيت يك صد و بيست هزار نفرى از مدينه و ديگر مناطق براى انجام مناسك حج.
4) احضار اميرالمؤمنين على عليهالسلام و همراهان او از يمن، براى شركت در مراسم حجّة الوداع.
5) ايراد سخنرانى و خطبه در مِنا و مسجد خيف و آماده سازى مردم براى واقعهى غدير خم، توسط پيامبر عظيم الشأن صلىاللهعليهوآله.
6) اقامت در كنار جادّه _محلّ غديرخم_ و بازگرداندن پيشرفتگان و توقف پس آمدگان.
7) توقف سه روزه براى انجام مراسم اعلان ولايت و سرپرستى اميرالمؤمنين على عليهالسلام از روز غدير _دوشنبه 18 ذى الحجه_ تا چهارشنبه 20 ذى الحجه.
8) سخنرانى مفصّل رسول اكرم صلىاللهعليهوآله و تأكيد بر امامت و خلافت و وصايت على عليهالسلام و اولاد او تا امام عصر، قائم آل محمّد عجّلاللَّهتعالىفرجه.
9) درخواست بيعت توسّط رسول خدا صلىاللهعليهوآله از مردم؛ بيعتى با زبان و دست از حاضران و اقرارگرفتن از تمامى آنان.
10) بيعت گرفتن از مردان توسّط دست دادن و از زنان به وسيله ى دست زدن در تَشت آب.
11) بيعت گرفتن براى پيامبر صلىاللهعليهوآله و اميرالمؤمنين على و امام حسن و امام حسينو ساير امامان عليهمالسلام.
12) درخواست تبريك گويى از مردم به رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله و اميرالمؤمنين على عليهالسلام به مناسبت مقام امامت و امارت و خلافت على عليهالسلام.
13) فرمان ابدى و جاودانه براى تمامى مسلمانان اعصار و قرنها كه بايستى اين خبر را حاضران به غايبان و فرزندداران به فرزندان برسانند. «فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى يَومِ الْقِيامَةِ».
14) اعلان اينكه ابلاغ داستان غدير، برترين و بالاترين نقطهى امر به معروف است: «اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الْاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ...».
15) معرّفى شخص على عليهالسلام در بالاى منبر در تمامى مدّت خطبه و ارائه و نشان دادن ايشان به مردم.
16) شمارش فضائل و مناقب و ابعاد شخصيت على عليهالسلام با حدود دويست فضيلت.
17) سفارش بيعت و سلام بر على عليهالسلام با لقب اميرالمؤمنين.
18) تأكيد بر اين لقب و اختصاصى كردن آن در مورد شخص على عليهالسلام.
19) همتراز كردن قرآن و على عليهالسلام و ساير امامان عليهمالسلام و اينكه آن دو از هم جدايى پذير نيستند.
20) مِلاك قرار دادن مهر و خشم على عليهالسلام براى ايمان و كفر افراد.
نكتههاى فوق و دهها نكتهى ديگر، نشان از اهميّت غدير در معرّفى اميرالمؤمنين على عليهالسلام به عنوان جانشين و امام پس از رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله است.
نكتهى 6
از عصر حادثه ى غدير تاكنون، مسلمانان و به تبع آنان ديگران به اين واقعهى عظيم و مسألهى امامت و خلافت، به ديد يك اصل اعتقادى نگريسته و آن را در كتب عقايد نقل و بررسى كردهاند؛ گرچه در كتب تاريخى نيز آورده و از نظر حديثى، در كتب حديث و از جهت معانى لغات، در كتب لغت و از لحاظ نزول آيات مربوطه، در تفاسير و از جهت ادبيّات غدير، در كتب ادبى نيز آوردهاند. در اين باره به مدارك زير دقّت و توجّه مىكنيم:
از مورّخان: بلاذرى (م 279) در «انساب الاشراف» - ابن قتيبه (م 276) در «المعارف» و «الامامة والسياسة» - طبرى (م 310) در كتابى مستقل در مورد حديث غدير - خطيب بغدادى (م 463) در تاريخ خود.
از محدّثان: محمد ابن ادريس شافعى (م 204) به نقل نهايهى ابناثير - احمدبن حنبل (م 241) در «مسند و مناقب» - ابنماجه (م 273) در «سنن» - ترمذى (م 276) در «صحيح».
از مفسران: طبرى (م 310) در تفسير خود – ثعلبى (م 427 / 37) در تفسير خود - واحدى (م 468) در «اسباب النزول» - فخر رازى (م 606) در تفسير خود.
