به نام خداوند همه مِهر مِهروَرز
مقدمه شکوه یاس
تقديم به مادرى كه واژهى مادر، كنيز مهربانى اوست... به شكوهى كه قرنها، قرينهاش نخواهند يافت! و بر بلندايى
كه شهپران خيال، هرگز بدان نرسند...!
"فاطمه سلاماللهعليها" كه مردمان «فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها» و سلام بر آخرين بهار و بارانش عجلاللّهتعالىفرجه! كه تنها اوست قامت آراى ياسِ پژمرده... و ريسمان گشاى بازوان على عليهالسلام، قهرمان غدير...
به نام خالق ياس و به ياد بارانى كه بر پژمردگىاش خواهد باريد عجلاللهتعالىفرجهالشّريف
پيامبران الهى عليهمالسلام براى دعوت مردمان به توحيد، اخلاق و آموزش احكام الهى بر انگيخته شده اند. هر چند اين بزرگواران همواره با ستيزه جويان سرسخت روبرو بودهاند، امّا از خيرخواهى و راهنمايى بشر هرگز كوتاهى نكردهاند. مردمان جهان نيز در دوران هاى گوناگون با اين اسطورههاى دلسوزى و مهربانى زيسته و كردارشان را سرمشق خويش ساختهاند. هر پيامبرى به همراه هدايت مردمان عصر خود و ادامهى اين راه، از دو روش بهره مىجسته:
يكى عرضهى آئين آسمانى خويش و ديگر، معرفى جانشين پس از خود اين دو مايهى ماندگارى اديان در طول تاريخ بوده؛ چرا كه همواره مكتب با آموزگارش همراه بوده است. نقباى بنى اسرائيل و اسباط، جانشينان موسى كليم عليهالسلام و حواريون عيسى مسيح عليهالسلام، جانشينان عيسى مسيح عليهالسلام بودهاند. به تأييد قرآن كريم، تمامى پيامبران پيشين عليهمالسلام به حضرت ختمى مرتبت صلىاللهعليهوآله بشارت داده اند، امّا ايشان به ظهور پيامبر ديگرى بشارت نداده؛ بلكه جانشينان خود را تا روز رستاخيز معرفى فرموده است. او كه دينش آخرين و كتابش فرجام كتاب هاست، می بايست در معرفى آئين جاودان و برگزيدگان پس از خويش، امور مهم ترى به انجام برساند؛ همان ابتداى بعثت، جانشين خود را به امّت معرفى كرده و شناسانده است ! و از اين روى حتّى پيش از بعثت خود، وى را در دامان پرمهرش تربيت مى كند.
حضرت على عليه السلام از كودكى در خانه ى پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله بوده و در سايهى خورشيد نبوّت، راه راستين را آموخته است. اميرالمؤمنين عليهالسلام از آغاز بعثت پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله لحظه به لحظه در تمام فراز و نشيب ها، ايشان را مونس بوده است. آن امام همام عليهالسلام از ابتداى رسالت رسول خدا صلیاللهعليهوآله تا آخرين نفسهاى پاكش، با ثبات قدم، پايدارى، تلاش و عمل به احكام دين، همدوش رحمت عالميان صلیاللهعليهوآله و نصرت بخش ايشان بوده است. پيامبراكرم صلیاللهعليهوآله نيز براى هدايت مردمان پس از خويش، به فرمان الهى در جاى جاى جادهى تبليغ و رسالت، پرده از كمالها و فضيلتهاى اميرالمؤمنين على عليهالسلام برداشته و دانشهاى الهى خود را به او سپرده است. هم چنين در هر زمان و مكان، جنگ و صلح، در مكّه و مدينه، او و فرزندانش عليهمالسلام را به عنوان اوصياى خود معرّفى فرموده و به دستور پروردگار، نام و وصف هر يك را به روشنى و بدون هيچ ابهامى بازگو فرموده است.