از متكلمان: قاضى ابوبكر باقلانى بصرى (م 403) در «التمهيد» - قاضى عبدالرحمان ايجى شافعى(م 756) در «المواقف» - شريف جرجانى (م 816) در «شرح المواقف» - قوشچى (م 879) در «شرح تجريد».
از لغت شناسان و صاحبان معاجم در ذيل كلمات: مولى، خم، غدير، ولىّ و... - ابن دريد (م 321) در «جمهره ج 71/1»- ابناثير در «نهايه» (الغدير ج 8 - 6 /1). اين نوع نقلها نشان دهندهى اين است كه مسألهى امامت در نظر آنان صرفاً مسألهاى تاريخى نيست.
نكتهى 7
پاسخ به دو پرسش
پرسش الف: اگر داستان غدير اين اندازه در ميان شيعه و سنّى مشهور است، پس به چه دليل اهل تسنّن، ولايت و امامت اميرالمؤمنين على عليهالسلام را نمىپذيرند؟
پاسخ:
1) ما نيز از حق جويان اهلتسنّن، اين پرسش را داريم كه با وجود اين همه براهين بر امامت اميرالمؤمنين على عليهالسلام، چگونه است كه آنان در برابر حق تسليم نمىشوند؟ چرا با خود حديث نفس نمىكنند كه راه حق را طى كرده و بر فرمان خداوند گردن گذارند؟
2) اين چنين پرسشى در مراحل پيش از امامت نيز جارى است كه به چه علّت، غير مسلمانان با وجود اين همه دلايل حقّانيت اسلام، آن را نپذيرفتند؟ نيز چه طور است كه منكران خدا با وجود روشنترين براهين بر وجود آفريدگار جهان هستى، او را منكر شدهاند؟
پاسخ اينگونه پرسشها اين است كه بشر مىتواند دچار خودخواهى و تعصّب و كوردلى شده، از ديدن حقايق سر باز زند و به تقليد از گذشتگان پرداخته، در راه هواى نفس گام بردارد؛ البته پذيرفتن حق هم چندان ساده نيست و التزام و مقيّد بودن به لوازم حق، در عمل بسى دشوارتر مىنمايد؛ مخصوصاً اگر لازمهى پذيرش حق، دست برداشتن از تعلّقات بسيارى باشد.
3) به خاطر شهرت خطبهى غدير و به ويژه جملهى: «مَن كُنتُ مَولاهُ...»، آنان كه نتوانستهاند اصل حديث را انكار كنند، در صدد تأويل و برگرداندن الفاظ از معانى خود بر آمده، مقصود و معنى را دگرگون كردهاند؛ مثلاً كلمهى «مَولى» را كه در اين خطبه - به دليل قراين قطعى - به معناى سرپرست و اولى به تصرّف است به دوست و محبّ و... معنى كردهاند.
پرسش ب: آيا حديث و خطبهى غدير گفتارى كوتاه بوده يا يك سخنرانى مفصل؟
پاسخ: آن چه اهلتسنّن در كتب خود به تواتر آوردهاند، دو مورد است: يكى اصل حديث غدير كه كوتاه و مختصر نقل شده و طولانىترين آن در الغدير آمده است (الغدیر 1 /10-11) و ديگر اينكه در بيشتر احاديث و نقلهاى اهلسنّت مىبينيم كه پيامبر صلىاللهعليهوآله ايراد سخنرانى كردهاند و با آن شرايط بايستى به تفصيل سخن گفته باشند:
1 - زيدبن ارقم مىگويد: رسول خدا صلىاللهعليهوآله در روز غديرخم ايراد خطبه كرده و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ...» (تاریخ دمشق 42/ 217)
2 - حذيفة بن اسيد و عمربن ذى مر و زيدبن ارقم و... گويند: رسول خدا صلىاللهعليهوآله در روز غدير ايراد خطبه كرده و فرمود: . . .(المعجم الکبیر 3 /179) مىبينيم در اين نقلها و صدها نقل ديگر كه به خاطر اختصار از آوردن آنها چشم پوشيديم، جملهى «خطب رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله» و «خطبنا رسول اللَّه صلىاللهعليهوآله» و امثال آنها را آوردهاند كه به معناى نوعى سخنرانى است كه در ابتدا با حمد و ثناى الاهى آغاز مىشود و جنبهى تفصيلى دارد و با حديث كوتاه _آن هم در آن شرايط و با آن مقدمات ويژه و استثنايى_ سازگارى ندارد.
نكتهى 8
استدلال به حديث غدير
از ديگر پرسش ها اين است: چرا اميرالمؤمنين على عليهالسلام براى اثبات حقانيّت خويش به خطبهى غدير استدلال نكردهاند؟
پاسخ: آن حضرت در موارد متعدّد و در اعتراض به غصب خلافت و اثبات حقّانيّت خويش به اين خطبه استدلال فرمودهاند كه به نحو اختصار چند مورد را ياد آور مىشويم: (الغدیر 1/ 159 به بعد)
1) احتجاج حضرت على عليهالسلام در روز شورا سال 23 هجرى:
ابوالطفيل عامربن وائله گويد: در روز شورا با على عليهالسلام دم در خانه بودم؛ شنيدم به مردم گفت: شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما كسى هست كه پيش از من به يگانگى، خدا را پرستش كرده؟ گفتند: خدا شاهد است كه نه... شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر خدا دربارهى او مانند اين جمله را گفته باشد كه: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ...»؟ گفتند: خداوند گواه است كه نه ... .
2) احتجاج او در ايّام حكومت عثمان:
سليم تابعى گويد: در ايّام حكومت عثمان در مسجد حضرت رسول صلىاللهعليهوآله بودم. عدّهاى را ديدم كه دربارهى علم و عفّت گفتوگو مىكردند. سخن از برترى قريش پيش آمد و اينكه پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمودند: «امامان قريشىاند.» جمعيّت حاضر بيش از دويست نفر بودند كه در ميان آنان على بن ابى طالب عليهالسلام، سعدبن ابى وقاص، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبير، مقداد، هاشم بن عتبه، ابن عمر، حسن، حسين _علیهماالسلام_، ابن عبّاس، محمّدبن ابى بكر و... بودند. عثمان در خانهاش بود و از گفتوگوها بىخبر و اميرالمؤمنين على و اهلبيت او عليهمالسلام ساكت بودند. مردمان رو به على عليهالسلام كرده، گفتند: چرا سخن نمىگويى؟ تا بدانجا كه حضرت فرمودند: ... پيامبر صلىاللهعليهوآله در غدير خم مرا برپا نمود و خطبه ايراد كرد... و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» (الغدیر 1 /165)
3) استدلال اميرمؤمنان عليهالسلام در روز رحبه )در سال 35 هجرى):
هنگامى كه آن حضرت شنيد سخن رسول خدا صلىاللهعليهوآله در افضليت على عليهالسلام بر ديگران مورد گفتوگو و اتّهام است، در رحبهى كوفه _محلّ وسيع اجتماعات_ به حديث غدير استشهاد فرمود كه تفصيل آن را در كتاب گرانسنگ "الغدير" مىبينيم.
نكتهى 9
پرسش: آيا امامان ديگر در احتجاجات خود به خطبهى غدير و به ويژه به متن مفصّل حاضر استدلال فرمودهاند؟
پاسخ:
الف: آرى! امامان و نيز اصحاب آنان، مكرّر و متعدّد به حديث غدير استدلال فرموده و داستان غدير را مورد نظر قرار دادهاند كه در اين باره به كتاب «الغدير»، (الغدیر 1 /159-197) «خطبهى غدير در آينهى اسناد» (صفحه 85) و «اسرار غدير» (صفحه 262 تا 272) مراجعه كنيد. در نكتهى پيشين به عنوان شاهد، مناشدات اميرالمؤمنين على عليهالسلام را آورديم و ساير امامان نيز به بخشى از حديث غدير استدلال فرمودهاند؛ مثلاً حضرت زهرا عليها السلام فرموده: «آيا فراموش كرديد گفتار رسول خدا را كه در روز غديرخم فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ »و آنكه فرمود: «اَنْتَ مِنِّى بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى».(الغدیر 1 /196) حضرت امام حسن مجتبى عليهالسلام در هنگام صلح با معاويه ايستاد و خطبهاى ايراد كرد و در ضمن آن فرمود: «مردمان شنيدند هنگامى كه پيامبر صلىاللهعليهوآله دست پدرم را در غدير خم گرفت و اعلام فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...» سپس فرمان داد كه شاهدان به غايبان برسانند.» (الغدیر 1 /197) و نيز امام حسينعليهالسلام يك سال پيش از واقعهى عاشورا و مرگ معاويه در مِنا در موسم حج كه بيش از هفت صد نفر از مردان و زنان بنى هاشم و انصار و عمدتاً از تابعين و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلىاللهعليهوآله بودند، ايستاد و ايراد خطبه فرمود و ستايش خداوند نمود و از جمله گفت: «به خدا سوگندتان مىدهم، آيا مىدانيد پيامبر صلىاللهعليهوآله على را در روز غدير معرفى كرد و اعلام ولايت و سرپرستى او را فرمود و افزود كه اين خبر را شاهدان به غايبان برسانند؟» حاضران در مِنا گفتند: قسم به خدا، خدا شاهد است، آرى. (اسرار غدیر / صفحه 274 به بعد) و نيز حضرات سجّاد، باقر و ساير ائمه عليهم السلام نيز در موارد گوناگون به حديث غدير و جملاتى از آن استدلال فرمودهاند.