امّا افسوس كه سير تاريخ هميشه نشان گر توطئههاى مخالفان راه راستين است؛ تا آنجا كه حتّى پيش از رحلت پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله، طرح بازدارى خلافت اميرالمؤمنين عليهالسلام را ريخته و اجرا كردهاند. اينان از همان ابتداى شهادت خاتم الانبياء صلیاللهعليهوآله و زمانى كه هنوز مراسم غسل و تدفين ايشان انجام نشده بود، در سقيفهى بنى ساعده اجتماع كرده و با رأى خود، خليفه را تعيين كردند. بدين ترتيب حكومت غصبى خويش را تثبيت و مردم را با ايجاد ترس و زور به بيعت واداشتند. اين حكومت در حالى شكل گرفت كه از حجّ واپسين رسول خدا صلیاللهعليهوآله و مراسم غدير خم بيش از هفتاد روز نگذشته بود؛ در نتيجه، شوراى سقيفه، اسلام حقيقى را از جادهى خود خارج و به سوى اهداف دنيوى خود حركت دادند! اين دنيا پرستان تاريك مغز كه از پيش آمادهى چنين بسترى بودند، معصومان عليهمالسلام را كه در تمامى دوران رسالت از زبان قرآن و پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله معرفى و سفارش شده بودند، خانه نشين كرده و باغستان نبوى را پژمردند! حضرت محمّد مصطفى صلیاللهعليهوآله بارها مردمان را به دو يادگار پس از خويش يادآور شده و قدس و طهارت آنان را به روشنى بيان فرمود؛ ليكن رياست طلبان، شعلههاى فروزان هدايت را خاموش كرده و حكومت و رهبرى را از آنِ خود ساختند. چه اجرى بنهادند كلام وحى را كه: «اِنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتابَ الله وَ عِتْرَتى أَهْلَ بَيْتى» به رغم اين همه وصيتها، شوراى كور دلان، اهلالبيت عليهمالسلام را در چهار حصر به بند كشيدند: از نظر سياسى و اجتماعى، جايگاه آنان را گرفتند. از جهت علمى، حلقوم نشر حديث را فشردند و از نگارش و گسترش آن جلوگيرى كردند.
ديگر آن كه تمامى شاه رگهاى اقتصادى آنان از جمله: خمس، فىء، انفال، صفايا، فدك و... را بريدند. ضربهى كارى و دردناك آخر، تيرهايى بود كه عواطف عترت معصوم پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله را هدف قرار داد؛ خانهى حضرت فاطمه عليهاالسلام را آتش و سيلى به صورت پارهى تن رسول خدا صلیاللهعليهوآله زدند، ريسمان به گردن امير ايمانيان على عليهالسلام انداختند و... و اينگونه تا زمان امام حسن عسكرى عليهالسلام ادامه دادند. حديث «ما مِنّا اِلاّ مَقْتُولٌ أَوْ مَسمُومٌ» گوياى اين حقيقت است و عاشورا، نمونهاى آشكار بر اين مدعا! با اينگونه نا جوان مردىها، برترين خلق خدا عليهم السلام را به عزلت واداشته و امّت را از نورافشانی شان محروم كردند. امّا راد مردان عصمت عليهم السلام در حد امكان و توان خويش از اتمام حجت و برپايى عقايد و احكام دين باز ننشستند. ايشان در سخت ترين دورههاى خفقان از حقّانيت توحيد و سرپرستى خود دفاع و بارها به واقعهى غديرخُم تصريح كردند. غديرى كه خاتم پيامبران صلیاللهعليهوآله با بيان سخنان چند ساعتهى خود، تمامى اسلام و همچنين پايههاى بنيادين توحيد تنزيهى را بيان، خويشتن را معرفى و تابلوى روشن از امامت امامان عليهمالسلام، به ويژه اميرالمؤمنين و امام عصر عليهماالسلام را ترسيم نمود. در اين خطبه، دهها فضيلت و كمال اميرالمؤمنين على عليهالسلام و حكومت آيندهى حضرت مهدى عليهالسلام را باز گفته و بر همراهى قرآن و عترت تأكيد فرمود؛ هم چنين گوهرهايى از نكتههاى اخلاقى و برخى از احكام مهم همانند: نماز، زكات، أمر به معروف و نهى از منكر را به مردم ارائه كرد. از همگان عهدى زبانى گرفته و با دست نيز به پيمان، أمرشان فرمود و مردمان نيز تا سه روز [از دوشنبه هجده ذىالحجه تا چهارشنبه بيست ذیالحجه] با ايشان و حضرت على عليهالسلام بيعت كردند. آه و افسوس كه تنها اندكى بعد، اين بيعت را شكستند و جگرگوشههاى رسول خدا صلیاللهعليهوآله را در سختترين روزها تنها گذاشته و بى وفايى كردند. نه تنها بى وفايى، بلكه بر عزيزترين يادگاران نبى صلیاللهعليهوآله تاختند و آشيان وحى را به آتش كشيدند. هديه و نحلهى پيامبر اكرم صلیاللهعليهوآله را از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفته و به استدلالها و حقّ ايشان پشت كردند. مقام عصمت ايشان را ناديده گرفته و بيست و سه سال سفارش رسول خدا صلیاللهعليهوآله را زير پا گذاشتند! تنها ده روز پس از رحلت پيامبر اسلام صلیاللهعليهوآله فدك را كه هديهى ايشان به دخت گرامى شان عليهاالسلام بود، تصرف كردند. حضرت فاطمه عليهاالسلام هر چه تلاش كرد، جوابى نشنيد؛ تا اينكه با زنان و خدمه و خويشانش به مسجد رفته و اوّلين بار از خطبهى غدير، توحيد، قرآن، ولايت اميرالمؤمنين عليهالسلام و غصب فدك دفاع كرد.
در حقيقت، سرآغاز دفاع از خطبهى غدير، خطبهى فدك بود. سرور زنان عالميان عليهاالسلام تنها يادگار نسل پيامبر اسلام صلیاللهعليهوآله بود كه با جملهى {فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّى فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانى...} و آيهى {اِنَّما يُريدُ الله ِيُذْهِبَ...} عصمت كبراى ايشان اعلام شده بود. آن حضرت عليهاالسلام با محبت بىكرانى كه به رسول خدا صلىاللهعليهوآله داشته و با عشقى كه پدر به ايشان میورزيد، اكنون پر شكسته و نالان از مصيبت فقدان پيامبر صلىاللهعليهوآله مىشنود كه خدمتگزارش را از فدك بيرون راندهاند. تاريخنگاران چنين وصف مىكنند: پارچهاى بر سر بست، لباسى سراپاى پوشيد و در ميان عدّهاى از خادمان و خويشاوندانش قرار گرفت؛ به سان رسول خدا صلیاللهعليهوآله گام بَر مىداشت؛ از شدّت اندوه، لباس زير پايش مىپيچيد و در اين حال وارد مسجد پدر صلیاللهعليهوآله شد. خليفهى وقت به همراه مهاجرين و انصار نشسته بودند. در برابرش پردهاى آويختند. در پشت پرده نشست و آهى كشيد و با آه او محفل دگرگون شد. لحظههايى با سكوتش گذشت تا هيجان مردم فرو نشست؛ سپس با حمد و ثناى الهى كلام خويش آغاز و خطبهاى ايراد فرمود. اينك پرتوهايى از مهمترين فرازهاى اين خطبه بيان مىگردد:
پرتو يكم:
برترين ستايش و سپاس را نسبت به دادههاى خداوند متعال و عموميت نعمتهاى او ابراز و به گونهاى ايراد سخن فرمود كه گويا كوچكترين غم و اندوهى بر پيكر و جان او وارد نشده است: «اَلْحَمْدُ لله عَلى ما اَنْعَمَ وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلى مااَلْهَمَ…»
پرتو دوم:
شهادت داد بر توحيد و بر رسالت پدرش حضرت محمد مصطفى صلىاللهعليهوآله. حكمت بعثت پيامبر اسلام صلیاللهعليهوآله و رنجهاى فراوان آن حضرت در تبليغِ، دين و بازگرداندن مردم از شرك و گمراهى و روى آوردن به توحيد و هدايت را وصف فرمود.
پرتو سوم:
شهادت رسول گرامى اسلام صلیاللهعليهوآله و عروج ايشان به عالم باقى را اشاره و بر رهايى ايشان از سختى و گرفتارى دنيا و ورود به رضوان الهى به همراه فرشتگان را به مردم گوش زد فرمود؛ سپس درود و رحمت بر آن حضرت فرستاد.
پرتو چهارم:
به مردمان حاضر در مسجد روى كرده و آنان را مأمور نشر امر و نهى الهى دانست؛ مقام و شأن قرآن را شرح داده و از ژرفاى آن سخن گفت. پيروى از كتاب خداوند را موجب آمرزش و پاداش بهشت دانست و آن را روشن ترين حجت الهى شناسانيد.
پرتو پنجم:
در فلسفه و حكمت احكام، سخنانى اين چنين فرمود: خداوند، ايمان را تطهير از شرك، نماز را تنزيه از كبر، زكات را رشد اموال و روزه را بارورى اخلاص قرار داد خداوند، حج را تحكيم اركان اسلام و اطاعت از اهل بيت عليهم السلام را موجب نظم و آرامش ملّت اسلام آورد خداوند، امامت و پيشوايى اهل بيت عليهمالسلام را مايه ى قوام امّت، جهاد را عزّت اسلام، امر به معروف را مصلحت عامه ى مردم، نيكى به پدر و مادر را سپرى در برابر خشم خدا و قصاص را دژ محكم، به ارمغان آورد.