ب: اين خطبهى مفصّل از زبان امام باقر عليهالسلام نقل شده، به اضافهى اصل داستان غدير خُم كه به دو سند از كتب «احتجاج طبرسى» و «اليقين سيّدبن طاووس» و «روضة الواعظين ابنفتّال نيشابورى» و «نزهة الكرام» نقل شده است و جالب اينكه متن خطبهى حذيفة بن يمان و زيدبن ارقم كه هر دو در غدير حضور داشتند، با متن نقل شده از حضرت باقر عليهالسلام بسيار نزديك است و با اين تفصيلِ خطبه، موارد اختلاف نسبت به متن، اندك به نظر مىرسد.
نكتهى 10
پرسش: چرا كتب پيش از «احتجاج» و «روضة الواعظين» (قرن پنجم هجرى) اين متن را نقل نكردهاند؟ مخصوصاً افرادى مانند كلينى و شيخ مفيد و... .
پاسخ:
الف: نقل نكردن عدّهاى حديثى را، دليل ضعف آن نيست؛ چراكه ملاك صحّت، اتّصال سلسلهى سند حديث تا معصوم عليهالسلام مىباشد و اين مسأله در «خطبهى غدير» حاصل است؛ به خصوص كه روايت حذيفه و زيدبن ارقم در اكثر متن، با حديث حضرت باقر عليهالسلام تطابق دارد.
ب: دانشمندان متقدّم، به برخى از احاديث دست نيافتهاند؛ ولى متأخّران در اثر جست وجو و امكانات بيشتر آنها را پيدا كردهاند.
ج: مقدارى از احاديث به خاطر تقيّه و شرايط سخت شيعه، توسط گروهى از محدثان نقل نشده و آنان در شرايط سخت و در ميان خلفاى جور به تثبيت اصل مطلب پرداختهاند. دانشمندانى چون كلينى، مفيد و...كه در بغداد در ميان مخالفان زندگى مىكردند و نقل احاديث مفصّل و صريح، مشكل ايجاد مىكرده است.
د: دانشمندان شيعه چه بسيار كتابها تأليف نمودهاند كه به مرور زمان دستخوش فقدان و... شده است و از آن جمله ثقة الاسلام كلينى (م 329) كتابى دربارهى غدير داشته است كه شيخ آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة» آن را نام برده است.
نكتهى 11
اصل متن خطبه، به صورت مفصّل در كتب شيعه و جملات مختلفهى آن در مدارك سنّى آمده است. در كتب شيعه: روضة الواعظين: ابنفتّال نيشابورى (قرن پنجم) - الإحتجاج: شيخ طبرسى (قرن پنجم) - اليقين: سيّدابن طاووس (قرن هفتم) - نزهة الكرام: محمّدبن حسين رازى (قرن هفتم) - الاقبال: سيّدابن طاووس (قرن هفتم) - الصراط المستقيم: علىّ بن يونس بياضى (قرن نهم)- نهج الايمان: على بن حسين بن جبر (قرن هفتم). در كتب فوق، روايت از طريق و سلسه سند آمده كه به حضرت امام باقر عليهالسلام و حذيفةبن يمان و زيدبن ارقم منتهى مىشود. تفصيل بيشتر را در كتاب «خطبه ى غدير در آينه ى اسناد» مى بينيم. (خطبه غدیر در آیینه اسناد / 85 - 86)
در كتب اهلتسنّن، اصل واقعهى غدير در نوشتههاى اختصاصى و غير اختصاصى آمده است. براى يافتن فهرست آنها به «الغدير / ج 1» مراجعه مىكنيم و براى به دست آوردن راويان حديث با حروف الفبايى به «الغدير / ج 1 / ص 151 – 14» و براى اطّلاع از مؤلفان به «الغدير / ج 1 / ص 158 – 152» نگاه كنيد؛ امّا در مورد متن حاضر مفصّل، سنّيان گرچه اين متن را نقل نكردهاند، ليكن مفردات و جملات آن را در كتب خود آوردهاند. كتاب شريف «نور الأمير» خطبه را به صد بخش تقسيم نموده و مدارك هر بخشى را از كتب اهلسنّت به تفصيل آورده است.