پرتو ششم:
آن گاه فرمود: هان مردم! من فاطمه ام و پدرم محمد صلیاللهعليهوآله است. سخن بيهوده نگفته و ناروا نمى بافم. رسول خدا صلیاللهعليهوآله از ميان شما مبعوث شد؛ آزردگى شما او را مى آزرد؛ به راحتى و خير شما علاقه ى فراوان داشت و به مؤمنان دل سوز و مهربان بود. آيا چنين فردى جز پدر من است ؟! آيا او پدر زنان ديگر شماست؟! او برادر پسر عمويم و نه برادر مردان ديگر شماست... او تبشير و انذار خود را ابلاغ نمود... بت ها را شكست و گردن فرازان را سركوب كرد...
پرتو هفتم:
خداوند به بركت پدرم محمد صلیاللهعليهوآله شما را از گرفتارىها و سختىها رهانيد. هرگاه جنگى مىشد، برادرش على عليهالسلام را به كام دشمنان مىفرستاد؛ او نيز شجاعانه ادامه میداد تا شرارههاى آن را خاموش مىكرد. على عليهالسلام در راه خدا متحمّل سختىها و در انجام فرمان او كوشا و به رسول خدا صلیاللهعليهوآله نزديك و بر اولياى خدا سرور بود...
پرتو هشتم:
هنگامى كه خداوند پيامبرش صلیاللهعليهوآله را قبض روح فرمود، كينههاى پنهان آشكار و جامهى دين فرسوده شد. گمراهان خاموش به سخن آمدند؛ فرومايهى پست ظهور كرد و سركردهى تبهكاران، خروش برآورد و در ميان شما قد علم نمود و شما را چنين يافت كه دعوتش را اجابت كرده، فريبش را خوردهايد... نتيجه آن شد كه به آبشخورى كه حق ديگرى بود وارد شديد!... حال آنكه زمان زيادى از دوران رسول خدا صلیاللهعليهوآله نگذشته بود.
پرتو نهم:
به كجا و چرا بیراهه مىرويد؟ حال آنكه كتاب خدا در برابر شماست؛ امر او روشن است و محرمات و نواهى آن آشكار؛ آن را پشت سرانداخته و از آن دست شستهايد... نسبت به خاندان پيامبر صلیاللهعليهوآله نقاق كرديد... شما از دستورات جاهليت پيروى مىكنيد، يا نمىدانيد كه من دختر پيامبر شمايم...؟
پرتو دهم:
هان مسلمانان ! آيا به قهر، ارث از من ستانده مى شود ؟! اى پسر ابى قحافه، آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟!... آيا من و پدرم اهل يك مليّت نيستيم ؟! آيا شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، داناتر از پدر و پسر عمويم مىدانيد...؟!
پرتو يازدهم:
روى به انصار كرده و فرمود: اى گروه جوان مردان! اى بازوان و ياران اسلام! اين چشم پوشى چيست كه در حقّ من روا مىداريد؟! آيا پدرم سفارش نفرمود كه تكريم انسان با گرامى داشتن فرزندان او تحقّق مىيابد؟! آيا سزاوار است كه ميراث پدرم بلعيده شود، حال كه شما نظاره مىكنيد.
پرتو دوازدهم:
هان! شما مردمان به راحت طلبى مىانديشيد و سزاوار به زمام دارى را از جايگاهش به دور نهاديد. اگر تمام شما مردم هم كفر ورزيد، خداوند بى نياز و ستوده است.... و سرانجام فرمود: اين سخنان خروشى بود كه از دل برآمد و آهى بود كه از خشم من برخاست و شِكوه و اتمام حجّت كردم! پس اين شما و اين اُشتر خلافت! بر آن سوار شده بتازيد! اما بدانيد پشتش زخمى، پايش لنگ و عار و ننگش جاودان خواهد بود...
و اكنون با گذشت قرنها از مظلوميت او و همسرش عليهماالسلام و هجوم مكاتب باطل و خطرات اعتقادى و اخلاقى عرضه مىداريم: يا صاحب الزمان! «يا اَيـُّهَا الْعَزِيزُ، مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ، وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ، وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنا...»
ما را به جز تو در همه عالم عزيز نيست ***** گر رد كنى بضاعت مُزجات ور قبول
برگرفته از کتاب شکوه یاس
به قلم سيد حسين حسينى خطبه ى غدير