نكتهى 12
در متن خطبهى غدير، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله با دو جملهى استثنايى هشدار دادهاند كه گذشته از ديگر ويژگىهاى اختصاصى اين سخنرانى، بىسابقه است. يكى جملهى «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَالوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامةِ» «پس بايسته است اين سخن را حاضران به غايبان و فرزندداران به فرزندان تا برپايى رستاخيز برسانند» و ديگرى جملهى: «اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الْاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخَالَفَتِهِ فَاِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنّى» «و بدانيد قلّهى بلند امر به معروف اين است كه به گفتهى من _دربارهى امام_ برسيد و سخن مرا به ديگران برسانيد و غايبان را به پذيرش فرمان من توصيه كنيد و آنان را از ناسازگارى با سخنان من بازداريد. همانا سخن من، فرمان خدا و فرمان من است.»
با اين تأكيد و اعلام فرمان جهانى براى ابلاغ محتواى خطبهى غدير، بر مسلمانان خداپرست و ايمانيان مخلص ضرورى مىنمايد كه در راه تبليغ و فرهنگ سازى اين خطبهى شريف، تلاش پىگير فرمايند.
موارد زير را خاضعانه پيشنهاد مىكنيم:
1) تشويق جوانان به حفظ متن خطبه و اهداى جوايز - به ويژه هزينهى سفر كربلا براى زيارت حضرت امام حسينعليهالسلام - و جوايز نفيس براى حفظ بخشهاى آن.
2) خواندن متن خطبه و ترجمهى آن در محافل دينى وَلو مقدارى از آن.
3) قرائت بخشى از خطبه در مجالس عقد، براى رساندن پيام رسول گرامى صلىاللهعليهوآله و ابلاغ به نسلهاى آينده.
4) قرار دادن آن در مهريهها در كنار قرآن به عنوان لبيك گويى به «حديث ثقلين» رسول خدا صلىاللهعليهوآله.
5) نشر و اهداى كتب مربوط به خطبهى غدير.
6) تابلو كردن جملات خطبه بر روى اشياى نفيس.
7) تدريس خطبهى غدير در مدارس، دانشگاهها و حوزههاى علميّه.
8) ارائهى خطبه به عنوان متن مورد تحقيق در تِز ليسانس و فوق ليسانس و دكترا در رشتههاى مربوطه.
9) سخنرانى توسط سخنرانان محترم و اساتيد در محتوا و مطالب اعتقادى آن.
10) ترجمهى خطبهى غدير به زبانهاى گوناگون و عرضهى آن در سايتهاى مختلف اينترنتى.
11) تهيّهى كتب مربوط به خطبهى غدير و اهداى آن در مجالس عقد و عروسى و وليمهى حج و... .
12) معرّفى آن به شركتها و مجتمعهاى توليدى و تجارى براى اهدا به عنوان عيدى و... به مشتريان و نمايندگان.
13) تهيهى كتاب براى كودكان و نوجوانان از متن خطبهى غدير.
14) ساختن فيلم و انيميشن و كليپ از جملات خطبهى غدير.
15) مطرح كردن جملات كوتاه آن در مناسبتهاى امامت و ولايت معصومين عليهمالسلام.
16) مأخذ قرار دادن متن خطبه براى تحقيقات در موضوعات توحيد، نبوت، امامت، مهدويّت و... .
17) معرفى عمومى خطبهى غدير توسّط جوانان.
18) تشويق مردم براى نذر ختم خطبهى غدير در محافل و نذر مالى براى نشر خطبه براى برآورده شدن حاجات و رفع مشكلات.
19) ساختن و نشر متن خطبه در لوح فشرده، نوار و... .
20) ساختن سرود، شعر و قطعات ادبى از متن خطبهى غدير.
21) تعليم جملات كوتاه به كودكان و تشويق آنان به حفظ و يادگيرى.
22) ساختن تابلوهاى نقّاشى، خط و نقّاشى خط از متن و مضمون خطبه.
23) ساختن تئاتر و سرود از متن خطبهى غدير.
24) مراجعه به سايت خطبهى غدير جهت اطّلاع بيشتر از فعّاليّتهاى مربوطه: khetabeghadir.com
تا نفس هست راز مىگوييم ***** روز و شب چون نماز مىگوييم
نسل در نسل از علىّ و غدير ***** باز گفتند و باز مىگوييم
يادآورى اين نكته بايسته است كه:
متن عربى خطبهى غدير چاپ شده در اين كتاب، برگرفته از كتاب «اسرار غدير» نوشتهى دانشمند محترم جناب آقاى محّمد باقر انصارى بوده و در اين كتاب به تحقيقات مبسوط ايشان در ارائهى مآخذ اكتفا شده است.